کلمه جو
صفحه اصلی

تقصیر


مترادف تقصیر : اثم، بزه، جرم، حرج، خبط، خطا، خطیئه، ذنب، گناه، معصیت، وبال، قصور، کوتاهی، عیب، کوتاه کردن، سستی ورزیدن، کوتاهی کردن، قصور ورزیدن، خطا کردن

برابر پارسی : کوتاهی، سستی، لغزش

فارسی به انگلیسی

blame, culpability, fault, guilt, guiltiness, offense, onus, wrong


blame, culpability, fault, guilt, guiltiness, offense, wrong, onus, guitt, shortcoming, rap, sin

guitt, fault, shortcoming


فارسی به عربی

جریمة , خطا , ذنب , مخالفة

مترادف و متضاد

سستی ورزیدن، کوتاهی کردن، قصور ورزیدن


خطا کردن


۱. اثم، بزه، جرم، حرج، خبط، خطا، خطیئه، ذنب، گناه، معصیت، وبال
۲. قصور، کوتاهی
۳. عیب
۴. کوتاه کردن،
۵. سستی ورزیدن، کوتاهی کردن، قصور ورزیدن
۶. خطا کردن


error (اسم)
ضلالت، غلط، اشتباه، سهو، خطا، خبط، تقصیر، لغزش، عقیده نادرست

delinquency (اسم)
کوتاهی، تخلف، تقصیر، قصور

offense (اسم)
توهین، حمله، رنجش، دلخوری، تجاوز، یورش، اهانت، گناه، بزه، تقصیر، لغزش، هجوم، قانون شکنی

fault (اسم)
چینه، گناه، اشتباه، عیب، نقص، خطا، تقصیر، نا درستی، کاستی، گسله، شکست زمین، حرج

guilt (اسم)
گناه، جرم، بزه، تقصیر، مجرمیت

crime (اسم)
گناه، جرم، جنایت، بزه، تبه کاری، تقصیر، بدکاری

rap (اسم)
زخم زبان، تقصیر، صدای دق الباب، سرزنش سخت

اثم، بزه، جرم، حرج، خبط، خطا، خطیئه، ذنب، گناه، معصیت، وبال


قصور، کوتاهی


عیب


کوتاه کردن


فرهنگ فارسی

کوتاه، کوتاهی کردن، درکاری سستی وخطاکردن
۱ -( مصدر ) کوتاه کردن.۲ - کوتاهی کردن سستی ورزیدن . ۳ -( اسم ) کوتاهی . ۴ - ( اسم ) گناه . ۵ - خطاتی عمدی . ۶ - فقر تهیدستی . جمع : تقصیرات . یا تقصیر در حج . یکی از اعمال حج است . حاجی باید موی سر و تن و ناخن خود را کوتاه کندو پس ازفراغت ازحج جام. خود را بشوید و آنرا سفید نماید .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - کوتاه کردن . ۲ - سستی ورزیدن ، کم کاری کردن . ۳ - گناه ، جرم .

لغت نامه دهخدا

تقصیر. [ ت َ ] ( ع مص ) سست کردن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). کوتاهی کردن و با لفظ کردن و افتادن و بستن و رفتن و آمدن مستعمل. ( آنندراج ). سستی و کوتاهی کردن در کاری. ( غیاث اللغات ). قصورو کوتاهی. ( ناظم الاطباء ). مقابل توفیر :
نه در سخاوت او دیده هیچکس تقصیر
نه در مروت او دیده هیچکس نقصان.
فرخی.
خدمتش توفیر اقبال است و زو بیرون مشو
هرکه از توفیربیرون شد به تقصیر اندر است.
عنصری.
بخت بی تقصیر و محنت ، روز بی مکروه و غم
دهر بی تلبیس و تنبل ، چرخ بی نیرنگ و رنگ.
منوچهری.
بما تقصیر خدمت نیست لازم
بدیم و، بد نبایست آوریدن.
ناصرخسرو.
کس نخواند نامه من ، کس نگوید نام من
جاهل از تقصیر خویش و عالم از بیم شغب.
ناصرخسرو.
دولتت را سعی بی تقصیر باد
نصرتت را تیغ بی زنگار باد.
مسعودسعد.
تقصیر را در مذهب حمیت رخصت نمی بینم. ( کلیله و دمنه ).
حاش لله اگر امسال ز حج وامانم
نه قصور من و تقصیر تو حاشا شنوند.
خاقانی.
یکی گفتا که در اقصای کشمیر
ز شیرینی نباشد هیچ تقصیر.
نظامی.
خام کن پخته تدبیرها
عذرپذیرنده تقصیرها.
نظامی.
چه برخیزد از دست تدبیر ما
همین نکته بس عذر تقصیرها.
( بوستان ).
عاکفان کعبه ٔجلالش به تقصیر عبادت معترف. ( گلستان ).
عذر تقصیر خدمت آوردم
که ندارم به طاعت استظهار.
( گلستان ).
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدا آورد.
( گلستان ).
تقصیر و تقاعدی که در مواظبت خدمت بارگاه خداوند می رود.( گلستان ).
سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی
همچنان عذرت بباید خواستن تقصیر را.
سعدی.
برخیز تا بعهد امانت وفا کنیم
تقصیرهای رفته بخدمت قضا کنیم.
سعدی.
|| ( اصطلاح فقه ) در فقه آن باشد که کسی در اعمال حج کار خلاف کند مثل آنکه ناخن خود را در احرام بگیرد که باید کفاره بدهد و آن عمل را تقصیر گویند... پس تقصیر در کار و محرمات باشد که افعال محرمه را که نباید در حال احرام انجام دهد مرتکب شود و اطلاق آن بر کفاره از باب اطلاق سبب بر مسبب است. ( فرهنگ علوم تألیف دکتر سجادی ). || بازایستادن در کاری. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بازایستادن از کاری با توانایی کردن آن. ( از اقرب الموارد ). فروگذار و مانید. ( ناظم الاطباء ). || بازماندن از چیزی. ( زوزنی ). گذاشتن چیزی را بعلت نتوانستن : قصرعنه ؛ گذاشت آن را چونکه نتوانست. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || کوتاه کردن. ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). کوتاه کردن و از آنست تقصیر در نماز وشعر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ضد تطویل. ( اقرب الموارد ). اختصار. ( ناظم الاطباء ). || کم کردن از موی. ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || آرمیدن و فرونشتستن درد و خشم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || داغ کردن در بن گردن به داغ قصار و یقال : ابل مُقَصِّرَة. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || هیچکاره گردانیدن دهش را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کوفتن جامه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کوفتن و سپید کردن جامه. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) داغی مر ستور را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سهو و غفلت و خطا و غلط و گناه و جرم و عیب. ( ناظم الاطباء ): و اگر از کسی گناهی و تقصیری آمدی ، به زودی تأدیب نفرمودی از جهت حق خدمت. ( نوروزنامه منسوب به خیام ).

فرهنگ عمید

۱. (حقوق ) کوتاهی کردن، در کاری کوتاهی، سستی، و خطا کردن.
۲. (اسم ) گناه.
۳. (فقه ) گرفتن ناخن یا بریدن مقداری از موی سر در حج که به این طریق شخص محرم از حالت احرام خارج می شود.
۴. [قدیمی] کوتاه کردن.

دانشنامه عمومی

از نظر حقوقی به انجام ندادن عملی که شخص ملزم به انجام آن است یا ارتکاب عملی که شخص از انجام دادن آن منع شده، تَقصیر می گویند.
فرهنگ نامه بیمه
ستاره های اوز (بیمه)
برای نمونه، برابر قانون، اشخاصی که دارای تخصص هستند و دانش و مهارت آن ها در کمک به مصدومان حادثه مؤثر است، تکلیف دارند که به مصدومان کمک کنند و وانهادن این عمل نوعی تقصیر است.
تخلف از تعهداتی که شخص به موجب قراردادی برعهده دارد چه در مقابل قانون و چه در مقابل دیگران باشد نیز در زمره تقصیر به شمار می آید.
تقصیر انواع گوناگون دارد مانند تقصیر مدنی، تقصیر جزایی، تقصیر تجارتی، تقصیر سبک، تقصیر سنگین، و تقصیر شبه جرم و غیره.

دانشنامه آزاد فارسی

تَقصیر
اصطلاحی در فقه، گرفتن قدری از موی سر، یا ناخن یا سبیل است که حجاج در مراسم حج انجام می دهند. در اعمال عمرۀ تمتع بعد از سعی، تقصیر واجب است و با آن احرام عمره پایان می پذیرد و تمام محرمات احرام جز تراشیدن سر، حلال می شود. همچنین در حج تمتع، در مِنی، حاجی بین حَلق (تراشیدن موی سر) و تقصیر مخیر است؛ جز چند طایفه مانند زنا ن که فقط تقصیر می کنند یا کسانی که اولین حج آنان است و به عقیدۀ بسیاری از فقیهان باید حلق کنند. تقصیر در منی موجب می شود همۀ محرمات احرام، جز زن و بوی خوش بر حاجی حلال شود. تقصیر، عملی عبادی است و باید به قصد قربت انجام شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تقصیر به معانی کوتاه کردن ناخن یا موی سر، کوتاه کردن عمل عبادی، کوتاهی در عمل است.
تقصیر به این معانی است:۱.کوتاه کردن ناخن یا موی سر۲.کوتاه کردن عمل عبادی۳.کوتاهی در عملهر کدام از این معانی در ابواب مختلف فقهی کاربرد دارند که در این مقاله به آنها اشاره میشود.
تقصیر به معنای کوتاه کردن ناخن یا موی سر
عبارت است از کوتاه کردن و چیدن مقداری از ناخن یا موی سر، محاسن یا شارب و از آن در باب حج سخن رفته است.
← ماهیت تقصیر در باب حج
از تقصیر به معنای دوم در باب صلات بحث شده است.
← متعلّق تقصیر
...

[ویکی اهل البیت] عبارت است از کوتاه کردن مقداری از ناخن یا موی صورت (ریش و یا سبیل) که پس از سعی میان صفا و مروه در مکه و پس از قربانی در منا انجام می گیرد و با این کار، حاجی از احرام خارج می شود و در قرآن کریم به آن اشاره شده: ...مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ...
محمد محمدحسن شرّاب ،فرهنگ اعلام جغرافیایی، تاریخی در حدیث و سیره نبوی، ترجمه حمیدرضا شیخی(مطلب نقل شده از جمله اضافات محمدرضا نعمتی بر این کتاب است)

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن واژه ی پهلوی ویناه می باشد . . . واژگان " کوتاهی" و 'کاستی" نیز مفهومی برابر با ' تقصیر' دارند و پارسی می باشند .

کوته گری

گناه

کوتاهی کردن
کم گذاشتن

به معنای کوتاهی مو و ناخن در مراسم حج


رفتار غیر متعارف.

کوتاهی سهل انگاری

فاصله


کلمات دیگر: