کلمه جو
صفحه اصلی

مقدس


مترادف مقدس : اقدس، باتقوا، پارسا، پاک، دیندار، سبوح، قدوس، متدین، منزه

متضاد مقدس : ناپاک، نامقدس

برابر پارسی : ( مقدّس ) اسپند | پاک، پاکیزه، پارسا، ورجاوند، اشو، سپند، سپنتا

فارسی به انگلیسی

holy place


holy


inviolate, blessed, divine, hallowed, holy, pious, sacred, saint, spiritual, holy place

blessed, divine, hallowed, holy, pious, sacred, saint, spiritual


فارسی به عربی

بریء , قدیس , مقدس , منیع , موقر

عربی به فارسی

مقدس , منزه وپاکدامن , وقف شده , خدا


مقدس , روحاني , خاص , موقوف , وقف شده


مترادف و متضاد

اقدس، باتقوا، پارسا، پاک، دیندار، سبوح، قدوس، متدین، منزه ≠ ناپاک، نامقدس


virtuous (صفت)
پرهیزکار، پاکدامن، عفیف، مقدس، متقی، با فضیلت، باتقوا، فرهومند

holy (صفت)
وقف شده، مقدس، منزه وپاکدامن

saint (صفت)
مقدس

innocent (صفت)
منزه، بی گناه، بی تقصیر، مبرا، بی ضرر، مقدس، معصوم

sacred (صفت)
روحانی، وقف شده، مقدس

numinous (صفت)
اسرار امیز، مقدس، روحی، ماوراءالطبیعه

pious (صفت)
زاهد، عابد، خدا پرست، مذهبی، دین دار، مقدس، وارسته، متقی

venerable (صفت)
ارجمند، مقدس، محترم، قابل احترام

sacrosanct (صفت)
مقدس، قربانی کننده، قدوس

فرهنگ فارسی

پاک و پاکیزه، منزه
( اسم صفت ) ۱ - پاک پاکیزه منزه ۲ - مرد خدا که از منهیات بپرهیزد پارسا ۳ - آنچه که از نظر دینی مورد توجه و تقدیس قرار گیرد : [ صد هزار درود و آفرین بی شما را ز زبان ما و خزانه رحمت آفریدگار نثار روضه مقدس مطهر او باد . ] ( لباب الالباب )
پاک کننده . پاکیزه کننده

← قدسی


فرهنگ معین

(مَ دِ ) [ ع . ] (اِ. ) جای پاک و پاکیزه .
(مُ قَ دَّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - پاک و پاکیزه . ۲ - شایستة پرستش و احترام . ۳ - دارای کیفیت آسمانی . ۴ - بسیار با ارزش و گرامی .

(مَ دِ) [ ع . ] (اِ.) جای پاک و پاکیزه .


(مُ قَ دَّ) [ ع . ] (ص .) 1 - پاک و پاکیزه . 2 - شایستة پرستش و احترام . 3 - دارای کیفیت آسمانی . 4 - بسیار با ارزش و گرامی .


لغت نامه دهخدا

مقدس. [ م ُ ق َدْدَ ] ( ع ص ) پاک کرده. ( مهذب الاسماء ). به پاکی یاد شده. به پاکی خوانده شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). پاک و پاکیزه. ( ناظم الاطباء ). پاک و پاکیزه و منزه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : انی انا ربک فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی. ( قرآن 12/20 ). اذ نادیه ربه بالواد المقدس طوی. ( قرآن 16/79 ).
وگرنه دل چه دریغ است از کسی که بود
هزار جان مقدس فدای جور و جفاش.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 174 ).
تن را چه قبولی نهی آنجا که ز عزت
صد جان مقدس را آنجا خطری نیست.
سنائی ( ایضاً ص 59 ).
درود و سلام و تحیات و صلوات ایزدی بر ذات و روح مقدس مصطفی و اهل بیت... او باد. ( کلیله و دمنه ). صلوات و تحیات و درود و آفرین از میان جان بواسطه سر زفان به روان مقدس و تربت مطهر... سید انبیا... باد.( اسرارالتوحید چ صفا ص 5 ).
مختلف خوابهاست کاین طبقات
زان مقدس جناب دیدستند.
خاقانی.
امروز بحمداﷲ... سیف الدولة والدین... وارث عهد محمود سبکتکین است و ذات مقدس جهاندار معظم اتابک اعظم... ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 71 ).و همچنین سلام و تحیت و ثنا و محمدت فرماید رسانیدن به مجلس مقدس شیخ الشیوخ... ( منشآت خاقانی ایضاً ص 509 ). کردگار یکی است که مبدع کائنات است و ذات او مقدس از آنکه او را در ابداع و ایجاد موجودات شریکی بکار آید. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 97 ).
بار خدایا مهیمنی و مقدر
وز همه عیبی مقدسی و مبرا.
سعدی.
- کتاب مقدس ؛ از آغاز سِفْرِ تکوین تا آخر سِفْرِ رؤیا. ( از اقرب الموارد ).
|| مورد احترام ( در بقعه ها ). که دارای حرمت است : تربت مقدس سیدالشهدا : و بیشترشبها در میان آن درخت شدی که بر در مشهد مقدس هست وخویشتن بر شاخی از آن درخت افکندی... ( اسرار التوحید چ صفا ص 34 ). بر در مشهد مقدس عمره اﷲ تعالی نشسته بود. ( اسرارالتوحید ایضاً ص 40 ). || پارسا. ( ناظم الاطباء ). پارسا. آنکه از منهیات دوری کند: مؤمن مقدس. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مقدس. [ م ُ ق َدْ دِ ] ( ع ص ) پاک کننده. ( مهذب الاسماء ). پاکیزه کننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || راهب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || کشیش که تعمید دهد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || تقدیس کننده. آنکه خدای را به پاکی یاد کند : جواب داد ... از آن روز باز که دست قهر ازلی درآمد و آن معلم ملکوت را از میان مقدسان و مسبحان بیرون برد و داغ لعنت ابدی بر جبین نهاد هیچیک از ما در صوامع قدس بر قرار خود بر سر امن و سکون ننشسته است. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 388 ).

مقدس . [ م َ دِ ] (اِخ ) بیت المقدس . قدس :
ز مقدس تنی چند غم یافته
ز بیدادداور ستم یافته .

نظامی (از گنجینه ٔ گنجوی ص 147).


چو بیدادگر دید خون ریختش
ز دروازه ٔ مقدس آویختش .

نظامی .


از او کار مقدس چو با ساز گشت
سوی ملک مغرب عنان بازگشت .

نظامی .


و رجوع به معجم البلدان و بیت المقدس و قدس شود.

مقدس . [ م ُ ق َدْ دِ ] (ع ص ) پاک کننده . (مهذب الاسماء). پاکیزه کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || راهب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || کشیش که تعمید دهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || تقدیس کننده . آنکه خدای را به پاکی یاد کند : جواب داد ... از آن روز باز که دست قهر ازلی درآمد و آن معلم ملکوت را از میان مقدسان و مسبحان بیرون برد و داغ لعنت ابدی بر جبین نهاد هیچیک از ما در صوامع قدس بر قرار خود بر سر امن و سکون ننشسته است . (مصباح الهدایه چ همایی ص 388).


مقدس . [م َ دِ ] (ع اِ) جای پاک و پاکیزه . (ناظم الاطباء).


مقدس . [ م ُ ق َدْدَ ] (ع ص ) پاک کرده . (مهذب الاسماء). به پاکی یاد شده . به پاکی خوانده شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پاک و پاکیزه . (ناظم الاطباء). پاک و پاکیزه و منزه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : انی انا ربک فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی . (قرآن 12/20). اذ نادیه ربه بالواد المقدس طوی . (قرآن 16/79).
وگرنه دل چه دریغ است از کسی که بود
هزار جان مقدس فدای جور و جفاش .

سنائی (دیوان چ مصفا ص 174).


تن را چه قبولی نهی آنجا که ز عزت
صد جان مقدس را آنجا خطری نیست .

سنائی (ایضاً ص 59).


درود و سلام و تحیات و صلوات ایزدی بر ذات و روح مقدس مصطفی و اهل بیت ... او باد. (کلیله و دمنه ). صلوات و تحیات و درود و آفرین از میان جان بواسطه ٔ سر زفان به روان مقدس و تربت مطهر... سید انبیا... باد.(اسرارالتوحید چ صفا ص 5).
مختلف خوابهاست کاین طبقات
زان مقدس جناب دیدستند.

خاقانی .


امروز بحمداﷲ... سیف الدولة والدین ... وارث عهد محمود سبکتکین است و ذات مقدس جهاندار معظم اتابک اعظم ... (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 71).و همچنین سلام و تحیت و ثنا و محمدت فرماید رسانیدن به مجلس مقدس شیخ الشیوخ ... (منشآت خاقانی ایضاً ص 509). کردگار یکی است که مبدع کائنات است و ذات او مقدس از آنکه او را در ابداع و ایجاد موجودات شریکی بکار آید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 97).
بار خدایا مهیمنی و مقدر
وز همه عیبی مقدسی و مبرا.

سعدی .


- کتاب مقدس ؛ از آغاز سِفْرِ تکوین تا آخر سِفْرِ رؤیا. (از اقرب الموارد).
|| مورد احترام (در بقعه ها). که دارای حرمت است : تربت مقدس سیدالشهدا : و بیشترشبها در میان آن درخت شدی که بر در مشهد مقدس هست وخویشتن بر شاخی از آن درخت افکندی ... (اسرار التوحید چ صفا ص 34). بر در مشهد مقدس عمره اﷲ تعالی نشسته بود. (اسرارالتوحید ایضاً ص 40). || پارسا. (ناظم الاطباء). پارسا. آنکه از منهیات دوری کند: مؤمن مقدس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

فرهنگ عمید

پاک و پاکیزه؛ منزه.


تقدیس‌کننده.


پاک و پاکیزه، منزه.
تقدیس کننده.

دانشنامه عمومی

مقدّس در لغت به معنی «پاک، پاکیزه، منزه، پاک کرده، به پاکی یادشده، و به پاکی خوانده شده» است. افراد مذهبی، اشیاء، موجودات، یا مکان های مقدّس را چیزهایی در اساس کائنات می دانند که اثری دگرگون کننده بر زندگی و سرنوشت آنان دارند. مقدّس به ماهیتی گفته می شود که از امور روزمره به دور و از دسترس انسان ها خارج است. قوانین ویژه ای برای رفتار با مقدسات وجود دارد.
سرزمین مقدس
روح القدس
توهین به مقدسات
نظریه های مختلفی برای توجیه پیدایش مفهوم تقدس ارائه شده اند، مانند نظریهٔ امیل دورکیم در جامعه شناسی. از نقطه نظری دیگر، تقدس امری توضیح ناپذیر براساس مفاهیم دیگر دانسته شده است؛ مانند نظرات رودلف اتو در پدیدارشناسی مذهبی که مقدس بودن را بعدی از احساسات می داند که مبنای تجربهٔ مذهبی است. به دنبال آن، میرچا الیاده ریخت شناسی برای ظهور تقدس تدوین کرد و کم تر شدن آن را در جامعهٔ مدرن توضیح داد.

مقدس (ابهام زدایی). مقدس در لغت به معنی پاک و به پاکی یادشده است و ممکن است به موارد زیر اشاره کند:
کتاب مقدس: در معنای کلی به کلیهٔ کتاب هایی که در مذاهب و ادیان مختلف به عنوان «کتاب آسمانی» پذیرفته شده است، اطلاق می گردد.
سرزمین مقدس: مکانی است که برای مسلمانان و یهودیان و مسیحیان ارزش مذهبی دارد و مقدس شمرده می شود.
قربانی مقدس: نامی است که در کلیسای کاتولیک رومی معمولاً مراسم مربوط به عشای ربانی با آن نامیده می شود.
سریر مقدس: اسقف نشین کلیسای کاتولیک در شهر رم است که اسقف اعظم آن به پاپ شهرت دارد.
کلیسای مقبره مقدس: بر باور مسیحیان، عیسی مسیح در جایی که اکنون کلیسای قبر مقدس بر روی آن قرار گرفته، مصلوب گشته و از آنجا به آسمان عروج کرده است.
امپراتوری مقدس روم: نام رسمی کشوری بود که در زمان حکومت اتوی یکم از امپراتوری فرانک شرقی کارولنژی تشکیل شد.
مقدس اردبیلی: از علما و فقهای شیعه امامیه در قرن دهم هجری.

فرهنگ فارسی ساره

اشو، سپند، ورجاوند


فرهنگستان زبان و ادب

[جامعه شناسی] ← قدسی

پیشنهاد کاربران

《 پارسی را پاس بِداریم》
مُقَدَّس
ریشه یِ این واژه یِ به نَمایان اَرَبی " قَدَسَ" اَست گُفته شُده که پارسی ست:
قَدَسَ < گَدَس : گَد - س : پَس وَند
گَد :god اِنگِلیسی وَ Gott آلمانی هَم ریشه با نامِ سُروده هایِ اَشو زَرتُشت : گاتاها یا گاثاها یا گاهان یَنی سُروده هایی دَر باره یِ خُدا؛ اَگَر نیک بِنگَریم : گاتا < خادا < خُدا دِگَردیسیده شُده اَست.
اَگَر این نِگَر پابَر جا شَوَد می تَوان این واژه را اَز نو زِنداند.
هَمتای این واژه دَر پارسی سِپَند یا اِسفَند اَست:
سِپَند : سه - پَند
سه = ۳
پَند = اَز بُنیاد به مینه یِ راه ( رَوِش ) وَ هَم ریشه با :
اِنگِلیسی :path ( پَند < پَد< پَث )
آلمانی :pfad ( واتِ p خَفیف وَ خَفو لَفزیده می شَوَد )
ایتالیایی ponte = پُل ( راهِ گُزَشتَن اَز رود )
پیشینیان با پَند می خاستند مینه یِ راه وَ رَوِشِ کاری را بِفَهمانَند وَ بِگویَند وُ بیاموزَند وُ بیاموزانُند.
سه پَند : سه راه وَ رَوِشِ دینِ زَرتُشتی :
اَندیشه وُ گُفتار وُ کَردارِ نیک
اِسفَندیار : یارِ اِسفَند ، یارِ سِپَند ، کَسی که این سه پایه وَ بیز یا اَسل را می پاسَد وَ به دیگَران می رِسانَد.
روشَنگَری دَر باره یِ گوسفَند:
گوسفَند نه به مینه یِ این جانِوَر که به مینه یِ:
گو = گاو - سِفَند = سِپَند = خُداپَسَند ، مُقَدَّس
به گوسفَند دَر پَهلَوی فَشو وَ دَر واژه هایِ به جا مانده :
شَبان : شَپ بان = پاسبانِ شَپ
چوپان : چوپ بان = پاسبانِ چوپ می گُفتَند.
گاو دَر اُستوره وَ اَفسانه شِناسی به مینه یِ نیرویِ زِندِگی ست که دَر واژه های زیر به یادِگار مانده :
گِی هان ، گی یان ، کِی هان ، کِیهان، جِی هان ، جَهان = جُنبِش وَ حَرکَت اَسلِ زِندِگی اَست.
گِی ، گیز ( اَنگیزه ) ، go ( اِنگِلیسی ) ، gehen ( آلمانی )
هَم چِنین : گیاه ، گیو ، کیو دَر کیومَرس ( کیومَرث ) ، گاییدَن ( با این کَردار زایِش اَنجام می گیرَد )
gey , gay دَر اِنگلیسی شوربَختانه زِشت شُده اَند وَلی با واژه هایِ بالا پِیوَند دارَند.
دَر آیین مِهرپَرَستی میترا گاو را ذِبح می کُنَد اَز چِکیدَنِ خونِ گاو بَر رویِ زَمین دِرَختچه یِ مو یا تاک یا اَنگور که دَر خوشه اَش دانه هایِ فَراوانی دارَد که به بِسیاری وَ کِثرَت نَماره ( اِشاره ) دارَد می رویَد : دُنباله یِ زِندِگی!!!
چون این جانِوَر دَر پیش اَز روزِگارِ کِشاوَرزی که دورانِ دامداری وَ دامپَروَری وَ دامگانی ( شَهرِ دامِغان ) بَرایِ مَردُمان سودمَند بوده این نام بَر آن نَهاده شُده وَ اَکنون با دانِستَن سَرگُزَشت اَش پِی به دیرینِگیِ ( قِدمَت ) آن می بَریم.
با سِپاس !

Sanctified

sacrosanct

سپندینه

واژه ی بسیار زیبای �سپندینه� را می توان بجای واژه ی از ریشه عربی: �مقدّس� که به هر شَوَندی، مرا همواره به یاد �گاو� می اندازد، می توان بکار برد.

برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۱۸ فروردین ماه ۱۳۹۵
http://www. behzadbozorgmehr. com/2016/04/blog - post_76. html


1ـ کسی که رفتار، گفتار و اندیشه اش کاملاً بی عیب و نقص و برابـر با اخلاق و دین است .
2ـ کسی که هیچ گناه ، خطا، یا اشتباهی نکند.
3ـ کسی که همه ی ویژگی های خوب را دارد.
4ـ هر جا، ابزار یا کسی که در خدمت دین است.

اسفندارمذ، سپنتا واژه های برابر با مقدس هستند که در فارسی باستان ومیانه ودری بکار می روند.
بن مایه: فرهنگ فشرده پهلوی از مک کنزی. A concise Pahlavi dictionary P. N. MacKenzie

سپندیده

آسمانی

معنای واژه مقدس به امتداد نهادینگی استعمارگی در فرهنگ فارسی با ایجاد تقدس در دین یک وجدان لازم را میطلبد

مقدس SACRED :[اصطلاح جامعه شناسی] چیزی که در میان معتقدان به مجموعه ی معینی از عقاید مذهبی حالت هیبت یا حرمت برمی انگیزد.
منبع https://rasekhoon. net


مقدس: مانند خدایان.
می : ( تلفظ می، شراب ) مانند، شبیه
قدس: خدایان، god, gods , godzly

یعنی چیزی که ارزش معنویه بالایی دارد.

در فارسی باستان=أرت
در فارسی میانه=أرد
مثال:
در فارسی قدیم ( أرت خشتر ) به معنی شاه مقدس، در فارسی جدیدتر ( أردشیر ) شده
و یا
اردبیل یا آرتاویل یا اورتابئل واژه ای آذری است که از ترکیب دو کلمه �آرتا یا اورتا� به معنی �مرکز یا میان� که به �ارد� تبدیل شده است و �ویل یا بئل� که به معنای �سرزمین هموار� است تشکیل شده است. در مناطق تالش نشین استان، هنوز هم به اردبیل، �آردویل� می گویند که به معنای "ناحیّه مقدس" است. ( ویکی پدیا )

بهزاد بزرگ کوچک مهر, ادب و انسانیتت کجات رفته? فکر کنم ویژگی های بد خودتو به دیگران نسبت میدی.


کلمات دیگر: