مترادف شهروند : اهالی، اهل، تبعه
شهروند
مترادف شهروند : اهالی، اهل، تبعه
فارسی به انگلیسی
citizen, subject, burgher, freeman, national
فارسی به عربی
مواطن
مترادف و متضاد
اهالی، اهل، تبعه
تابع، رعیت، شهروند، تبعه یک کشور
شهروند، تبعه
فرهنگ فارسی
تبعه
جملات نمونه
او شهروند آمریکا است
he/she is a citizen of America
شهروند افتخاری
honorary citizen
فرهنگ معین
(شَ وَ ) (اِ. ) ۱ - کسی که در شهر زندگی می کند. ۲ - اهل یک شهر یا یک کشور.
دانشنامه عمومی
شهروند ممکن است در اشاره به یکی از موارد زیر باشد:
هفته نامه شهروند، نشریه ای پارسی زبان چاپ کانادا
شهروندی (Citizenship)، مفهومی جامعه شناختی و حقوقی
فروشگاه شهروند، یک سوپرمارکت زنجیره ای در سطح شهر تهران
شهروند امروز. هفته نامه ای فارسی زبان (تیر ۱۳۸۶ در تهران — توقیف در ۱۵ آبان ۱۳۸۷)
روزنامه شهروند. روزنامه اصلاح طلب. وابسته با سازمان هلال احمر ایران.
هفته نامه شهروند، نشریه ای پارسی زبان چاپ کانادا
شهروندی (Citizenship)، مفهومی جامعه شناختی و حقوقی
فروشگاه شهروند، یک سوپرمارکت زنجیره ای در سطح شهر تهران
شهروند امروز. هفته نامه ای فارسی زبان (تیر ۱۳۸۶ در تهران — توقیف در ۱۵ آبان ۱۳۸۷)
روزنامه شهروند. روزنامه اصلاح طلب. وابسته با سازمان هلال احمر ایران.
wiki: تورنتو (کانادا) به چاپ می رسد.
ایرانیان کانادا
این هفته نامه در زمینه مسایل سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و سرگرمی فعال است. پایه گذار و سردبیر شهروند حسن زرهی است.
ایرانیان کانادا
این هفته نامه در زمینه مسایل سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و سرگرمی فعال است. پایه گذار و سردبیر شهروند حسن زرهی است.
wiki: شهروند (مجله)
پیشنهاد کاربران
شهروند ( CITIZEN ) :[اصطلاح جامعه شناسی] عضو یک اجتماع سیاسی، که دارای حقوق و وظایفی در ارتباط با این عضویت است.
منبع https://rasekhoon. net
منبع https://rasekhoon. net
شهروند یعنی انسانی مدنی که توانسته ملاک های شهروندی را در خود پرورش دهد
شهروَند - ساختار دستوری: شهر ( اسم ) ، وند ( پسوند نسبت، مالکیت، دارندگی و همراهی ) >>> مشتق -
ساکن، مُقیم - پسوند وَند مانند: پسوند ( وانه ) در خندوانه است!
مثال: شهروند، کولیوند، حسنوند، فولادوند و. . .
ساکن، مُقیم - پسوند وَند مانند: پسوند ( وانه ) در خندوانه است!
مثال: شهروند، کولیوند، حسنوند، فولادوند و. . .
برای روستایی های عزیز هم واژه ( آبادین ) استفاده می شود:
آبادی: قریه، ده، روستا، دهکده
ن: پسوند دارندگی، مالکیت و همراهی>>> مانند پسوند ( وانه ) در خندوانه!، پسوند ( وند ) در شهروند!
مثال: دهوند، قریِوند، روستاوند، آبادیوند و. . .
معنی:کسانی که صاحب، دارنده و مالکِ روستا هستند، مقیم و ساکنانِ دهکده که حقِّ آب و گل دارند!
آبادی: قریه، ده، روستا، دهکده
ن: پسوند دارندگی، مالکیت و همراهی>>> مانند پسوند ( وانه ) در خندوانه!، پسوند ( وند ) در شهروند!
مثال: دهوند، قریِوند، روستاوند، آبادیوند و. . .
معنی:کسانی که صاحب، دارنده و مالکِ روستا هستند، مقیم و ساکنانِ دهکده که حقِّ آب و گل دارند!
شهروَند. الف. کسی که در شهر زندگی می کند. ب. اهل یک شهر یا یک کشور. ( منبع: فرهنگ فارسی معین )
رجوع شود به واژۀ شهر و پسوندِ وَند.
رجوع شود به واژۀ شهر و پسوندِ وَند.
کلمات دیگر: