کلمه جو
صفحه اصلی

اخگر


مترادف اخگر : آتش، بارقه، جرقه، شراره، شرار، شرر

فارسی به انگلیسی

blaze, firebrand, scintilla, scintillation, spark, embers

spark


embers


blaze, firebrand, scintilla, scintillation, spark


فارسی به عربی

جمرة , شرارة

فرهنگ اسم ها

اسم: اخگر (دختر) (فارسی) (تلفظ: axgar) (فارسی: اَخگر) (انگلیسی: akhgar)
معنی: پاره ی آتش، شراره، زیبارو، گلِ آتش، خرده ی آتش، جرقه، ( به مجاز ) آتش، گُلِ آتش، پاره آتش

(تلفظ: axgar) گُلِ آتش ، پاره‌ی آتش ، شراره ، خرده‌ی آتش ، جرقه ؛ (به مجاز) آتش ؛ (به مجاز) زیبا رو.


مترادف و متضاد

spark (اسم)
جرقه، اخگر، بارقه

ember (اسم)
اخگر، خاکه زغال نیمسوز، خاکستر گرم، خاکستر اتشفشانی

آتش، بارقه، جرقه، شراره، شرار، شرر


فرهنگ فارسی

آتش، پاره آت ، تکه هیزم یازغال افروخته
( اسم ) پار. آتش زغال افروخته شراره خرد. آتش جرقه . یا اخگر تفته . آتشی که سوخته و اخگر شده باشد . یا اخگر کشته . زغال انگشت .

فرهنگ معین

( اَ گَ ) (اِ. ) پارة آتش ، شراره ، جرقه .

لغت نامه دهخدا

اخگر. [ اَ گ َ ] ( اِ ) آتش بود که چون آب زنی انگشت شود. ( نسخه ای از اسدی ). آتش پاره بود. ( نسخه ای از اسدی ). هیزم آتش گرفته بود و چون آب زنند زگال شود. ( نسخه ای از اسدی ) ( صحاح الفرس ). انگشت سوزان و افروخته. ( مؤید الفضلاء ). زغال افروخته. سکار. بجال. خرده آتش. جمر. جمره. شرار. شراره. آتشیزه. اثیر: خنبوص ؛ اخگر که از قدّاحه و مروه برجهد. کیل ؛ اخگر که از آتش زنه پراکنده شود. ( منتهی الارب ) :
برافروز آذری اکنون که تیغش بگذرد از بون
فروغش از بر گردون کند اجرام را اخگر.
دقیقی.
ای سپندی منشین خیز سپند آر سپند
تا ترا سازم از این چشم گرامی مجمر
ور بدست تو کنون اخگر افروخته نیست
ز آتش هیبت آن شه بفروزان اخگر.
فرخی.
راست گفتی سپهر کانون گشت
واختران اندر آن میان اخگر.
فرخی.
سیم زراندود گردد هرچه زو گیرد فروغ
زرّ سیم اندود گردد هرچه زو اخگر شود.
فرخی.
سیاه انگشت چون روز جدائی
میان آتشی چون داغ هجران
سیاه اخگر میان آتش سرخ
چو چشم دردمند از دور تابان.
غضایری رازی.
اخگر هم آتش است ولیکن نه چون چراغ
سوزن هم آهن است ولیکن نه چون تبر.
عسجدی.
شقایقهای عشق انگیز پیشاپیش طاوسان ( ؟ )
بسان قطره های قیر باریده بر اخگرها.
منوچهری.
دل اوست انگشت و کین شه آتش
ز انگشت و آتش چه زاید جز اخگر.
قطران.
گاهی بزمینی که دراو آب چو مرمر
گاهی بجهانی که در او خاک چو اخگر.
ناصرخسرو.
از در مشرق آتش افروزد
سوی هر روزن اخگر اندازد.
خاقانی.
|| کنایه از ماده عشق و عاشقی.( برهان ).
- اخگر تفته ؛ آتشی را گویند که سوخته و اخگر شده باشد. ( شعوری ) :
هواش آتش و اخگر تفته بوم
گیاهش همه زهر و باد سموم.
( از شعوری ).
- اخگر در پیرهن کردن ؛ بی آرام و بیقرار کردن. ( غیاث اللغات ).
- اخگر کشته ؛ انگشت.

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] آتش.
۲. شرارۀ آتش، جرقه.
۳. هیزم یا زغال افروخته.

دانشنامه عمومی

اخگر (انگلیسی: Ember) زغال داغ درست شده از چوب یا زغال سنگ یا سایر جنس های کربنی باقیمانده پس از یا پیش از آتش است.

گویش مازنی

/aKhger/ گل آتش – اخگر

گل آتش – اخگر


جدول کلمات

شرر

پیشنهاد کاربران

اتش باره

اتش پاره

تیکه اتش

شراره

اخ به اضافه گر از دو کلمه ساخته شده
اخ به معنی مار است هم ریشه با کلمه نخ فارسی و اسنک انگلیسی .
گر به معنی آتش است
اخگر یعنی مار آتش

آتشرُخ
به معنی:رُخِ زیبای آش
اتش نوعی زیبایی به حساب میادولی در دست گرفتنی نیست مثل داستان های قدیم. که گل های زیبا خوش رو بزرگ اما گوش خار بودن که اینقدر زیبایی داشتن که مردم به داخل ان میرفتن و تعمه میشدن . همیشه یادتون باشه چیزای زیبا به دست اوردنش هم سخته . مثل الماس یاقوت

پاره آتش


کلمات دیگر: