کلمه جو
صفحه اصلی

ازدحام


مترادف ازدحام : اجتماع، جمعیت، جنجال، شلوغ، شلوغی، نفوس، شورش، غوغا، هجوم، هنگامه

متضاد ازدحام : خلوت

برابر پارسی : انبوه، انبوهی، هنگامه

فارسی به انگلیسی

crowd(ing)


crowd, cram, crush, mob, press, rabble, swarm, throng, confluence, scrum, crowd(ing)

confluence, cram, crush, mob, press, rabble, rush, swarm, throng


فارسی به عربی

تلملم , حشد , رعاع , صحافة , مضیف

عربی به فارسی

فشردن , چلا ندن , له شدن , خردشدن , باصدا شکستن , شکست دادن , پيروزشدن بر


مترادف و متضاد

اجتماع، جمعیت، جنجال، شلوغ، شلوغی، نفوس ≠ خلوت


شورش، غوغا، هجوم، هنگامه


huddle (اسم)
درهم ریختگی، ازدحام، اجتماع افراد یک تیم، کنفرانس مخفیانه

congestion (اسم)
انبوهی، تراکم، ازدحام، گرفتگی، جمع شدن خون یا اخلاط

host (اسم)
سپاه، گروه، دسته، خواجه، ازدحام، خانه دار، مهمانخانه دار، میزبان، صاحبخانه، مهمان دار، انگل دار

crowd (اسم)
اجتماع، گروه، جمعیت، شلوغی، ازدحام، جماعت، انبوه مردم

hurtle (اسم)
ازدحام

press (اسم)
جمعیت، فشار، ماشین فشار، ازدحام، چاپ، دستگاه پرس، مطبوعات، پرس، جراید، ماشین چاپ، مطبعه، منگنه

swarm (اسم)
گروه، ازدحام، دسته زیاد، گروه زنبوران

throng (اسم)
گروه، جمعیت، ازدحام، هجوم

drove (اسم)
دسته، ازدحام، گله، رمه، محل عبور احشام

hoi polloi (اسم)
توده مردم، ازدحام

rabble (اسم)
دسته، ازدحام، اراذل و اوباش، توده مردم پست، توده طبقات پست

rabblement (اسم)
ازدحام، توده مردم پست

turn-out (اسم)
اجتماع، ازدحام، تولید، اعتصاب، اعتصاب گر

to-do (اسم)
هیاهو، شلوغی، ازدحام

۱. اجتماع، جمعیت، جنجال، شلوغ، شلوغی، نفوس
۲. شورش، غوغا، هجوم، هنگامه ≠ خلوت


فرهنگ فارسی

انبوهی کردن، هجوم کردن، بهم فشار آوردن جمعیت وهنگامه برپاکردن
( مصدر ) انبوهی کردن بر هجوم و انبوهی کردن مزاحمت تزاحم . جمع ازدحامات .

فرهنگ معین

(اِ دِ ) [ ع . ] (مص ل . ) انبوه شدن ، انبوه جمعیت ، مزاحمت ، تزاحم . ج . ازدحامات .

لغت نامه دهخدا

ازدحام. [ اِ دِ ] ( ع مص ) انبوهی کردن بر. ( مجمل اللغة ) ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). زحام. زحمت. تزاحم. ( مجمل اللغه ). مزاحمت. بک. مک. هجوم و انبوهی کردن. ( مؤید الفضلاء ): که غالب همت ایشان بمعظمات امور مملکت متعلق باشد و تحمل ازدحام عوام نکنند. ( گلستان ). || فراهم آمدن. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) انبوه. ( غیاث اللغات ). جمعیت . || انبوهی. کبکبه.
- ازدحام کردن ؛ تتایع. ( از منتهی الارب ). مزاحمت. تزاحم.

فرهنگ عمید

هم فشار آوردن جمعیت و هنگامه برپا کردن.

دانشنامه عمومی

ازدحام یا شلوغی (به انگلیسی: Stampede) به وضعیتی گفته می شود که در آن تعداد زیادی از افراد یا یک گله از جانوران به دلیل تراکم جمعیت دچار آشفتگی و سردرگمی شوند و حرکتشان کنترل نشده و بی هدف باشد. ازدحام می تواند باعث مرگ و جراحت شود. بنابراین رشته تحقیقاتی جدیدی به نام کنترل شلوغی برای مدیریت ازحام ایجاد شده است.
حادثه منا (۱۳۹۴)

ازدحام (ابهام زدایی). ازدحام به آشفتگی در توده های افراد یا حیوانات گفته می شود و می تواند به موارد زیر اشاره کند:
کنترل ازدحام در شبکه های کامپیوتری
قیمت گذاری ازدحام

فرهنگ فارسی ساره

انبوه


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تراکم و هجوم جمعیت را ازدحام گویند. از آن به مناسبت در باب های طهارت، حج و دیات سخن گفته شده است.
در صورتی که ازدحام نمازگزاران جمعه مانع خروج فرد برای وضو گرفتن باشد و بیم از دست رفتن نماز برود، اگر نماز جمعه بر او واجب عینی باشد، می تواند با تیمّم نماز بخواند و قول مشهور، عدم وجوب اعادۀ آن است.
رمی در شب بر اثر ترس از ازدحام
حاجی در صورت عذر مانند بیم بر خود بر اثر ازدحام جمعیت در روز، می تواند در شب رمی کند.
کشته شدن به سبب ازدحام
اگر کسی به سبب ازدحام جمعیت در محلی کشته شد، در صورتی که قاتل او مشخص نشود، دیه اش از بیت المال پرداخت می شود.

واژه نامه بختیاریکا

هَو جیف؛ قِرقِشِه؛ شُلو؛ سَی سُهاو خونه نَیشنَهدِن؛ سِیلات؛ شُتور؛ اُلُس؛ ایل به شُلو؛ جَم جَمه؛ جموله؛ سر سا بستِن

پیشنهاد کاربران

هیاهو

غلغله ، شلوغی، جمعیت، انبوه

ازدحام: به معنای" بسیاری و انبوهی ( جمعیت ) ". املایگ آن به همین صورت است. گاهی آن را به صورت ازدهام می نویسند و غلط است.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۲۱. )


کلمات دیگر: