کلمه جو
صفحه اصلی

اختصار


مترادف اختصار : اجمال، ایجاز، تلخیص، خلاصه، کوتاهی، اکتفا، بسنده

متضاد اختصار : تفصیل

برابر پارسی : چکیده، کردن کوتاه، کوتاه، کوتاه سخنی، کوتاه کردن، کوتاه(ی)، کوتاهی

فارسی به انگلیسی

summary, abbreviation, brevity, briefness, conciseness, concision, confining oneself, abridgement, contraction

abbreviation, brevity, briefness, conciseness, concision


brevity, abbreviation


فارسی به عربی

ایجاز , تلخیص , خلاصة , مختصر

مترادف و متضاد

اکتفا، بسنده


۱. اجمال، ایجاز، تلخیص، خلاصه، کوتاهی
۲. اکتفا، بسنده ≠ تفصیل


اجمال، ایجاز، تلخیص، خلاصه، کوتاهی ≠ تفصیل


reduction (اسم)
کاهش، اختصار، تبدیل، تقلیل، تنزیل، احیا، ساده سازی، احاله

abbreviation (اسم)
مخفف، اختصار، کوتاه سازی، تلخیص

brevity (اسم)
اختصار، کوتاهی، اجمال، ایجاز

clipping (اسم)
اختصار، چیدن، موزنی، تکه چیده شده، عمل کوتاه کردن، اخبار قیچی شده از روزنامه

compendium (اسم)
اختصار، خلاصه، کوتاهی، زبده

contraction (اسم)
اختصار، ادغام، انقباض، هم کشیدن، ترنجیدن

compression (اسم)
اختصار، تراکم، ضغطه، فشردگی، فشرده سازی، فشار، متراکم سازی، هم فشارش، بهم فشردگی

abridgment (اسم)
اختصار، خلاصه، کوتاهی، مجمل

compend (اسم)
اختصار، خلاصه، کوتاهی، زبده

briefness (اسم)
اختصار، ایجاز

reductional (صفت)
کاهش، اختصار، تبدیل، تقلیل، احیا، احاله

فرهنگ فارسی

مختصرکردن، کوتاه کردن، کوتاه کردن سخن
( مصدر ) ۱ - سخن را کوتاه کردن تلخیص ایجاز اجمال . ۲ - یک دو آیه از آخر سوره در نماز خواندن . ۳ - اکتفائ بسنده کردن . یا باختصار . از روی اختصار به کوتاهی بدون حشو و زواید مختصرا اختصارا .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - کوتاه کردن ، ایجاز. ۲ - اکتفاء، بسنده کردن .

لغت نامه دهخدا

اختصار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) کوتاه کردن سخن را. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). سخن کوتاهترین گرفتن. ( زوزنی ). تلخیص. ایجاز. || اختصار سجده ؛ خواندن سوره سجده را و گذاشتن آیه سجده را تا سجود واجب نیاید. || اختصار طریق ؛ گرفتن نزدیک ترین راه را در رفتن. ( منتهی الارب ). راه کوتاه تر برفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). راه کوتاهترین گرفتن. ( زوزنی ). || یک دو آیه از آخر سوره در نماز خواندن. || دور کردن زوائد را از چیزی. || آیه سجده را جدا خواندن تا سجده کند. || عصا در دست گرفتن از بهر تکیه. ( تاج المصادر بیهقی ). مِخصرَه بدست گرفتن. || گرفتن تهیگاه را. دست بر تهیگاه نهادن. || از بیخ نبریدن جَزّ را: اختصر فی الجَزّ. ( منتهی الارب ). || اکتفاء. بسنده کردن :
پیش تو آمدی و نکردی ، بجان تو
بر شعر مرثیت که فرستاد، اختصار.
عبدالواسع جبلی.
در غیاث اللغات آمده : اختصار باصطلاح اهل معانی ، سخن را قلیل اللفظ و کثیرالمعنی آوردن واین بهتر است و اقتصار ضد این است و آن بد است. و مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اختصار، با صاد مهمله ، نزد برخی از اهل عربیت مرادفست با ایجاز. و پاره ای گفته اند اخص از ایجاز است زیرا خصوصیت اختصار بواسطه حذف جمله باشد بخلاف ایجاز. و نزد سکّاکی ایجاز نسبت بسوی متعارف است و اختصار نسبت بمقتضی مقام و شرح آن ضمن معنی ایجاز بیاید. عبدالعلی بیرجندی در حاشیه شرح ملخص گوید: ایجاز بیان معنی مقصود باشد بکمترین الفاظی که ممکن است بدون حذف. ولی اختصار عبارت است از حذف با قرینه ای که دلالت بر محذوف کند. و اقتصار عبارت است از حذفی که نه بر طریق اختصار باشد. و گاهی اختصار را در مقابل و مرادف ایجاز قرار دهند و استعمال کنند - انتهی. و گاه مراد از اختصار حذف با دلیل و از اقتصار حذف بدون دلیل باشد، چنانکه در ضمن معنی حذف بیان شده. بنابراین اختصار اعم از تعریف بیرجندی است. زیرا آن شامل حذفیست که دارای قرینه هست اما دلالت بر خصوصیات محذوف نکند، بخلاف گفتار بیرجندی. و در پاره ای از حواشی بر ضوء بیانی شده که حاصل آن این است که اقتصار ترک پاره ای از کلمات است بنحوی که گوئی اصلاً چیزی ترک نشده ، مانند ترک فاعل در فعل مجهول. و بعبارة اخری حذف از لفظ و نیت با یکدیگر باشد. و حذف با بودن محذوف غیر مراد است و بنابراین گفته اند که : اقتصار بر یکی از دو مفعول باب «علمت » جایز نیست. زیرا حذف یکی از دو مفعول باب مزبور از لفظ جائز است نه از معنی ، چنانکه در این آیه مبارکه : و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل اﷲ امواتاً ( قرآن 169/3 ). ای لاتحسبن الذین قتلوا انفسهم امواتاً. و اختصار ترک پاره ای از کلماتست از حیث صورت و نه از روی حقیقت. و تعبیر میشود از آن بحذف از لفظ بدون نیت. و بحذف با بودن محذوف مراد. و در شرح هدایة نحو در خطبه گوید: اختصار کمی لفظ و معنی است. و برخی گفته اند: اختصار مختص به الفاظِ میباشد. دیگری گوید: اختصار حذف با دلیل است. دیگری گفته : حذف از لفظ است بدون نیت. دیگری گفته : کمی الفاظ و فزونی معانی است. و اقتصار عکس آن باشد در تمام تعریفات مذکوره - انتهی. و در حاشیه منقوله از شرح هدایة گفته است : اینکه در شرح هدایة گفته اقتصار در تمام تعریفات مذکور عکس اختصار است بیانش این است که در تعریف اول ، اقتصار کمی لفظ و کثرت معانی. و در تعریف دوم ، اقتصار غیرمختص بالفاظ است. و در تعریف سوم ، اقتصار حذف بدون دلیل است. ودر تعریف چهارم ، اقتصار حذف از لفظ و نیت با هم است. و در تعریف پنجم ، اقتصار افزونی الفاظ و کمی معانی است. پس در تمامی تعریفات عکس اختصار است : و هم در آن جانب ایجاز و اختصار بغایت رسانیده آید. ( کلیله و دمنه ).

اختصار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کوتاه کردن سخن را. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سخن کوتاهترین گرفتن . (زوزنی ). تلخیص . ایجاز. || اختصار سجده ؛ خواندن سوره ٔ سجده را و گذاشتن آیه ٔ سجده را تا سجود واجب نیاید. || اختصار طریق ؛ گرفتن نزدیک ترین راه را در رفتن . (منتهی الارب ). راه کوتاه تر برفتن . (تاج المصادر بیهقی ). راه کوتاهترین گرفتن . (زوزنی ). || یک دو آیه از آخر سوره در نماز خواندن . || دور کردن زوائد را از چیزی . || آیه ٔ سجده را جدا خواندن تا سجده کند. || عصا در دست گرفتن از بهر تکیه . (تاج المصادر بیهقی ). مِخصرَه بدست گرفتن . || گرفتن تهیگاه را. دست بر تهیگاه نهادن . || از بیخ نبریدن جَزّ را: اختصر فی الجَزّ. (منتهی الارب ). || اکتفاء. بسنده کردن :
پیش تو آمدی و نکردی ، بجان تو
بر شعر مرثیت که فرستاد، اختصار.

عبدالواسع جبلی .


در غیاث اللغات آمده : اختصار باصطلاح اهل معانی ، سخن را قلیل اللفظ و کثیرالمعنی آوردن واین بهتر است و اقتصار ضد این است و آن بد است . و مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اختصار، با صاد مهمله ، نزد برخی از اهل عربیت مرادفست با ایجاز. و پاره ای گفته اند اخص ّ از ایجاز است زیرا خصوصیت اختصار بواسطه ٔ حذف جمله باشد بخلاف ایجاز. و نزد سکّاکی ایجاز نسبت بسوی متعارف است و اختصار نسبت بمقتضی مقام و شرح آن ضمن معنی ایجاز بیاید. عبدالعلی بیرجندی در حاشیه ٔ شرح ملخص گوید: ایجاز بیان معنی مقصود باشد بکمترین الفاظی که ممکن است بدون حذف . ولی اختصار عبارت است از حذف با قرینه ای که دلالت بر محذوف کند. و اقتصار عبارت است از حذفی که نه بر طریق اختصار باشد. و گاهی اختصار را در مقابل و مرادف ایجاز قرار دهند و استعمال کنند - انتهی . و گاه مراد از اختصار حذف با دلیل و از اقتصار حذف بدون دلیل باشد، چنانکه در ضمن معنی حذف بیان شده . بنابراین اختصار اعم از تعریف بیرجندی است . زیرا آن شامل حذفیست که دارای قرینه هست اما دلالت بر خصوصیات محذوف نکند، بخلاف گفتار بیرجندی . و در پاره ای از حواشی بر ضوء بیانی شده که حاصل آن این است که اقتصار ترک پاره ای از کلمات است بنحوی که گوئی اصلاً چیزی ترک نشده ، مانند ترک فاعل در فعل مجهول . و بعبارة اخری حذف از لفظ و نیت با یکدیگر باشد. و حذف با بودن محذوف غیر مراد است و بنابراین گفته اند که : اقتصار بر یکی از دو مفعول باب «علمت » جایز نیست . زیرا حذف یکی از دو مفعول باب مزبور از لفظ جائز است نه از معنی ، چنانکه در این آیه ٔ مبارکه : و لاتحسبن ّ الذین قتلوا فی سبیل اﷲ امواتاً (قرآن 169/3). ای لاتحسبن الذین قتلوا انفسهم امواتاً. و اختصار ترک پاره ای از کلماتست از حیث صورت و نه از روی حقیقت . و تعبیر میشود از آن بحذف از لفظ بدون نیت . و بحذف با بودن محذوف مراد. و در شرح هدایة نحو در خطبه گوید: اختصار کمی لفظ و معنی است . و برخی گفته اند: اختصار مختص به الفاظِ میباشد. دیگری گوید: اختصار حذف با دلیل است . دیگری گفته : حذف از لفظ است بدون نیت . دیگری گفته : کمی الفاظ و فزونی معانی است . و اقتصار عکس آن باشد در تمام تعریفات مذکوره - انتهی . و در حاشیه ٔ منقوله از شرح هدایة گفته است : اینکه در شرح هدایة گفته اقتصار در تمام تعریفات مذکور عکس اختصار است بیانش این است که در تعریف اول ، اقتصار کمی لفظ و کثرت معانی . و در تعریف دوم ، اقتصار غیرمختص بالفاظ است . و در تعریف سوم ، اقتصار حذف بدون دلیل است . ودر تعریف چهارم ، اقتصار حذف از لفظ و نیت با هم است . و در تعریف پنجم ، اقتصار افزونی الفاظ و کمی معانی است . پس در تمامی تعریفات عکس اختصار است : و هم در آن جانب ایجاز و اختصار بغایت رسانیده آید. (کلیله و دمنه ).
- اختصار کردن ؛ اکتفا کردن . بسنده کردن :
چون تو بسیاری توانست آفرید اندر جهان
چون تو بس بودی ، جهان را بر یکی کرد اختصار

معزی .


یکی از آن میان بطریق ظرافت گفت :
ترا هم چیزی بباید گفت ، گفت : مرا چون دیگران فضل و بلاغت نیست و چیزی زیاده نخوانده ام بیک بیت اختصار کنم . (گلستان ).

فرهنگ عمید

مختصر کردن، کوتاه کردن.

دانشنامه عمومی

اختصار یا کوته نوشت در اصطلاح معانی آن است که گوینده منظور خود را با کمترین الفاظ بیان کند، بی آنکه در تفهیم معنی خللی وارد آید. این کار اغلب با حذف به قرینهٔ کلمات یا آوردن مَثَل صورت می گیرد، مانند این عبارت از گلستان سعدی نه هر چه به قامت مهتر، به قیمت بهتر.
ساختار
موضوع
افت
اوج
کشف
گره گشایی
کشمکش
گره افکنی
اختصار شکل خلاصه شده ی یک کلمه یا گروهی از کلمه هاست. ما کلمه ها و عبارت ها را کوتاه می کنیم تا فضای کمتری را در صفحه اشغال کند.
به طورکلی اختصار مرداف ایجاز حذف است اما بعضی بین آن دو تفاوت هایی جزئی قائل شداند، از جمله گفته اند که اختصار در مورد آثاری که قبلاً پدید آمده است، اعمال می شود اما ایجاز در حین پدیدآوردن کلام مرعی می گردد.
کوته نوشت صورت فشردهٔ نوشتاری یک واژه یا عبارت است که معمولاً برای صرفه جویی در جا به کار می رود و خصوصاً در کتاب های مرجع که برخی عبارات یا کلمات مکررا مورد استفاده قرار می گیرند، کاربرد دارد. کوته نوشت ممکن است شناخته شده باشد مانند «م» برابر با «میلادی» یا «نک» برابر با «نگاه کنید به» که هر دو شناخته شده هستند یا قراردادی باشد مانند «جمشسر» برابر با «جمهوری متحد شوروی سوسیالیستی روسی» که به طور قراردادی در دائرةالمعارف فارسی به کار رفته است.

فرهنگ فارسی ساره

چکیده، کوتاه، کوتاه کردن، کوتاه


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] داخل نکردن حجر اسماعیل در طواف (اختصار شوط) و همچنین نهادن دو دست بر تهیگاه را اختصار می گویند که از اختصار به معنای نخست در باب حج سخن گفته‏اند.
داخل کردن حجر اسماعیل در طواف واجب است و اگر کسی در یک دور از داخل حجر اسماعیل یا بالای دیوار آن طواف کند، بنابر تصریح جمعی از فقها آن دور باطل است و باید اعاده کند، ولی نیازی به اعاده طواف نیست.




پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
لَگب ( سنسکریت: لَگهْوی )
هَنگیر ( پهلوی: هَنگیرتیْه )
اِستُگ ( سنسکریت: سْتُکَ )
اِسوال ( سنسکریت: سْوَلپَ )


کلمات دیگر: