کلمه جو
صفحه اصلی

هرمز چهارم

لغت نامه دهخدا

هرمز چهارم. [ هَُ م ُ زِ چ َ رُ ] ( اِخ ) وی معروفترین هرمزهای ساسانی و پسر انوشیروان عادل بود.رجوع به هرمزبن خسرو و نیز رجوع به ساسانیان شود.

دانشنامه عمومی

هرمز چهارم از سال ۵۷۹ تا ۵۹۰ میلادی شاهنشاه ایران بود. او پس از پدرش، خسرو انوشیروان برتخت نشست. در منابع ایرانی و اسلامی پس از سقوط ساسانیان، از او به عنوان شاهنشاهی دادگر یاد شده است.
جنگ داخلی ساسانیان
در دوران شاهنشاهی هرمز، تعداد زیادی از اشراف و موبدان به قتل رسیده و از قدرت آنان در سیاست ایرانشهر کاسته شد و از سوی دیگر با پشتیبانی او از دهقانان، باعث افزایش قدرت آنان شد. گفته شده که او در طول دوران شاهنشاهی اش در ایرانشهر در سفر بود تا به شخصا از نزدیک به وضعیت مردم رسیدگی کند.
از مهم ترین اتفاقات شاهنشاهی هرمز چهارم، حمله گوگ ترک ها به استان های شرقی شاهنشاهی ساسانی بود. با این حال بهرام چوبین، اسپهبد معروف ایرانی، در نبردی آنان را به سختی شکست داد. این اتفاق باعث شهرت بهرام شد که در نهایت رشک هرمز را برانگیخت و او بهرام را از عنوان اسپهبدی خلع کرد. تصمیم هرمز خشم بهرام چوبین را برانگیخت و او سر به شورش برداشت. از آنجایی که او یک فرد نظامی بود، سربازان ساسانی نیز از اسپهبد در برابر شاهنشاه طرفداری کردند و بهرام به سمت تیسفون به راه افتاد. اما پیش از رسیدن او، ویستهم و بندوی، احتمالا با همکاری خسرو پرویز، هرمز را از سلطنت برکنار و کور کرده و در نهایت او را کشتند.
در شاهنامه از او به صورت «ترک زاد» یاد شده، چرا که در بعضی منابع آمده است که مادر او دختر خاقان ترک بوده است. با این حال، دانشنامهٔ ایرانیکا این نظر را رد کرده است، و گفته شده که ازدواج با دختر خاقان ترک غیرممکن بوده و علاوه بر آن هرمز در ۵۴۰ زاده شده که ۳۰ سال پیش تر از ازدواج خسرو است.

نقل قول ها

هرمز چهارم از ۵۷۹ تا سال ۵۹۰ میلادی، بیست و سومین پادشاه ساسانی بود. وی پسر انوشیروان بود.
• «گفته اند که هرمز مظفر و منصور بود و هرچه می خواست به آن می رسید. بافرهنگ و عاقل و زیرک ولی بداندیش بود و در این صفت به دایی های ترک خود برده بود.• «همی خواهم از پاک پروردگار / که چندان مرا بر دهد روزگار ** که درویش را شاد دارم بگنج / نیارم دل پارسا را به رنج ** چنین بود تا شد بزرگیش راست / بر آن چیز بر پادشه شد که خواست ** برآشفت و خوی بد آورد پیش / به یک سو شد از راه و آیین خویش»• «... ولیعهد پدر بود و نیز سیرت پسندیده داشت، اما در عدل مبالغت ها کرد پیش از اندازه چنان که بزرگان دولت او از آن نفور شدند.»• «هرمز را گفتند وزیران پدر را چه خطا دیدی که بند فرمودی گفت خطایی معلوم نکردم و لیکن دیدم که مهابت من در دل ایشان بی کرانست و بر عهد من اعتماد کلی ندارند ترسیدم از بیم گزند خویش آهنگ هلاک من کنند پس قول حکما را کار بستم که گفته اند: از آن کز تو ترسد بترس ای حکیم // وگر با چنو صد بر آیی به جنگ ** از آن مار بر پای راعی زند // که ترسد سرش را بکوبد به سنگ ** نبینی که چون گربه عاجزشود // بر آرد به چنگال چشم پلنگ»• محمدی ملایری، محمد. تاریخ و فرهنگ ایران. جلد اول. تهران: انتشارات توس، ۱۳۷۹. شابک: ۷-۵۲۷-۳۱۵-۹۶۴


کلمات دیگر: