کلمه جو
صفحه اصلی

ود


مترادف ود : دوستی، محبت، محب، بد ، خوب

متضاد ود : عداوت

مترادف و متضاد

۱. دوستی، محبت، محب
۲. بد ≠ عداوت،
۳. خوب


فرهنگ فارسی

نام بت قبیله کلب در دومه الجندل .
۱ -( مصدر ) دوست داشتن . ۲ - ( اسم ) دوستی محبت . ۳ - ( صفت ) دوستدار محب .
نام بتی است . نام بت قوم علیه اسلام

فرهنگ معین

(وَ دّ ) [ ع . ] ۱ - (اِمص . ) دوستی ، محبت . ۲ - (مص ل . ) دوست داشتن .

لغت نامه دهخدا

ود. [ وَ ] ( ص ) به معنی رد است که حکیم عاقل و دانشمند باشد. || گرم در مقابل سرد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || بد. مقابل خوب . ( فرهنگ فارسی معین ).

ود. [ وَدد ] ( ع مص ) وِداد. وَداد. ودادة. مودة. مَودِدَة. دوست داشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ). || آرزو بردن. ( از منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). آرزو داشتن. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) دوستی و محبت. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ ) دوست. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ). || بسیارمحبت. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). بسیار دوست. ( ناظم الاطباء ). واحد و جمعدر وی یکسان است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، اَودّاد، اَوِدّاء. || وتد و میخ. و این به لغت اهل نجد است. ( ناظم الاطباء ). میخ. ( منتهی الارب ). میخ چوبین. ( مهذب الاسماء ). || بت و صنم.( ناظم الاطباء ). وُد. ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

ود. [ وِدد ] ( ع اِ ) دوست. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) دوست داشتن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ناظم الاطباء ). || آرزو داشتن. ( ناظم الاطباء ).

ود. [ وُدد ] ( ع مص ) دوست داشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ). || آرزو بردن و آرزو داشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) دانا. ( غیاث اللغات ). || دوست. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به وَد شود. || ( اِمص ) دوستی. ( غیاث اللغات ). مهر. حب. وداد. محبت. ( یادداشت مؤلف ). دوستداری. ( السامی فی الاسامی ) :
آب صبرت آب جوی خلد شد
جوی شیر خلد مهر تست و ود.
مولوی.
انبیا بودند ایشان اهل ود
اتحاد انبیا هم فهم شد.
مولوی.
خوانده ام آن بر دل احمد به ود
صد هزاران بار و درمانی نشد.
مولوی.
ود به حرکات سه گانه واو و تشدید دال نزد سالکان عبارت است از دوستیی که هیجان آن چندان شدید باشد که محب از جان و دل چشم پوشد و در صحائف گفته که مودت سالکان از مراتب محبت است و آن هیجان قلب و چسبیدن آن به هوا و عشق است و این را پنج درجه است : اول نیاحت و اضطراب. در این مقام همه نوحه و زاری و فریاد وبیقراری بود. دوم بکاء است. سوم حسرت. در این مقام صاحب وداد مسکین بر اوقات عزیز خود که ضایع رفته است حسرت میکند. و هرلحظه که بی محبوبش رفته در ندامت میباشد. چهارم تفکر است در محبوب ، اِن فی ذلک لاَّیات لقوم یتفکرون. ( قرآن 3/13 ) و تفکر ساعة خیر من عبادةستین سنة، زیرا تفکر در واجب سبب قرب متفکر به سوی واجب شود. پنجم مراقبه محبوب است و آن برترین و سخت ترین مقامات باشد. ای عزیز شنیده ای که وقتی امیرالمؤمنین نماز میگزاشت رویش زرد گشت و دلش خفقان گرفت وبیهوش شد پرسیدندش که چه بود فرمود راقبت اﷲ تعالی فی صلوتی فاستحییت من تقصیری. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).

ود. [ وَ ] (ص ) به معنی رد است که حکیم عاقل و دانشمند باشد. || گرم در مقابل سرد. (برهان ) (ناظم الاطباء). || بد. مقابل خوب . (فرهنگ فارسی معین ).


ود. [ وَدد ] (ع مص ) وِداد. وَداد. ودادة. مودة. مَودِدَة. دوست داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). || آرزو بردن . (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). آرزو داشتن . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) دوستی و محبت . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) دوست . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). || بسیارمحبت . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بسیار دوست . (ناظم الاطباء). واحد و جمعدر وی یکسان است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، اَودّاد، اَوِدّاء. || وتد و میخ . و این به لغت اهل نجد است . (ناظم الاطباء). میخ . (منتهی الارب ). میخ چوبین . (مهذب الاسماء). || بت و صنم .(ناظم الاطباء). وُد. (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).


ود. [ وَدد / وُدد ] (اِخ ) نام بتی است . (مهذب الاسماء). نام بت قوم نوح (ع ). (منتهی الارب ). نام بتی که از قوم نوح مانده بود و عرب آن را میپرستیدند. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). بت قوم نوح که به صورت مرد بود. (غیاث اللغات از شرح نصاب ). نام بتی است که به قوم نوح متعلق بود و قریش نیز بتی به این نام داشت . (معجم البلدان ). به صورت مرد بود. (آنندراج ). نام بت قبیله ٔ کلب در دومةالجندل . (مفاتیح ) (حبیب السیر). رجوع به بت شود.


ود. [ وِدد ] (ع اِ) دوست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص ) دوست داشتن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). || آرزو داشتن . (ناظم الاطباء).


ود. [ وُدد ] (ع مص ) دوست داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). || آرزو بردن و آرزو داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) دانا. (غیاث اللغات ). || دوست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وَد شود. || (اِمص ) دوستی . (غیاث اللغات ). مهر. حب . وداد. محبت . (یادداشت مؤلف ). دوستداری . (السامی فی الاسامی ) :
آب صبرت آب جوی خلد شد
جوی شیر خلد مهر تست و ود.

مولوی .


انبیا بودند ایشان اهل ود
اتحاد انبیا هم فهم شد.

مولوی .


خوانده ام آن بر دل احمد به ود
صد هزاران بار و درمانی نشد.

مولوی .


ود به حرکات سه گانه ٔ واو و تشدید دال نزد سالکان عبارت است از دوستیی که هیجان آن چندان شدید باشد که محب از جان و دل چشم پوشد و در صحائف گفته که مودت سالکان از مراتب محبت است و آن هیجان قلب و چسبیدن آن به هوا و عشق است و این را پنج درجه است : اول نیاحت و اضطراب . در این مقام همه نوحه و زاری و فریاد وبیقراری بود. دوم بکاء است . سوم حسرت . در این مقام صاحب وداد مسکین بر اوقات عزیز خود که ضایع رفته است حسرت میکند. و هرلحظه که بی محبوبش رفته در ندامت میباشد. چهارم تفکر است در محبوب ، اِن ّ فی ذلک لاَّیات لقوم یتفکرون . (قرآن 3/13) و تفکر ساعة خیر من عبادةستین سنة، زیرا تفکر در واجب سبب قرب متفکر به سوی واجب شود. پنجم مراقبه ٔ محبوب است و آن برترین و سخت ترین مقامات باشد. ای عزیز شنیده ای که وقتی امیرالمؤمنین نماز میگزاشت رویش زرد گشت و دلش خفقان گرفت وبیهوش شد پرسیدندش که چه بود فرمود راقبت اﷲ تعالی فی صلوتی فاستحییت من تقصیری . (کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ عمید

دوستی، عشق و محبت.

دانشنامه عمومی

ود از بت های عرب پیش از اسلام است که در عربستان پرستش می شد. عوف بن عذره این بت را به وادی القری آورد و در دومةالجندل نهاد. عوف، پسرش را عبدود (بنده ود) نامید. در زمان پیدایش ، بت ود در اختیار عامر بن عبدود بوده است. در بازگشت از جنگ تبوک، محمد پیامبر اسلام، یکی از سردارانش به نام خالد پسر ولید را به پرستشگاه ود فرستاد. خالد، پیروان ود را کشت و آن بت را شکست و بت خانه را ویران کرد.
اساف
ایشتار
اقیصر
لات
آستارته
اترثه (سوری)
بعل شمن
بعل
بس (مصری-عربی)
ذوالخلطه
ذوالشرا
الله (سامی)
ایشتار
غبغب
← رواج بت پرستی در میان عرب، یوسف قضایی، تهران، کبری، 1364

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی وَدَّ: دوست دارد (دوست داشتنی که آثارش در عمل ظاهر گردد)
معنی مَا یَوَدُّ: دوست ندارد(ود نوع خاصی از حب است و آن حبی است که آثار و پیآمدهایی آشکار دارد )
معنی وَدُّواْ: دوست داشتند-آرزو کردند(ود نوع خاصی از حب است و آن حبی است که آثار و پیآمدهایی آشکار دارد )
معنی وَدُودٌ: دوستدار(ود نوع خاصی از حب است و آن حبی است که آثار و پیآمدهایی آشکار دارد )
معنی نَسْراً: نام یکی از پنج بت مهم قوم نوح (این پنج بت عبارت بودند از ود و سواع و یغوث و یعوق و نسر)
معنی تَوَدُّ: دوست دارد(ود نوع خاصی از حب و دوست داشتن است و آن حبی است که آثار و پیامدهایی آشکار دارد )(مؤنث)
معنی تَوَدُّونَ: دوست دارید(ود نوع خاصی از حب و دوست داشتن است و آن حبی است که آثار و پیامدهایی آشکار دارد )
معنی یَعُوقَ: نام یکی از پنج بت مهم قوم نوح (این پنج بت عبارت بودند از ود و سواع و یغوث و یعوق و نسر)
معنی یَغُوثَ: نام یکی از پنج بت مهم قوم نوح (این پنج بت عبارت بودند از ود و سواع و یغوث و یعوق و نسر)
معنی یَوَدُّواْ: دوست دارند(ود نوع خاصی از حب و دوست داشتن است و آن حبی است که آثار و پیامدهایی آشکار دارد.جزمش به دلیل جواب واقع شدن برای شرط قبل از خود است )
معنی ﭐغْتَرَفَ: برداشت - گرفت و بلند کرد(کلمه اغتراف و کلمه غرف به معنای آن است که چیزی را بلند کنی و بگیری ، مثلا میگویند : فلان غرف الماء و یا میگویند : فلان اغترف الماء ، یعنی فلانی آب را بلند کرد تا بنوشد . و اغتراف یک غرفه از آب کنایه از یک مشت آب برداشتن است ...
ریشه کلمه:
ودد (۲۹ بار)

ودّ (به فتح و ضم و کسر اول) وداد، مَوَدَة همه به معنی دوست داشتن است . تقدیر آن «وُدّاً فی قُلُوبِ النَّاس» و یا نظیر آن است. این یک امر طبیعی است هر که مومن ونیکوکار باشد مردم او را دوست خواهند داشت اگر از روی غرضی اظهار عداوت کنند باز در ته قلب او را تصدیق کرده و ارادت خواهند ورزید. در روایات شیعه و اهل سنت نقل شده که آیه در باره علی ابن ابیطالب «علیه السلام» نازل گردیده است نگارنده گوید: مورد نزول آن بزرگوار است ولی عموم آیه به قوت خود باقی است. شبلنجی در نورالابصار ص 112 از نقاش نقل کرده که آیه در باره علی بن ابیطالب نازل شده است. سبط ابن جوزی در تذکره ص 10 در ذکر فضائل آن حضرت از ابن عباس نقل کرده: «هذَا الْوُّدُجِعَلَهُ اللهُ لِعَلِیٍ «علیه السلام» فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ» علامه امینی در جلد 2 الغدیر ص 55 و 56 مقداری از مصادر آن را از کتب اهل سنت نقل کرده است. در مجمع فرموده: در آن اقوالی است از جمله آن مخصوص علی «علیه السلام» است که ابن عباس گفته: مؤمنی نیست مگر آنکه در قلبش محبت آن حضرت است. و از تفسیر ابوحمزه از امام باقر «علیه السلام» نقل کرده که فرمود: «قالَ رَسوُلُ اللهِ لِعَلِیٍ عَلَیْهمَا السَّلامُ:قُلِ اللَّهُمْ اجْعَلْ لی فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ وُدّاً» علی «علیه السلام» چنان گفت و آیه نازل شد. نظیر آن را ابوحمزه از جابربن عبدالله انصاری نیز نقل کرده است. * . خدا میان شما دوستی و مهربانی گذاشت. مُوادَدَة: دوست داشتن یا دوست داشتن همدیگر. . نخواهی یافت قومی را که به خدا و روز آخرت ایمان آورده‏اند، دوست دارند آن که را که باخداو رسول دشمنی ورزیده است. وَدوُد: از اسماء حسنی است به معنی دوست دارنده. . ایضا . آن دو بار بیشتر در قران مجید نیامده است.

جدول کلمات

دوستی

پیشنهاد کاربران

دوستی و محبت

وِد: [ اصطلاح شکار] قطعه نمدی یا پلاستیک که درون فشنگ بین باروت و ساچمه ها قرار می دهند.

بالاترین درجه دوستی

مجسمه از سرب ساخته شده برای یاد بود ( ود )
ود پسر قابیل و جانشین وی بود


کلمات دیگر: