مترادف گفته : فرموده، کلام، بیان، عرض
گفته
مترادف گفته : فرموده، کلام، بیان، عرض
فارسی به انگلیسی
byword, comment, dictum, observation, remark, saw, saying, speaking, speech, statement, utterance
saying, maxim, speech, word
فارسی به عربی
بیان , جملة , غول , مذهب
مترادف و متضاد
۱. فرموده، کلام
۲. بیان، عرض
قرار، حکم، رای، گفته، اظهار نظر قضایی
شرح، اعلامیه، اظهار، حکم، بیانیه، بیان، توضیح، عرضه داشت، تقریر، گفته، قطعنامه، قطعه نامه
ضرب المثل، اظهار، پند، مثال، گفته، حکمت، گفتار مشهور
قضاوت، حکم، رای، گفته، فتوی، فتوا، جمله
قول، گفته، کلمه
اصول، طریقت، گفته، تعلیم، مکتب، حکمت
گفته، تصنیف کوچک، سرود کوچک
فرموده، کلام
بیان، عرض
فرهنگ فارسی
اصطلاحی که به پارهای از گفتار (واژه، جمله، گفتمان) اطلاق میشود
( اسم ) ۱ - آنچه بر زبان رفته بیان شده . ۲ - سروده شده بنظم در آمده . ۳ - ( اسم ) قول سخن .
لغت نامه دهخدا
گفته. [ گ ُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ، اِ ) قول. سخن. آنچه بر زبان رفته است. آنچه گفته شده :
بس که بر گفته پشیمان بوده ام
بس که بر ناگفته شادان بوده ام.
چو آن گفته بشنید پیر و جوان
از آن شارسان کهتران و مهان.
مر این گفته را سر به سر کاربند.
که این گفته از شه [ خسروپرویز ] نداری نهفت.
نباید کز آن خسته گردد سپاه.
کردار ببایدت بر اندازه گفتار.
این نه زرق است بدین گفته نیم زرق فروش.
کاین دو [ دین ودولت ] ز یک اصل و نسب زاده اند.
گفته و ناگفته پشیمانی است.
برداشتن به گفته بیهوده خروس.
ولی گفته را باز نتوان نهفت.
دفتر ز شعر گفته بشوی و دگر مگوی
الا دعای دولت سلجوق شاه را.
به ناگفته بر چون کسی غم خورد
از آن به که بر گفته کیفر برد.
اگر آفرین است ناگفته به.
بس که بر گفته پشیمان بوده ام
بس که بر ناگفته شادان بوده ام.
رودکی.
... و در عبادت و رضای حق تقصیر نکرده ام. حق تعالی آگاه است بر گفته و کرده من ، پس مادر را بدرود کرد. ( ترجمه طبری بلعمی ).چو آن گفته بشنید پیر و جوان
از آن شارسان کهتران و مهان.
فردوسی.
به طوس آنگهی گفت کای هوشمندمر این گفته را سر به سر کاربند.
فردوسی.
یکایک برادر به خواهر بگفت که این گفته از شه [ خسروپرویز ] نداری نهفت.
فردوسی.
مگردان سر از گفته ٔپادشاه نباید کز آن خسته گردد سپاه.
فردوسی.
بر گفته من کار کن ای خواجه ازیراک کردار ببایدت بر اندازه گفتار.
ناصرخسرو.
نیست همتای تو در ظل سپهر ازرق این نه زرق است بدین گفته نیم زرق فروش.
سوزنی.
گفته آنهاست که آزاده اندکاین دو [ دین ودولت ] ز یک اصل و نسب زاده اند.
نظامی.
این چه زبان وچه زبانرانی است گفته و ناگفته پشیمانی است.
نظامی.
لب از لبی چو چشم خروس ابلهی بودبرداشتن به گفته بیهوده خروس.
سعدی ( گلستان ).
سخن تا نگویی توانیش گفت ولی گفته را باز نتوان نهفت.
سعدی.
|| سروده شده : دفتر ز شعر گفته بشوی و دگر مگوی
الا دعای دولت سلجوق شاه را.
سعدی.
- ناگفته ؛ سخن که رانده نشده باشد. سخنی که بیان نگردیده باشد : به ناگفته بر چون کسی غم خورد
از آن به که بر گفته کیفر برد.
اسدی.
سخن کآن برآردبر ابرو گره اگر آفرین است ناگفته به.
نظامی.
دانشنامه عمومی
گفته (به انگلیسی: Utterance) پاره ای از گفتار است که ابتدا و انتهای آن وقفه رخ میدهد. گفته در تحلیل زبان گفتاری کوچکترین واحد گفتار شمرده می شود.
wiki: گفته
فرهنگستان زبان و ادب
{utterance} [زبان شناسی] اصطلاحی که به پاره ای از گفتار (واژه، جمله، گفتمان ) اطلاق می شود
گویش مازنی
پهن اسب
/gofte/ پهن اسب
پیشنهاد کاربران
نقل _ سخن _ بیان
کلمات دیگر: