کلمه جو
صفحه اصلی

لشکرکشی


مترادف لشکرکشی : استراتژی، تجنید، سوق الجیش

فارسی به انگلیسی

military expedition

فارسی به عربی

حملة

مترادف و متضاد

campaign (اسم)
سفر، لشکر کشی، یک رشته عملیات جنگی، مسافرت درداخل کشور

geostrategy (اسم)
لشکر کشی، زمین شناسی

استراتژی، تجنید، سوقالجیش


فرهنگ فارسی

عمل و شغل لشکر کش قیادت لشکر فرماندهی لشکر . یا فن لشکر کشی . فن سوق الجیش استراتژی : باید که باتاش موافقت کنی و هرچه درین واقعه از لشکر کشی بروی فرو شود تو با یاد او فرودهی ...

رشته‌عملیات متوالی که با هدف شکست ‌دادن دشمن در زمان و منطقه‌ای معین انجام می‌شود و از ویژگی‌های آن تمرکز بر شیوۀ جابه‌جایی نیرو، فریب دشمن، پشتیبانی خدمات رزمی، اجرای عملیات روانی و توجه به مسائل فرهنگی و اجتماعی است


لغت نامه دهخدا

لشکرکشی. [ ل َ ک َ ک َ / ک ِ ] ( حامص مرکب ) عمل لشکرکش. سوق جیش ( با فعل کردن صرف شود ). قشون کشی.تحشید. سپهسالاری : لشکرکشی خراسان به ابوالحسن سیمجور مقرر گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 52 ).
بدستوری و رخصت راستان
به لشکرکشی گشت همداستان.
نظامی.
دلیریست هنجار لشکرکشی.
نظامی.
جهانستانی و لشکرکشی چه مانندست
به کامرانی درویش در سبکباری.
سعدی.

فرهنگ عمید

۱. شغل و عمل لشکرکش، فرماندهی لشکر.
۲. فرستادن لشکر، آدات و ادوات جنگی به جایی.

دانشنامه عمومی

در علوم نظامی، لشکرکشی رشته عملیات متوالی است که با هدف شکست دادن دشمن در زمان و منطقه ای معین انجام می شود و از ویژگی های آن تمرکز بر شیوهٔ جابه جایی نیرو، فریب دشمن، پشتیبانی خدمات رزمی، اجرای عملیات روانی و توجه به مسائل فرهنگی و اجتماعی است.
تهاجم

فرهنگستان زبان و ادب

{campaign} [علوم نظامی] رشته عملیات متوالی که با هدف شکست دادن دشمن در زمان و منطقه ای معین انجام می شود و از ویژگی های آن تمرکز بر شیوۀ جابه جایی نیرو، فریب دشمن، پشتیبانی خدمات رزمی، اجرای عملیات روانی و توجه به مسائل فرهنگی و اجتماعی است

پیشنهاد کاربران

در اصل معناش یعنی فکر کنم جنگ یا مانند ان!

قشون کشی


کلمات دیگر: