کلمه جو
صفحه اصلی

لباده


مترادف لباده : بالاپوش، ردا، قبا، نمد

برابر پارسی : بلند جامه، چوخا

فارسی به انگلیسی

chasuble, old-fashioned long outer garment for men

مترادف و متضاد

dolman (اسم)
لباده، طولامه

humeral veil (اسم)
لباده

بالاپوش، ردا، قبا، نمد


فرهنگ فارسی

جامه گشادوبلندکه روی قبامیپوشند
( اسم ) جامه ای که در روزهای بارانی پوشند بارانی نمدین : دیدش و بشناختش چیزی نداد روز دیگر او بپوشیداز لباد . ( مولوی لغ. )
چوبی که بر گردن گاو قلبه و گاو گردون گذارند . لباد .

فرهنگ معین

(لَ بّ دِ ) [ ع . ] (اِ. ) بارانی ، بالاپوش بلند. (لباده در اصل به معنی بارانی نمدین است نظیر پوشش مخصوص شبانان و ساربانان که «نمدی » می گویند ).

لغت نامه دهخدا

( لبادة ) لبادة. [ ل ُب ْبا دَ ] ( ع اِ ) بارانی نمدین. ( منتهی الارب ). جامه نمدین. نمد قبا. قباء نمد. جامه بارانی. لباس نمدین. بالاپوش که در باران پوشند. ج ، لبادات :
بر سر عصابه زر رومی کند همی
در بر لباده ای ز زبرجد کند همی.
منوچهری.
و آن روز شیر لباده نام کردند او را [لیث بن علی را] که لباده سرخ پوشیده بود. ( تاریخ سیستان ص 284 ).
|| نمد.( نصاب الصبیان ). نمط.
لباده. [ ل َب ْ با دَ / دِ ] ( اِ ) قسمی جامه مردانه دراز که روی دیگر جامه ها پوشند. لَبّاد که جامه ٔبارانی باشد. ( برهان ): لباده برک. لباده ماهوت.

لباده.[ ل ُب ْ با دَ / دِ / ل ُ دَ / دَ ] ( اِ ) چوبی که بر گردن گاو قلبه و گاو گردون گذارند. لُباد. ( برهان ). چوبی که بر گردن گاو نهندتا ارابه و گردونه را بکشد. ( آنندراج ) :
آتش خشم تو چون زبانه برآرد
شیر فلک برنهد به گاو لباده.
کمال اسماعیل.
- لباده بر خر نهادن ؛ رخت بر خر نهادن. رفتن. گریختن.
- لباده بر گاو بستن ؛ کنایه از رحلت کردن. راهی شدن. رفتن :
لبادت را چنان بر گاو بندد
که چشمی گرید و چشمیت خندد.
نظامی.

لباده . [ ل َب ْ با دَ / دِ ] (اِ) قسمی جامه ٔ مردانه ٔ دراز که روی دیگر جامه ها پوشند. لَبّاد که جامه ٔبارانی باشد. (برهان ): لباده ٔ برک . لباده ٔ ماهوت .


لباده .[ ل ُب ْ با دَ / دِ / ل ُ دَ / دَ ] (اِ) چوبی که بر گردن گاو قلبه و گاو گردون گذارند. لُباد. (برهان ). چوبی که بر گردن گاو نهندتا ارابه و گردونه را بکشد. (آنندراج ) :
آتش خشم تو چون زبانه برآرد
شیر فلک برنهد به گاو لباده .

کمال اسماعیل .


- لباده بر خر نهادن ؛ رخت بر خر نهادن . رفتن . گریختن .
- لباده بر گاو بستن ؛ کنایه از رحلت کردن . راهی شدن . رفتن :
لبادت را چنان بر گاو بندد
که چشمی گرید و چشمیت خندد.

نظامی .




لبادة. [ ل ُب ْبا دَ ] (ع اِ) بارانی نمدین . (منتهی الارب ). جامه ٔ نمدین . نمد قبا. قباء نمد. جامه ٔ بارانی . لباس نمدین . بالاپوش که در باران پوشند. ج ، لبادات :
بر سر عصابه ٔ زر رومی کند همی
در بر لباده ای ز زبرجد کند همی .

منوچهری .


و آن روز شیر لباده نام کردند او را [لیث بن علی را] که لباده ٔ سرخ پوشیده بود. (تاریخ سیستان ص 284).
|| نمد.(نصاب الصبیان ). نمط.

فرهنگ عمید

جامۀ گشاد و بلند که روی قبا می پوشند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] لُبَادَة : نوعی قبا است که مردان بر روی لباس می پوشند، اما دوخت آن با قبا متفاوت است و امروزه فقط روحانیان از این بالاپوش استفاده می کنند.
لباده در زمان های قدیم که هوا سردتر و وسایل نقلیه و گرمازا فراوان نبوده است؛ روی قبا پوشیده می شد و نوعی بارانی و روپوش به شمار می آمد. جنس آن هم پشمین یا نمدی بوده است.
هِشته ز مخمل، کله ساده ای


کلمات دیگر: