کلمه جو
صفحه اصلی

التماس


مترادف التماس : استدعا، الحاح، تضرع، تقاضا، تمنا، خواهش، درخواست، فزع، لابه

برابر پارسی : درخواست، خواهش، لابه

فارسی به انگلیسی

entreaty, supplication, adjuration, plea

entreaty, supplication


adjuration, entreaty, plea, supplication


فارسی به عربی

التماس , تضرع , نداء ، استجداء

عربی به فارسی

التماس , استدعا , دادخواست , منازعه , مشاجره , مدافعه , عذر , بهانه , تقاضا , پيشنهاد , وعده مشروط , ادعا


مترادف و متضاد

adjuration (اسم)
قسم، لابه، تحلیف، التماس

appeal (اسم)
التماس، درخواست، استیناف، جذبه، طلب

supplication (اسم)
التماس، استدعاء، تضرع

entreaty (اسم)
التماس، استدعاء، عجز

solicitation (اسم)
التماس، درخواست، خواستاری، تقاضا، تشجیع

conjuration (اسم)
التماس، فریب، سحر، افسون، جادو

suppliance (اسم)
التماس، تضرع

rogation (اسم)
التماس، تقاضا

استدعا، الحاح، تضرع، تقاضا، تمنا، خواهش، درخواست، فزع، لابه


فرهنگ فارسی

جستجوکردن وطلب کردن چیزی، ازکسی چیزی خواستن با زاری وفروتنی
۱ - ( مصدر ) جستن خواستن . ۲ - ( اسم ) خواهش خواهشمندی در خواست (مخصوصا خواهش تضرع آمیز ). ۳ - لابه لابه گری. جمع : التماسات .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) جستجو کردن ، خواستن . ۲ - (اِمص . ) خواهش ، در - خواست .

لغت نامه دهخدا

التماس. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) جستن چیزی. ( منتهی الارب ) ( بحر الجواهر ). جستن. ( ترجمان علامه جرجانی ). طلب چیزی با تساوی بین آمر و مأمور. ( غیاث اللغات ). سؤال با تساوی. ( از غیاث ). || در عرف ، طلب چیزی با تواضع. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). سؤال ادنی باعلی. ( غیاث اللغات ). تضرع. خواهش : هرچند این التماس هراس بر من مستولی گردانید. ( کلیله و دمنه ). و التماس او بر این مقصور گشته است. ( کلیله ودمنه ). بر موجب التماس او آن ملطفات را بحضرت سلطان فرستادم. ( ترجمه تاریخ یمینی ). امیرالمؤمنین الناصرلدین اﷲ التماس او مبذول داشت. ( جهانگشای جوینی ).
مردمان چون باغ از آنجا گل بدامن میبرند
التماس عاشقان افتاده هرجا بر زمین.
وحید ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

با زاری و اصرار از کسی چیزی خواستن.

فرهنگ فارسی ساره

لابه، خواهش


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به درخواست از فرد هم رتبه التماس می گویند.
التماس عبارت است از درخواست شخص از فردی که هم رتبه او می باشد.برخی در تحقق «التماس»، نبودن استعلا را شرط دانسته اند؛ بنابراین، اگر طلب کننده، حالت استعلا به خود بگیرد، هر چند در واقع رتبه و مقام وی با فردی که از او درخواست می نماید، مساوی باشد، به عمل او « امر » می گویند.

[ویکی فقه] التماس (اصول).
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: elebrun
طاری: lâva
طامه ای: eltemâs
طرقی: eltömâs / lâva
کشه ای: eltemâs
نطنزی: eltemâs


واژه نامه بختیاریکا

( اِلتماس ) اِلتِجا ( اما در فارسی به معنی پناه آوردن است )

پیشنهاد کاربران

خواهش کردن

در زبان آذری به التماس کردن "یالوارماخ " گفته می شود . همچنین در ترکی " ائیلان دیلی چئخارتماخ " ( زبان مار در آوردن ) یا ( مثل مار در برابر کسی زبان در آوردن کنایه از التماس کردن می باشد .
ائیلان دیلی چئخارتیم قبول ایلمه دی . کنایه از اینکه هر چه التماس کردم قبول نکرد .

دست به دامن شدن

از و چز


کلمات دیگر: