مترادف اساس : اصل، بن، بنیان، بنیاد، پایه، پی، زمینه، شالوده، قاعده، کنه، ماخذ، مبنا، محور، مناط، نهاد
برابر پارسی : پایه، بنیاد، پایهها، پی، زیرساخت، شالوده
basis, foundation, base
base, cornerstone, foundation, ground, groundwork, pith, root
پايه اي , اساسي , زمينه , اساس , پايه , مفتاح , راهنما , نطق اصلي کردن
اصل، بن، بنیان، بنیاد، پایه، پی، زمینه، شالوده، قاعده، کنه، ماخذ، مبنا، محور، مناط، نهاد
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پی ، بنیاد، شالوده . 2 - یکی از مراتب دعوت اسماعیلیان .
اساس . [ ] (اِخ ) شهری است به ترکستان . (حبیب السیر جزو 4 از ج 2 ص 127).
اساس . [ اَ ] (اِخ ) نامی است که باطنیة به علی علیه السلام دهند. (بیان الادیان ).
منوچهری .
ناصرخسرو.
مسعودسعد.
خاقانی .
خاقانی .
معزی .
نظامی .
نظامی .
امیرخسرو.
واله هروی .
اساس . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اَس ّ و اِس ّ و اُس ّ. (منتهی الارب ).
بنیاد، پایه، شالوده، زیرساخت
از توابع شهرستان پل سفید سوادکوه