کلمه جو
صفحه اصلی

توقیع


مترادف توقیع : امر، امریه، امضا، پی نوشت، حکم، دستور، فرمان، منشور، مهر، امضا کردن حکم، نشان گذاشتن، مهر کردن

برابر پارسی : دستینه

عربی به فارسی

دستخط خود مصنف , خط يا امضاي خود شخص , دستخط نوشتن , از روي دستخطي رونويسي کردن(مثل عکس) , توشيح کردن , امضاء , دستينه , صحه , توشيح , امضاء کردن


مترادف و متضاد

۱. امر، امریه، امضا، پینوشت، حکم، دستور، فرمان، منشور، مهر
۲. امضا کردن (حکم، فرمان)
۳. نشان گذاشتن، مهر کردن


فرهنگ فارسی

یکی از خطوط اسلامی که آنرا قلم توقیع و قلم توقیعات مینامند و از اقسام آن توقیع مطلق است که بدان در قطع ثلث نویسنده و مخترع آن یوسف برادر ابراهیم شجری است .
نشان گذاشتن برچیزی، امضاکردن نامه وفرمان، نوشتن چیزی درذیل نامه یاکتاب، فرمان ودستخط
۱ - ( مصدر ) نشان گذاشتن نشان کردن . ۲ - امضاکردن نامه و فرمان . ۳ - نوشتن عبارتی در ذیل مراسله و کتاب.۴ - ( اسم ) نشان گذاری . ۵ - امضا . ۶ - ( اسم ) فرمان شاه طغرای شاهی . ۷ - دستخط . جمع : توقیعات تواقیع . یاصاحب توقیع . کسی که توقیعی برای او صادر شده باشد صاحب التوقیع .

فرهنگ معین

(تُ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) نشان گذاشتن بر چیزی . ۲ - نوشتن چیزی ذیل کتاب . ۳ - امضا کردن نامه و فرمان . ۴ - (اِ. ) فرمان شاهی ، طغرای شاهی . ۵ - دستخط .

لغت نامه دهخدا

توقیع. [ ت َ ] (ع مص ) نشان کردن بر نامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نشان کردن پادشاه بر نامه و منشور. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رسم کردن طغرای سلطان بر عهد که به فرمان ، معروف است . (ازاقرب الموارد). نامه را نشان کردن . (دهار). نشان گذاشتن . نشان کردن . (فرهنگ فارسی معین ). نشان کردن پادشاه بر فرمان و منشور و نامه . (ناظم الاطباء). || امضاء کردن نامه و فرمان . (فرهنگ فارسی معین ). || گمان بردن در چیزی . یقال : وقع؛ ای الق ظنک علی شی ٔ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نزدیک انداختن تیر را، گویامی خواهی که بر چیزی اندازی . || روی آوردن صیقل بر تیز کردن شمشیر به میقعة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شمشیر و پیکان و آنچه بدان ماند تیز کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). || وادیج انگور ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ستور را پشت ریش کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پشت ریش کردن ستور را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پاره پاره روئیدن گیاه زمین از باران متفرق و پریشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تیز و تنگ گردانیدن سنگ سم را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاره پاره کردن سنگ سم را. || فروخفتن شتر.و گویند آرام گرفتن آن به زمین بعد سیرآب شدن . || به اجمال آوردن کاتب مقاصد حاجت را در میان سطرهای نامه و حذف کردن زیادتی های آن . || الحاق چیزی در نامه بعد از فراغ از آن . یقال : السرور توقیع جائز. (از اقرب الموارد). نوشتن عبارتی در ذیل مراسله و کتاب . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) نوعی از رفتار اسب شبیه تلقیف و آن بلند کردن اسب دو دست را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نشان . (منتهی الارب ). نشان و علامت . (ناظم الاطباء). نشان پادشاه . (تفلیسی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نشان حاکم باشد. (نفائس الفنون ). طغرای سلطان . ج ، تواقیع. (از اقرب الموارد). امضاء. (فرهنگ فارسی معین ) : ... و مواضعه نویسم تا فردا بر رأی عالی ... عرضه کنند و آن را جوابها باشد به خط خداوند سلطان و به توقیع مؤکد گردد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 152). و بونصر مشکان منشورش بنویسد و به توقیع آراسته گردد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 269).
توقیع باد نامت بر نامه ٔ ظفر
تاریخ باد کارت بر روزگار تیغ.

مسعودسعد.


از کفش بر مثالهای نفاذ
عز توقیع و حسن عنوان باد.

مسعودسعد.


هر که از درگاه عزت یافت توقیع قبول
پیش درگاهش کمربندد به خدمت روزگار.

سنائی .


آن مدت شاهوار در آن بقعه در ظل ظلیل رفاهیت غنودم و بر آن رقعه چون فرزین در ساحت امن و راحت خرامیدم تا مثالی موشح به توقیع عالی به استدعای من برسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 32).
ز چین تا روم در توقیع نامت
قدرخان بنده و قیصر غلامت .

نظامی .


مثالم داد کاین توقیع شاهست
همت شحنه همت تعویذ راهست .

نظامی .


به مملوکی خطی دادم مسلسل
به توقیع قزلشاهی مسجل .

نظامی .


گر آن است ، منشور احسان اوست
ور این است ، توقیع فرمان اوست .

سعدی (بوستان ).


|| ... به معنی دستخط و نشانی پادشاه و فرمان پادشاه که به قهر باشد به خلاف منشور. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). صحه نوشتن بر نامه و فرمان و منشور و دستخط پادشاه و نشانی پادشاه و فرمان پادشاهی که به قهر باشد به خلاف منشور. (از ناظم الاطباء). دستخط. ج ، توقیعات . تواقیع. (فرهنگ فارسی معین ). دستینه . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (صحاح الفرس ایضاً). || آنچه سلطان و رئیس بر سر نامه یا پشت آن در جواب نویسنده نویسند یا امر دهند. (یادداشت ایضاً). جواب حکمت آمیز حاکم یا پادشاه بر پرسش یا جواب دادخواهی کسی که آن را نویسد و به صاحب التوقیع دهد و از این جمله است توقیعات انوشیروان :
به پاسخ چنین بود توقیع شاه
که آن کس که خستو بود بر گناه
چو بیمار زار است و ما چون پزشک
ز دارو گریزان و ریزان ، سرشک ... .

فردوسی .


به توقیع پاسخ چنین داد باز
که هستیم از لشکری بی نیاز.

فردوسی .


به توقیع گفت آنچه هستند خرد
ز دست اسیران نباید شمرد.

فردوسی .


چو آن نامه نزدیک قیصر رسید
نگه کرد و توقیع پرویز دید.

فردوسی .


توقیع او به نزد دبیران روزگار
چیزی بود به غایت ز آن سوی جادوی .

فرخی .


بر درگه خلیفه دبیران همی کنند
توقیع نامه های تو بر دیده ها نگار.

فرخی .


و ایمن چون توان بود بر منوچهر، که چون این عهد به نزدیک وی رسد و به توقیع خداوند آراسته گشته ، تقربی کند و به نزدیک سلطان محمود فرستد و از آن بلائی خیزد.(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 131). رجوع به شاهنامه ٔ فردوسی چ بروخیم ج 8 صص 2517-2526 و توقیعات (اِخ ) شود. || فرمان شاه . طغرای شاهی . (فرهنگ فارسی معین ) :
شاهی که در دو عالم طغرای مملکت را
هست از خط یداﷲتوقیع لایزالش .

خاقانی .


خلق باری کیست کآمرزد گناه بندگان
بنده را توقیع آمرزش ز یزدان آمده .

خاقانی .


نسخه ٔ رویش چو توقیع وزیر
تا ابد تعویذ احرار آمده ست .

خاقانی .


زآنکه لولاکست بر توقیع او
جمله در انعام و در توزیع او.

مولوی .


|| نشان گذاری . (فرهنگ فارسی معین ). || قسمی از خطوط نوشتنی عرب که آن را طغرا و خط طغرا نیز گویند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). یکی از هفت قلم قدیم . نوعی رسم الخط. (یادداشت ایضاً). || نامه ای که از ناحیه ٔ مقدسه ٔ صاحب الزمان صادر شود و بوسیله ٔ یکی از نواب اربعه ابلاغ گردد. رجوع به الذریعة ج 8 ص 237 و خاندان نوبختی اقبال و توقیعات و دیگر ترکیبهای این کلمه شود.

توقیع. [ ت َ ] ( ع مص ) نشان کردن بر نامه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نشان کردن پادشاه بر نامه و منشور. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). رسم کردن طغرای سلطان بر عهد که به فرمان ، معروف است. ( ازاقرب الموارد ). نامه را نشان کردن. ( دهار ). نشان گذاشتن. نشان کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). نشان کردن پادشاه بر فرمان و منشور و نامه. ( ناظم الاطباء ). || امضاء کردن نامه و فرمان. ( فرهنگ فارسی معین ). || گمان بردن در چیزی. یقال : وقع؛ ای الق ظنک علی شی ٔ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نزدیک انداختن تیر را، گویامی خواهی که بر چیزی اندازی. || روی آوردن صیقل بر تیز کردن شمشیر به میقعة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). شمشیر و پیکان و آنچه بدان ماند تیز کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از زوزنی ). || وادیج انگور ساختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ستور را پشت ریش کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). پشت ریش کردن ستور را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || پاره پاره روئیدن گیاه زمین از باران متفرق و پریشان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || تیز و تنگ گردانیدن سنگ سم را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پاره پاره کردن سنگ سم را. || فروخفتن شتر.و گویند آرام گرفتن آن به زمین بعد سیرآب شدن. || به اجمال آوردن کاتب مقاصد حاجت را در میان سطرهای نامه و حذف کردن زیادتی های آن. || الحاق چیزی در نامه بعد از فراغ از آن. یقال : السرور توقیع جائز. ( از اقرب الموارد ). نوشتن عبارتی در ذیل مراسله و کتاب. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ ) نوعی از رفتار اسب شبیه تلقیف و آن بلند کردن اسب دو دست را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || نشان. ( منتهی الارب ). نشان و علامت. ( ناظم الاطباء ). نشان پادشاه. ( تفلیسی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). نشان حاکم باشد. ( نفائس الفنون ). طغرای سلطان. ج ، تواقیع. ( از اقرب الموارد ). امضاء. ( فرهنگ فارسی معین ) :... و مواضعه نویسم تا فردا بر رأی عالی... عرضه کنند و آن را جوابها باشد به خط خداوند سلطان و به توقیع مؤکد گردد. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 152 ). و بونصر مشکان منشورش بنویسد و به توقیع آراسته گردد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 269 ).
توقیع باد نامت بر نامه ظفر
تاریخ باد کارت بر روزگار تیغ.

فرهنگ عمید

۱. فرمان، دست خط، و طغرای پادشاهان و بزرگان.
۲. فرمان.
۳. (اسم مصدر ) نوشتن چیزی در ذیل نامه یا کتاب.
۴. (هنر ) یکی از خطوط اسلامی.

دانشنامه عمومی

منظور از «توقیع» موارد زیر می تواند باشد:
توقیع: اصطلاحی در مکاتبات درباری و دیوانی
توقیع: اصطلاحی حدیثی
خط توقیع: از اقلام ششگانه خط

دانشنامه آزاد فارسی

نمونه خط توقیع به قلم یاقوت مستعصمی، قرن 7ق
در اصل عبارتی که سلطان یا وزیر یا کارگزار مخصوص به نشانۀ رسیدگی بر فرمان ها و عرض حال ها می نوشت. همچنین، سندِ دارای این عبارت، یا مُهر و نشان. توقیع از ریشۀ وقع، در لغت به معنای پرتاب کردن تیر به هدفی بسیار نزدیک است. اصطلاح توقیع نیز از همین معنا گرفته شده است، زیرا توقیع نوشته ای بود بر حاشیه و پشت شکایات به خط خلیفه یا سلطان یا برخی از فرمانروایان که بر رسیدگی به شکایات تأکید می کرد. توقیع به معنای فرمان کوتاه حاکم یا کارگزار احتمالاً سنتی برجای مانده از نوشته های انشایی و ترسلّی دورۀ ساسانی است و در منابع اسلامی توقیعاتی را به انوشیروان و دیگر پادشاهان ساسانی نسبت داده و نقل کرده اند (← توقیعات). توقیع در فرهنگ شیعی اصطلاحی بسیار با اهمیت است و به معنای مکاتبات و منشورهای امامان دوازده گانه، به ویژه حضرت ولی عصر، امام زمان (عج) به کار می رود. این اصطلاح به هرگونه سخن شفاهی امام عصر نیز اطلاق شده است. واژۀ توقیع به مفهوم شیعی آن نخسین بار در روایتی از امام هفتم (ع) به کار رفته و در زمان امام هشتم (ع) هنوز برای یادداشت در همان نامۀ اصلی مورد استعمال داشته، ولی پس از آن حضرت کاربرد اصطلاحی آن گسترش یافته و یادداشت های مستقل امام زمان که مسبوق به پرسش نبوده نیز، با عنوان توقیع شناسانده شده است. در منابع حدیث، اسامی کسانی که از ناحیه مقدّسه توقیعاتی برای آن ها صادر شده همراه با متن توقیعات ثبت شده است (از آن جمله بحارالانوار، جلد ۵۳، باب ۳۱) یکی از خطوط شش گانۀ اسلامی هم توقیع خوانده می شود، که خطی است بین خط ثلث و خط نسخ و از آن بیشتر در نوشتن توقیعات استفاده می شده است و از همین رو آن را «قلم توقیعات» نیز گفته اند. نیز ← توقیع،_خط

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] توقیع، اصطلاحی در فرهنگ شیعی به معنای مکاتبات و منشورهای امامان به ویژه حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه می باشد.این اصطلاح به هرگونه سخن شفاهی امام عصر نیز اطلاق شده است.
واژه توقیع نخستین بار در روایتی از امام کاظم علیه السلام دیده شده، همراه با حرف جرّ «فی» که پس از آن لفظ کتاب آمده است، به معنای یادداشتی که امام در زیر یک نامه نوشته بوده اند. با همین ترکیب و در همین معنا در چند روایت از امام رضا علیه السلام نیز به کار رفته است.
کاربرد واژه توقیع در زمان ائمه
در زمان امام رضا علیه السلام توقیع تنها برای یادداشتی که در همان نوشته اصلی نگاشته می شده به کار می رفته، لذا در مقابل «کتاب مفرد» قرار می گرفته، ولی پس از آن حضرت، کاربرد اصطلاحی توقیع گسترش یافته و یادداشت های مستقل امام زمان علیه السلام، که مسبوق به پرسش نبوده، نیز با عنوان توقیع شناسانده شده است. این واژه درباره احادیث غیرمکتوب آن حضرت هم به کار رفته است. علاوه بر آن، برخی سخنان خاص نایبان آن حضرت همچون اخبار بر غیب و نیز اظهار نظر درباره مسائل دینی، در محدوده توقیعات ذکر شده است. وجه کاربرد اخیر احتمالاً سخنی از حسین بن روح نوبختی بوده که در آن تأکید کرده که در امر دین از خود سخن نمی گوید، بلکه همه را از «اصل» (امام عصر علیه السلام) شنیده است. محمد بن علی بن بابویه یک روایت را که موضوع آن تبرک جُستن به امام عصر در هنگام ولادت است در باب توقیعات آورده که درست به نظر نمی آید.
موضوع بحث
آن چه در این مقاله بررسی می شود، مکاتباتی است که از امام رضا و امامانِ سپسین شیعه علیهم السلام و نایبان امام عصر نقل شده است.
روش طرح سؤال و پاسخ در توقیعات
...

[ویکی شیعه] توقیع به نامه ها و نوشته های امامان به ویژه امام مهدی (عج)، گفته می شود. در روایات بسیاری، تصریح شده که توقیعات امام زمان(عج) به خط خودِ امام بوده است. از دلایل این انتساب را وجود مهر امام (عج) در نوشته و یا تأکید امام (عج) بر نگارش نامه به دست خود شمرده اند.
توقیعاتی که در عصر غیبت صغرا صادر شده اند، غالباً متضمن عنصر خرق عادت و کرامت اند. از این رو، توقیعات را یکی از دلایل امامت امام زمان (عج) دانسته اند.
توقیع، از ریشة وقع، در لغت به معنای پرتاب کردن تیر به هدفی نزدیک، چنانکه گویی آن را بر هدف می گذارند (تُوَقِّعُه)، و نیز به معنای اثر جهاز شتر بر پشت حیوان است.، اصطلاح توقیع نیز از همین معنا گرفته شده است، زیرا توقیع نوشته ای بود بر حاشیه و پشت شکایات به خط خلیفه یا سلطان یا برخی از فرمانروایان که بر رسیدگی به شکایات تأکید می کرد.

پیشنهاد کاربران

ضمیمه کردن

در کتاب لغت فرس واژه دستینه بجای امضا امده است

دست نویس

- امضا کردن نامه و فرمان

امضا کردن فرمان - مهر کردن نامه و فرمان
نامه توقیعی، ، به معنای، ، نامه ی امضا شده یا مهر شده.


کلمات دیگر: