کلمه جو
صفحه اصلی

ناوی

فارسی به انگلیسی

jack-tar, mariner, sailor, seafarer, seaman, [navy.] soldier, sallor, boat - like, [anat.] scaphoid, salt

boat - like, [anat.] scaphoid


[navy.] soldier, sallor


jack-tar, mariner, sailor, seafarer, seaman


فارسی به عربی

بحار

مترادف و متضاد

sailor (اسم)
ملوان، ملاح، دریا نورد، قایق بادبانی، ناوی

sailer (اسم)
ملوان، ملاح، دریا نورد، قایق بادبانی، ناوی

scaphoid (اسم)
ناوی

scaphoid (صفت)
ناوی، زورقی

فرهنگ فارسی


فرهنگ معین

(ص نسب . ) سربازی که در نیروی دریایی خدمت می کند.

لغت نامه دهخدا

ناوی. ( ص نسبی ، اِ ) سربازی که در خدمت نیروی دریائی است. ( از لغات فرهنگستان ). رجوع به ناو به معنی کشتی جنگی شود.

ناوی.( ع ص ) اشتر فربه. ج ، نِواء. و رجوع به ناویة شود.

ناوی . (ص نسبی ، اِ) سربازی که در خدمت نیروی دریائی است . (از لغات فرهنگستان ). رجوع به ناو به معنی کشتی جنگی شود.


ناوی .(ع ص ) اشتر فربه . ج ، نِواء. و رجوع به ناویة شود.


فرهنگ عمید

سرباز نیروی دریایی.


دو استخوان در مچ دست‌و‌پا.


دو استخوان در مچ دست و پا.
سرباز نیروی دریایی.

دانشنامه عمومی

ناوی به هریک از افراد رده پایین در نیروی دریایی برخی از کشورها اطلاق می شود. ناوی دوم، ناوی یکم، سرناوی، به ترتیب برابر عناوین درجات سرباز دوم، سرباز یکم و سرجوخه در نیروهای دریایی و زمینی ارتش ایران است.ناوی یکم   ناوی دوم   ناوی
ناوی یکم
ناوی دوم
ناوی

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:بزرگ تپه، جزیره

پیشنهاد کاربران

ملاح


کلمات دیگر: