کلمه جو
صفحه اصلی

لحن


مترادف لحن : آوا، آواز، آهنگ، صوت، نغمه، نوا

برابر پارسی : آوا، آواز، نوا، آهنگ

فارسی به انگلیسی

sound, accent, key, manner, note, overtone, style, term, turn, melody, tune, strain

tune, melody, tone, strain


accent, key, manner, note, overtone, style, term, tone, turn


فارسی به عربی

نغمة

عربی به فارسی

ميزان کردن , وفق دادن , کوک کردن


مترادف و متضاد

tune (اسم)
اواز، اهنگ، رنگ، نغمه، لحن، خنیا، اهنگ صدا، نوا، لحن تلفظ

tone (اسم)
اهنگ، صدا، مقام، لحن، دانگ، نوا، درجه صدا

melody (اسم)
اهنگ، تصنیف، ترانه، نغمه، لحن، اهنگ شیرین، صدای موسیقی نوا، خنیا، نواخت

آوا، آواز، آهنگ، صوت، نغمه، نوا


فرهنگ فارسی

آواز، آهنگ، آوا خوش، الحان ولحون جمع
۱- ( مصدر ) کشیدن آواز در سرود . ۲- ( در خواندن قر آن و اذان ) تطویل آنچه که باید مقصور ادا شود و قصر در آنچه که باید کشیده شود . ۳- خطا کردن در اعراب کلمه . ۴- ( اسم ) آواز نغمه جمع : الحان لحون : ایتلاف آواز از انواع لحن و غنائ حادث شود . ۵- درنگ و شتاب در نغمات مختلف که از آن وزن ( ضرب ) پیدا میشود ( مجمع الادوار دستور ابجدی ص ۶ ) ۹- سخن .۷- آهنگ سخن : بالحنی محبت آمیز گفت ... ۸- خطا در تلفظ کلمه .
فطن . رجل لحن مردی دانا به عاقبت کار .

توالی اصوات با دیرش‌های مختلف براساس عرف و ذوق فرهنگی


فرهنگ معین

(لَ حْ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - آواز خوش و موزون . ۲ - سخن ، معنی سخن . ج . الحان .۳ - ویژگی یا چگونگی صدا یا موسیقی . ۴ - صدایی با گام و ارتعاش معین . ۵ - سبک یاشیوة بیان یک مطلب .

لغت نامه دهخدا

لحن . [ ل َ ] (ع اِ) آواز. (منتهی الارب ). آواز خوش و موزون . ج ، الحان و لحون و فی الحدیث اقرؤاالقرآن بلحون العرب ؛ ای بصوت العرب لابصوت العجم . (منتهی الارب ). آهنگ . شکن . شکن در سرود. کشیدن آواز در سرود. (زمخشری ). راه . راه که برگویند. (السامی فی الاسامی ). نوا. صاحب نفائس الفنون گوید: معنی موسیقی در لغت یونانی لحن است و لحن عبارت است از اجتماع نغم مختلفه که آن را ترتیبی محدود باشد. و در رسائل اخوان الصفا آمده است : والغناء هو الحان مؤلفة، و اللحن هو نغمات متواتره و النغمات اصوات متزّنة. صاحب تعریفات گوید: لحن فی القرآن و الأذان هوالتطویل فیما یقصر و القصر فیمایطال :
با نعره ٔ اسبان چه کنم لحن مغنی
با نوفه ٔ گردان چه کنم مجلس و گلشن .
ابوابراهیم اسماعیل بن نوح بن منصور سامانی ، مکنی به امیر منتصر.(از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ).
چون ماهی شیم کی خورد غوطه چغوک
کی دارد جغد خیره سر لحن چکوک .

لبیبی .


به لحن پارسی و چینی و خما خسرو
به لحن مویه ٔ زال و قصیده ٔ لغزی .

منوچهری .


صلصل به لحن زلزل وقت سپیده دم
اشعار بونواس همی خواند و جریر.

منوچهری .


بر لحن چنگ و سازی کش زیر و زار باشد
زیرش درشت باشد بم استوار باشد.

منوچهری .


مؤذن ما را مزن و بد مگوی
لحن خوش آموز و تو کن مؤذنی .

ناصرخسرو.


گوشم نشنود لحن بلبل
چون گشت سرم به رنگ عقعق .

ناصرخسرو.


از لحن و ز آوای خوش بماند
در تنگ قفس هزاردستان .

ناصرخسرو.


گرچه نوا و لحن نبد باغ را هگرز
آن بینوا و لحن کنون بانوا شده ست .

ناصرخسرو.


زبان و کام سخن را دو آلتند نه اصل
چنانکه آلت دستان و لحن زیر و بم است .

ناصرخسرو.


به سایه ابر بگستردفرش بوقلمون
ز شاخ بلبل بگشاد لحن موسیقار.

مسعودسعد.


همی نواختی آن لعبت بدیع که هست
زبانش بیست ولیکن به لحن موسیقار .

مسعودسعد.


به پیروزی و بهروزی نشین می خور به کام دل
به لحن چنگ و طنبور و رباب و بربط و عنقا.

مسعودسعد.


هستم از بیم تو چون قمری با طوق و ز مدح
همچو قمری نفس من همه لحن است و نواست .

مسعودسعد.


گه گوش تو به لحن نگار غزل سرای
گه چشم تو به روی بت میگسار باد.

مسعودسعد.


لحن خوش دار چون بکوه آئی
کوه را لحن بد چه فرمائی .

سنائی .


چه بود زین شنیعتر بیداد
لحن داود و کرّ مادر زاد.

سنائی .


سراینده همه مرغان به صد لحن
که در هر لحن صد سرّ سرور است .

عطار.


به بهار و شکوفه خوش سازد
نحل و موسیجه لحن موسیقار.

خاقانی .


باش تا باغ قیامت را بهار آید که باز
نحل و بلبل بینی اندر لحن و دستان آمده .

خاقانی .


لحن زهره بر دف سیمین ماه
بر در شاه اخستان برخاسته .

خاقانی .


بانگ پشه مگذران بر گوش جم
گر فرستی لحن عنقائی فرست .

خاقانی .


ز بی لحنی بدان سی لحن چون نوش
گهی دل دادی و گه بستدی هوش .

نظامی .


شگفتی بود لحن آن زیر و بم
که آن خنده و گریه آرد بهم .

نظامی .


مغنی برآرای لحنی درست
که این نیست ما را خطائی نخست
بدان لحن بردن توان بامداد
همه لحنهای جهان را ز یاد.

نظامی .


ز صد دستان که او را بود در ساز
گزیده کرد سی لحن خوش آواز.

نظامی .


شنیدم که درلحن خنیاگری
به رقص اندرآمد پری پیکری .

سعدی .


پس حکیمان گفته اند این لحنها
از دوارچرخ بگرفتیم ما.

مولوی .


بدل بانگ قمری و بلبل
نغمه ٔ چنگ و لحن طنبور است .
از ساقی چو ماه سما جام باده خواه
بر لحن و نغمه ٔ صنمی چون مه سما.
- سی لحن باربد . رجوع به دستان شود.
|| لغت و منه حدیث عمر (رض ) تعلموا السنة والفرائض و اللحن کما تتعلمون القرآن ؛ ای اللغة العربیة و النحو لان فی معرفة اللغة معرفةغریب القرآن و معانیه و معانی السنة. (منتهی الارب ). || سخن . (ترجمان القرآن جرجانی ). || لحن القول ؛ معنی و مضمون آن : تقول عرفت ذلک فی لحن کلامه . (منتهی الارب ). مقصود از سخن . فحوی . معنی .معنی سخن . (مهذب الاسماء). || خطای در اعراب . عدول از صواب . خطای در کلام . سخن خطا. لحن در قرائت ، خطا در خواندن . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: لحن به فتح لام و سکون حاء مهمله نزد قراء عبارت است از خللی که طاری شود بر لفظ و باعث اخلال معنی گردد. و آن دو نوع باشد؛ آشکار و پنهان . لحن آشکار آن است که به طریق واضح و روشن در لفظ اخلال واقع شود و علماء تجوید و حتی کسانی که در علم قرائت هم تخصصی ندارند به مجرد شنیدن بدان پی برند و آن عبارت باشد از خطا در اعراب . و لحن پنهان آن است که فقط علماء علم قرائت و پیشوایان از قراء که از استادان بزرگ علم تجوید فراگرفته اند متوجه آن شوند. کذا فی الاتقان . در دقایق المحکمة گفته که احتراز از لحن واجب است و آن صدور خطا از قاری و انحراف او از طریق صواب است و لحن آشکار خطاء بغیر لفظ و مخل به معنی و اعراب است . مانندمجرور را منصوب یا مرفوع خواندن و لحن پنهان عارض لفظ شود بدون آنکه اخلالی به معنی رساند. یا در اعراب لفظ تصرف ناروایی کند مانند: ترک اخفاء و اقلاب و غنه -انتهی . بعضی گفته اند لحن جلی در حروف و لفظ و اعراب بود و لحن خفی در غنه ها باشد و آن بر دو نوع است احتمالی و غیراحتمالی . احتمالی آنکه آخر کلمه نون باشد؛ چنانکه : تکذبان ؛ تکذبون ؛ تکذبین . چون اصل غنه از نونات است . اگر به محاورات آن غنّه آید احتمالی است . اگر نیاید اولی است . و غیر احتمالی چنانکه کنّا. و بنی . و بنو. یعنی : نا. نو. نی . و چون : ظالمی . ظالمو. کما. یعنی : می . مو. ما. که آخر آن نون نباشد و غُنّه خوانند لحن خفی باشد پس در این غُنّه احتراز اولی است . پس در غُنّه احتمالی لحن ضروری است اما در غُنّه ٔ اختیاری لحن صالح است - انتهی . || معنی دور و غریب .

لحن . [ ل َ ] (ع مص ) گفتن کسی را سخنی که او فهمد و بر دیگران پوشیده ماند. (منتهی الارب ). رساندن به کسی یعنی گفتن و فهماندن بدو بی آنکه دیگری فهم کند. سخن سربسته گفتن که جز مخاطب فهم نکند. (تاج المصادر). || میل کردن به کسی . (منتهی الارب ). چسپیدن به کسی (یعنی میل کردن ) (تاج المصادر). || خطا کردن در خواندن و در اعراب . (منتهی الارب ). خطا کردن . (تاج المصادر). لحون . لَحَن . لحانة. لحانیة. (منتهی الارب ): گویند لحن فی کلامه ؛ ای اخطاء. (منتهی الارب ). بیوکندن اعراب . (زوزنی ). || آواز گردانیدن : یقال لحن فی قرائته اذا طرب بها و غرّد. (منتهی الارب ). سراویدن (شاید؛ سرائیدن یا صورتی از آن ) در خواندن . (تاج المصادر). || تعریض کردن در سخن و منه : خیر الحدیث ماکان لحناً؛ ای مایتکلم بشی ٔ و یراد غیره . (منتهی الارب ). گفتن چیزی و غیر آن اراده کردن . (منتخب اللغات ).


لحن . [ ل َ ح َ ] (ع مص ) فهمیدن سخن را. (منتهی الارب ). || دریافتن . (تاج المصادر). دریافتن و آگاه و خبردار گردیدن به حجت خود. (منتهی الارب ). || زیرک شدن . || خطا کردن در خواندن و در اعراب . رجوع به لَحن شود. (منتهی الارب ).


لحن . [ ل َ ح ِ ] (ع ص ) فطن . (اقرب الموارد). رجل ٌ لحن ؛ مردی دانا به عاقبت کار. (مهذب الاسماء).


لحن. [ ل َ ] ( ع اِ ) آواز. ( منتهی الارب ). آواز خوش و موزون. ج ، الحان و لحون و فی الحدیث اقرؤاالقرآن بلحون العرب ؛ ای بصوت العرب لابصوت العجم. ( منتهی الارب ). آهنگ. شکن. شکن در سرود. کشیدن آواز در سرود. ( زمخشری ). راه. راه که برگویند. ( السامی فی الاسامی ). نوا. صاحب نفائس الفنون گوید: معنی موسیقی در لغت یونانی لحن است و لحن عبارت است از اجتماع نغم مختلفه که آن را ترتیبی محدود باشد. و در رسائل اخوان الصفا آمده است : والغناء هو الحان مؤلفة، و اللحن هو نغمات متواتره و النغمات اصوات متزّنة. صاحب تعریفات گوید: لحن فی القرآن و الأذان هوالتطویل فیما یقصر و القصر فیمایطال :
با نعره اسبان چه کنم لحن مغنی
با نوفه گردان چه کنم مجلس و گلشن.
ابوابراهیم اسماعیل بن نوح بن منصور سامانی ، مکنی به امیر منتصر.( از حاشیه فرهنگ اسدی ).
چون ماهی شیم کی خورد غوطه چغوک
کی دارد جغد خیره سر لحن چکوک.
لبیبی.
به لحن پارسی و چینی و خما خسرو
به لحن مویه زال و قصیده لغزی.
منوچهری.
صلصل به لحن زلزل وقت سپیده دم
اشعار بونواس همی خواند و جریر.
منوچهری.
بر لحن چنگ و سازی کش زیر و زار باشد
زیرش درشت باشد بم استوار باشد.
منوچهری.
مؤذن ما را مزن و بد مگوی
لحن خوش آموز و تو کن مؤذنی.
ناصرخسرو.
گوشم نشنود لحن بلبل
چون گشت سرم به رنگ عقعق.
ناصرخسرو.
از لحن و ز آوای خوش بماند
در تنگ قفس هزاردستان.
ناصرخسرو.
گرچه نوا و لحن نبد باغ را هگرز
آن بینوا و لحن کنون بانوا شده ست.
ناصرخسرو.
زبان و کام سخن را دو آلتند نه اصل
چنانکه آلت دستان و لحن زیر و بم است.
ناصرخسرو.
به سایه ابر بگستردفرش بوقلمون
ز شاخ بلبل بگشاد لحن موسیقار.
مسعودسعد.
همی نواختی آن لعبت بدیع که هست
زبانش بیست ولیکن به لحن موسیقار .
مسعودسعد.
به پیروزی و بهروزی نشین می خور به کام دل
به لحن چنگ و طنبور و رباب و بربط و عنقا.
مسعودسعد.
هستم از بیم تو چون قمری با طوق و ز مدح
همچو قمری نفس من همه لحن است و نواست.
مسعودسعد.
گه گوش تو به لحن نگار غزل سرای

فرهنگ عمید

۱. آواز خوش.
۲. [جمع: لُحون] فحوای کلام.
۳. (موسیقی ) [قدیمی] آهنگ کلام.

دانشنامه عمومی

لحن (موسیقی). لحن صدایی است متناوب که دارای مدت زمان، ارتفاع، بلندی و طنین منحصر به فرد است.
لحن تنها به بسامد یا فرکانس وابسته نیست، بلکه به طنین (مجموعه فرکانس های نزدیک به هم) تولید شده توسط ساز بستگی دارد و از این روست که صدای سازهای مختلف، حتی وقتی نت یکسانی را می نوازند با هم متفاوت است.

دانشنامه آزاد فارسی

لَحن
در موسیقی آواز، آهنگ و آوازخوش را می گویند. از نظر فارابی لحن به جمعی از نغمات مختلف موسیقی که با ترتیبی خاص به یکدیگر پیوسته باشند، اطلاق می شود. تفاوت الحان با یکدیگر برمبنای نوع فواصل نغمه ها و یا نت های آن هاست. یعنی با توجه به این که نت ها در هر لحن با چه فواصلی از هم قرار داشته باشند، نام و حالت لحن تغییر می کند. در موسیقی امروز لحن را به مقام می توان تعبیر کرد. همچنین لحن را آهنگ سخن یا طریقه بیان نیز گفته اند؛ زیرا لحن به صوت کیفیتی می بخشد که با صُحبت کردن معمولی متفاوت است و از لحن صحبت افراد به احساس درونی آنان می توان پی برد.

فرهنگ فارسی ساره

آهنگ، نوا


فرهنگستان زبان و ادب

{melody} [موسیقی] توالی اصوات با دیرش های مختلف براساس عرف و ذوق فرهنگی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَحْنِ ﭐلْقَوْلِ: شیوه گفتار(کلمه لحن بیشتر به معنای آن است که کلام را از سنتهای جاریاش برگردانی ، یا اعراب آن را نگویی و یا نقطهها و کلمات آن را جابجا کنی ، و این عمل ناپسندی است ، و گاهی هم در سربسته حرف زدن و بطور فحوی و کنایه سخن گفتن استعمال میشود ، که این قسم اس...
معنی لَهُنَّ: برای آن زنها - برای آن زنهاست - فقط برای آن زنهاست (اگر در اول جمله بیاید)
معنی لَوَّوْاْ: پیچ و تاب دادند (با غرور ونخوت وبه طرزی غیر طبیعی ) - برگرداندند- پیچیدند(کلمه لی به فتح لام و تشدید یا (ل ی ی )که مصدر فعل مضارع یلوون است در اصل به معنای تابیدن طناب می باشد و وقتی در مورد سر و یا زبان استعمال شود ، معنای غیر طبیعی کردن سر و زبان ر...
معنی لَیّاً: پیچ و خم دادن (کلمه لی به فتح لام و تشدید یا (ل ی ی )که مصدر فعل مضارع یلوون است در اصل به معنای تابیدن طناب می باشد و وقتی در مورد سر و یا زبان استعمال شود ، معنای غیر طبیعی کردن سر و زبان را میدهد و در قرآن کریم در باره لیّ سر آمده : لووا رؤسهم و د...
معنی تَلْوُواْ: که بپیچانید - که تحریف کنید (کلمه لی به فتح لام و تشدید یا (ل ی ی )که مصدر فعل مضارع یلوون است در اصل به معنای تابیدن طناب می باشد و وقتی در مورد سر و یا زبان استعمال شود ، معنای غیر طبیعی کردن سر و زبان را میدهد و در قرآن کریم در باره لیّ سر آمده : ...
معنی یَلْوُونَ: می پیچانند - تحریف می کنند (کلمه لی به فتح لام و تشدید یا (ل ی ی )که مصدر فعل مضارع یلوون است در اصل به معنای تابیدن طناب می باشد و وقتی در مورد سر و یا زبان استعمال شود ، معنای غیر طبیعی کردن سر و زبان را میدهد و در قرآن کریم در باره لیّ سر آمده : ل...
ریشه کلمه:
لحن (۱ بار)

«راغب» در «مفردات»، می گوید: «لحن» عبارت از این است که، سخن را از قواعد و سنن خود منحرف سازند، یا اعراب خلافی به آن دهند، و یا از صورت صراحت، به کنایه و اشاره بکشانند، و منظور در آیه مورد بحث، معنای سوم است، یعنی این منافقان بیماردل را، از کنایه ها و نیش ها و تعبیرات موذیانه و منافقانه شان، می توان شناخت.
. لحن دو جور است یکی آنکه ظاهر کلام رااز قاعده آن برگردانیم و غلط ادا کنیم این مذموم و اغلب مراد از لحن همین است دیگری آنکه آنرا به کنایه و تعریض و فحوی بگوییم و این در نزد اکثر ادباء ممدوح است (راغب). کلام مجمع نیز قریب به این مضمون است. مراد از لحن القول در آیه وجه دوم است یعنی: اگر می‏خواستیم مریض القلب‏ها را به تو نشان می‏دادیم و با علامتشان آنها را می‏شناختی و حتما آنها را در آهنگ و طرز قولشان خواهی شناخت. این کلمه فقط یکبار در قرآن یافته است.

پیشنهاد کاربران

لحن[۱] یا ملودی در موسیقی به معنای توالی چند نت است که به گوش شنونده احساس آغاز و انجام داشتن این سلسله از نت ها را می دهد. لحن آن بخش از یک قطعه موسیقی است که به آسانی در یاد می ماند و می توان آن را زمزمه کرد یا با سوت زد.
پانویس [ویرایش]
↑ آذرنوش، «واژه نامه فارسی/عربی فرانسه»، فارابی، کتاب موسیقی کبیر ← لحن
منابع [ویرایش]
فارابی، ابونصر. کتاب موسیقی کبیر. ترجمهٔ آذرتاش آذرنوش. چاپ اول. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۵. ISBN 964 - 426 - 010 - 4.
این یک نوشتار خُرد پیرامون موسیقی است. با گسترش آن به ویکی پدیا کمک کنید.
رده ها: لحن ( موسیقی ) بافت موسیقی فرم پلی فونیک واژگان موسیقی
قس عربی
اللحن هو تعاقب خطی من النغمات الموسیقیة التی یتم إدراکها ککیان واحد. بمعناها الحرفی اللحن هو تسلسل اهتزازت ومدد زمنیة، فی حین أنه على سبیل المجاز یمتد المصطلح أحیانا لیشمل تعاقب العناصر الموسیقیة الأخرى مثل نبرة الصوت.
تتکون الألحان غالبا من جملة موسیقیة واحدة أو أکثر، وعادة ما تتکرر طوال زمن الأغنیة أو القطعة الموسیقیة فی عدة أشکال مختلفة. کما قد یمکن وصف الألحان على أساس حرکة اللحن أو الاهتزازات أو الفترات الفاصلة بین الاهتزازات ( مع إمکانیة ان یکون موصول أو مفکک أو بمزید من القیود ) ، مدى الاهتزاز، التوتر، والإفراج، والاستمراریة والتماسک، الایقاع، والشکل. "العدید من التفسیرات الموجودة لکلمة [لحن] تقیدنا لنماذج أسلوبیة محددة، وتکون حصریة جدا. " [1]
محتویات [اعرض]
[عدل]العناصر
تم کتابة الأنغام الموجودة فی معظم البلدان الأوروبیة قبل القرن العشرین، وقد احتوت الموسیقى الشعبیة خلال القرن العشرین، على "أنماط متکررة وثابتة ویمکن تمییزها بسهولة" وتکرار "الأحداث، على جمیع المستویات الهیکلیة" و"تکرار المُدد وأنماطها". [1]
قامت الأنغام فی القرن العشرین "باستخدام مجموعة متنوعة من موارد الاهتزازات أکثر مما کان علیه العرف فی أی فترة تاریخیة أخرى من الموسیقى الغربیة. " فی حین أن السلم الموسیقی لا یزال قید الاستخدام، إلا أن نطاق الاثنى عشر نفمة أصبح "یستخدم على نطاق واسع. " [1] قام الملحنین أیضا بتخصیص دور هیکلی لل"الأبعاد النوعیة" التی کانت قبل ذلک "حصریة تقریبا للاهتزاز والإیقاع". یقول دی لون أن "العناصر الأساسیة فی أی لحن هی المدة، والاهتزاز، ونوعیة ( الجرس ) ، والخامة، وقوة الصوت. [1] على الرغم من أن اللحن نفسه یمکن التعرف علیه عندما یتم عزفه بمجموعة متنوعة من الأجراس والحرکات، الا أن هذا الأخیر لا یزال یشکل عنصر "طلب خطی" [1]
[عدل]أمثلة
لحن "بوب جوز ذا ویسیل"
تستخدم أسالیب الموسیقی اللحن بطرق مختلفة. على سبیل المثال:
موسیقیی الجاز یستخدمون خط لحن، یسمى "لید" أو "هید"، کنقطة انطلاق للارتجال.
موسیقى الروک، موسیقى اللحن، وغیرها من أشکال موسیقى البوب وموسیقى الفولک تمیل إلى اختیار واحد أو اثنین من ألحان ( بیت شعر وجوقة ) ویستمروا بهم؛ قد یحدث کثیرا من التنوع فی الصیاغة والکلمات.
الموسیقى الکلاسیکیة الهندیة تعتمد اعتمادا کبیرا على النغم والإیقاع، ولیس على الوئام والنماذج المذکورة أعلاه.
الموسیقى البالیة غالبا ما تستخدم اختلافات معقدة وتعدیلات على لحن واحد یعزف فی وقت واحد، ویدعى heterophony.
فی الموسیقى الکلاسیکیة الغربیة، یقدم الملحن غالبا لحن أولی، أو موضوع، ومن ثم یخلق اختلافات. تحتوی الموسیقى الکلاسیکیة فی کثیر من الأحیان على عدة طبقات لحنیة، تدعى تعدد الأصوات، مثل تلک التی فی فوجا، وهی نوع من الطباق. تبنى الأنغام فی کثیر من الأحیان من زخارف أو قطع لحنیة قصیرة، مثل افتتاح السیمفونیة الخامسة لبیتهوفن. أشاع ریتشارد فاغنر مفهوم الهیمنة : لحن مرتبط بفکرة معینة، شخص، أو مکان.
بینما فی کل من الموسیقى الأکثر شعبیة والموسیقى الکلاسیکیة فللاهتزاز والمدة أهمیة رئیسیة فی الألحان، والموسیقى المعاصرة فی القرنین ال 20 وال 21 تراجعت أهمیة وجودة کلا من الاهتزاز والمدة. وتشمل الأمثلة موسیقى کونکریت، klangfarbenmelodie، الیوت کارتر ثمانی دراسات والخیال الذی یحتوی على حرکة فی علامة موسیقیة واحدة فقط. الحرکة الثالثة من روث کروفورد - سیغر سترنج کوارتیت 1931 ( تم إعادة عزفها لاحقا کأدانتی للاورکسترا سترنج ) الذی تم إنشاء اللحن بها من مجموعة ثابتة من الاهتزازت من خلال "حرکات غیر متناغمة" فقط، وفی مغامرات جیورجی لیجیتی المتکررة التی خلقت الشکل الخطی.
[عدل]انظر أیضا
الحقل الموحد
رمز بارسونز، طریقة تدوین بسیطة مستخدمة لتحدید قطعة من الموسیقى من خلال حرکة لحنیة، حرکة الاهتزاز صعودا وهبوطا.
الاعتمادات ( موسیقى )
Klangfarbenmelodie'
موسیقى کونکریت
أنماط لحنیة
[عدل]للمزید من المطالعة
اقرأ اقتباسات من أقوال لحن ( موسیقى ) فی ویکی الاقتباس.
أبیل، ویلی. قاموس هارفارد للموسیقى
إدواردز، آرثر سی فن النغم، p. xix. ویشمل "نشرة مصورة بها عینة تعریفات". ( المرجع نفسه )
هولست، ایموجین. لحن، فابر وفابر، لندن، 1962.
سمیتس فان ویزبرج کتاب عن اللحن: دورة فی التحلیل الوظیفی اللحنی، المعهد الأمریکی لعلم الموسیقى، عام 1955. ویتضمن "محاولة لصیاغة نظریة النغم". ( المرجع نفسه )
سزابولسکی، بنس تاریخ لحن، وباری وروکلیف، لندن، 1965
[عدل]المراجع
↑ أ ب ت ث ج * دی لون وآخرون. ( Eds. ) 1975 ) . جوانب من موسیقى القرن العشرین، الفصل. 4، p. 270 - 301. إنجلیوود کلیفس، ولایة نیو جیرسی : برنتس هول. ردمک 0 - 13 - 049346 - 5.
[عدل]وصلات خارجیة
Melodyhound : محرک للبحث عن الألحان
Tunespotting : محرک بحث آخر للألحان
DoDoSoSo : محرک بحث آخر للألحان
یحمل اللحن الأسبوع قائمة من الألحان
الوصول إلى مشروع مکتبة الموسیقى الدولیة 12 مجموعة من 1000 لحن رتبت لأداة منفردة، مع نوت تاریخیة محددة النغم
قالب:Musical . . .

تلفظ

گفتار

لحن : [اصطلاح موسیقی ] آواز و آهنگ خوش نغمه.

لحن : طرز تلفظ شخصی ، طرز صحبت کردن
***
مثال : چه لحن خوبی داره ؟


اشتباه در تلفظ.
که متضاد آن، بی لحنی، به معنی صحیح خوانی و بی اشتباهی آمده است.

( ز بی لحنی بدان سی لحن پر نوش
گهی دل دادی و گه بستدی هوش )

خسرو و شیرین نظامی

گفت آوا _ گفت آواز
مانند:
۱_ لحنت را نمی پسندم / گفت آوازت را نمی پسندم
۲_ با والدین خود با لحن لین و خوش سخن بگویید/ با پدر و مادر خود با گفتآوای نرم و خوش سخن بگویید

واژآهنگ
گفتآهنگ
گفتآواز



کلمات دیگر: