کلمه جو
صفحه اصلی

مبالغه


مترادف مبالغه : اغراق، افراط، زیاده روی، غلو، گزافه، جهد بسیار، کوشش زیاد

برابر پارسی : گرافه گویی، فزونه گویی، بزرگ انگاری

فارسی به انگلیسی

exaggeration, overestimation, overstatement, hyperbole, wind

exaggeration, hyperbole


exaggeration, overestimation, overstatement, wind


فارسی به عربی

مبالغة , هراء

عربی به فارسی

اغراق , گزافه گويي , مبالغه , غلو , گزاف گويي , صنعت اغراق


مترادف و متضاد

اغراق، افراط، زیاده‌روی، غلو، گزافه


جهد بسیار، کوشش‌زیاد


bombast (اسم)
جنس پنبه ای گزافه گویی، مبالغه، سخن بزرگ یا قلنبه، کتان، عبارت سازی

exaggeration (اسم)
مبالغه، اغراق، غلو، گزافه گویی

hyperbole (اسم)
مبالغه، گزاف گویی، اغراق، غلو، صنعت اغراق

pretentiousness (اسم)
مبالغه

grandiloquence (اسم)
مبالغه، عبارت سازی، گزاف گویی، طمطراق، بلند پروازی، قلمبه نویسی

tympany (اسم)
غرور، مبالغه، ورم، گزافه گویی، صدای سنگین

۱. اغراق، افراط، زیادهروی، غلو، گزافه
۲. جهد بسیار، کوششزیاد


فرهنگ فارسی

درامری کوشش کردن، درکاری کوشیدن، ودراصطلاح علم بدیع عبارت است ازافراطوزیاده روی درمدح کسی یاچیزی
( مصدر ) ۱ - بسیار کوشیدن . ۲ - زیاده روی کردن . ۳ - ( اسم ) کوشش بسیار . ۴ - زیاده روی : ... اگر وصف آن چنانچه راویان از دیده باز میگویند نوشته شود البته بر مبالغه و اغراق محمول افتد . ۵ - صفات نیک و بد شخص یا شئ را بطریقی بیان کردن که مستبعد یا محال نماید توضیح مبالغه ( بمعنی اعم ) بر سه نوع است : الف - تبلیغ یا مبالغه بمعنی اخص . ب - اغراق . ج - غلو .
کوتاهی نکردن در کوشش

فرهنگ معین

(مُ لِ غَ یا غ ) (مص ل . ) ۱ - بسیار کوشیدن . ۲ - زیاده روی کردن .

لغت نامه دهخدا

مبالغه. [ م ُ ل َ غ َ ] ( ع اِمص ) ( از «مبالغة» عربی ) سخت کوشیدن در کاری. ( غیاث ). مأخوذ ازتازی ، کوشش و سعی و جهد و سعی بلیغ. ( ناظم الاطباء ). به پایان رسیدن جهد در کاری. اجتهاد در امری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || غلو. گزافه. گزافه کاری. گزافکاری. گزاف گوئی. غلو کردن در چیزی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). افراط و افزونی و بسیاری و زیادتی. ( ناظم الاطباء ) :
هان تا سپر نیفکنی از حمله فصیح
کورا جز این مبالغه مستعار نیست.
( گلستان ).
- صیغه مبالغه ؛ و معنی آن مبالغت و شدت در انتساب فعل است به فاعل و آن را وزنهای بسیار است مانند فَعّال چون ضراب. بسیار زننده. و فعول چون طلوب.و فعوله چون فروقه و مفعال و مفعل و فعیل و فُعّال و مذکر و مؤنث در آن یکسان بود: رجل شریر و امراءة شریر.
- مبالغه آمیز ؛ توأم با مبالغه. آمیخته با غلو و گزافه. آمیخته با افراط.
- مبالغه رفتن ؛ مبالغت رفتن : از حضرت ملک رضی و در تقریب محل و اعزاز مکان و اکرام قدر او مبالغه رفت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 318 ).
- مبالغه کردن ؛ افراط کردن و افزونی نمودن و غلو کردن. ( ناظم الاطباء ) : یکی را از بزرگان به محفلی اندرهمی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه میکردند . ( گلستان ). چندان در وصف ایشان مبالغه بکردی و... ( گلستان ). و آن دوست هم در آن جمله مبالغه کرده بود. ( گلستان ).
|| ( اصطلاح فن بدیع ) مبالغه در فن بدیع عبارت است از ادعا نمودن امری که از جهت قوه یا ضعف خارج از حد اعتدال باشد ولیکن از امکان عقلی و عادی خارج نباشد مثل شعر امروءالقیس :
فعادی عداء بین ثور و نعجة
دراکاً و لم ینضج بماء فیغسل
ومثل شعر رودکی :
همی بکشتی تا در عدو نماند شجاع
همی بدادی تا در ولی نماند فقیر.
( از هنجار گفتار صص 250-251 ).
به اصطلاح ، صفات محموده یا مذمومه شخصی به طریقی بیان کردن که مستبعد نماید یا محال. اگر به عقل وعادت ممکن است مبالغه تبلیغ گویند و اگر به فعل ممکن و به عادت ناممکن باشد مبالغه اغراق خوانند و اگر به عقل و عادت هر دو محال باشد مبالغه غلو نامند. ( غیاث ). به اصطلاح ، ممکنی یا محالی را در صفت بیان کردن و این بر سه نوع است. اول تبلیغ، و آن ممکن بودن مدعا است عقلاً و عادةً مثالش از علیرضای تجلی :
مغز خون آلود زیر ریزه های استخوان

مبالغة. [ م ُ ل َ غ َ ] (ع مص ) کوتاهی نکردن در کوشش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوتاهی نکردن در کار و کوشش کردن و جهد و سعی نمودن . (ناظم الاطباء). کوشیدن در کاری و کوتاهی نکردن در آن . (از اقرب الموارد). و رجوع به مبالغت و ماده ٔ بعد شود.


مبالغه . [ م ُ ل َ غ َ ] (ع اِمص ) (از «مبالغة» عربی ) سخت کوشیدن در کاری . (غیاث ). مأخوذ ازتازی ، کوشش و سعی و جهد و سعی بلیغ. (ناظم الاطباء). به پایان رسیدن جهد در کاری . اجتهاد در امری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || غلو. گزافه . گزافه کاری . گزافکاری . گزاف گوئی . غلو کردن در چیزی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). افراط و افزونی و بسیاری و زیادتی . (ناظم الاطباء) :
هان تا سپر نیفکنی از حمله ٔ فصیح
کورا جز این مبالغه ٔ مستعار نیست .

(گلستان ).


- صیغه ٔ مبالغه ؛ و معنی آن مبالغت و شدت در انتساب فعل است به فاعل و آن را وزنهای بسیار است مانند فَعّال چون ضراب . بسیار زننده . و فعول چون طلوب .و فعوله چون فروقه و مفعال و مفعل و فعیل و فُعّال و مذکر و مؤنث در آن یکسان بود: رجل شریر و امراءة شریر.
- مبالغه آمیز ؛ توأم با مبالغه . آمیخته با غلو و گزافه . آمیخته با افراط.
- مبالغه رفتن ؛ مبالغت رفتن : از حضرت ملک رضی و در تقریب محل و اعزاز مکان و اکرام قدر او مبالغه رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 318).
- مبالغه کردن ؛ افراط کردن و افزونی نمودن و غلو کردن . (ناظم الاطباء) : یکی را از بزرگان به محفلی اندرهمی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه میکردند . (گلستان ). چندان در وصف ایشان مبالغه بکردی و... (گلستان ). و آن دوست هم در آن جمله مبالغه کرده بود. (گلستان ).
|| (اصطلاح فن بدیع) مبالغه در فن بدیع عبارت است از ادعا نمودن امری که از جهت قوه یا ضعف خارج از حد اعتدال باشد ولیکن از امکان عقلی و عادی خارج نباشد مثل شعر امروءالقیس :
فعادی عداء بین ثور و نعجة
دراکاً و لم ینضج بماء فیغسل
ومثل شعر رودکی :
همی بکشتی تا در عدو نماند شجاع
همی بدادی تا در ولی نماند فقیر.

(از هنجار گفتار صص 250-251).


به اصطلاح ، صفات محموده یا مذمومه ٔ شخصی به طریقی بیان کردن که مستبعد نماید یا محال . اگر به عقل وعادت ممکن است مبالغه ٔ تبلیغ گویند و اگر به فعل ممکن و به عادت ناممکن باشد مبالغه ٔ اغراق خوانند و اگر به عقل و عادت هر دو محال باشد مبالغه غلو نامند. (غیاث ). به اصطلاح ، ممکنی یا محالی را در صفت بیان کردن و این بر سه نوع است . اول تبلیغ، و آن ممکن بودن مدعا است عقلاً و عادةً مثالش از علیرضای تجلی :
مغز خون آلود زیر ریزه های استخوان
همچنان باشد که گویی گشته شبنم دارگل .
دوم ، اغراق و آن چنان است که مدعی ممکن الوجود باشد عقلاً و لاعادةً. شاعر گوید:
اگر سعادت تو یک نظر کند به زحل
بدل شود به سعادت همه نحوست او.
مثال دیگر اسماعیل حجاب گوید:
گر کند حکم که چون آب روان گردد کوه
در زمان یابد سنگ از شرر خویش گداز.
سوم غلو آن است که مدعی عقلاً و عادتاً مستحیل باشد و این بر دو نوع است مقبول و مردود. مقبول آن است که محال عقلی و عادی را بر توجیهی آرد که به صحت نزدیک بود. مثال علی رضای تجلی گوید:
دور نبود که ز اعجاز مسیحای بهار
غنچه ٔتبخاله گردد بر لب بیمار گل .
و مراد آنکه محال موصوف برنمطی واقع شود که لطافتی نداشته باشد. فاضل فراهانی شارح دیوان انوری از حدائق العجم نقل کرده که عدول از جاده ٔ صواب متنوع به چهار نوع است . نوع سوم ؛ آنکه در بعضی اوصاف مدح چندان غلو کند که به حد استحاله ٔ عقلی رسد یا ترک آداب شرعی را ملزم بود. نعوذ باﷲ من الضلال . (از آنندراج ). بیان صفات و کردار پسندیده ٔ کسی به طریقی که مستبعد نماید و یا محال باشد «مبالغه ٔ تبلیغ» گویندو اگر به عقل ممکن و به عادت ناممکن بود «مبالغه ٔ اغراق » خوانند و اگر به هر دو محال باشد «مبالغه ٔ غلو». (ناظم الاطباء). آن است که ممکنی یا محالی را به طریق ادعا بیان کند و این بر سه نوع است یکی تبلیغ و آن چنان است که عقلاً و عادةً ممکن باشد مثال :
شراب مرگ ای دل گر چه تلخ و جان ستان باشد
از آن هم تلخ تر گویند هجر عاشقان باشد.
غرض آن است که تلخی هجر بر عاشق صادق سخت تر است از تلخی مرگ و این ممکن است . دوم ابلغ و آن چنان است که مدعا ممکن است عقلاً نه عادةً مثال :
اگر سعادت تو یک نظر کند به زحل
بدل شود به سعادت همه نحوست او.
سیم اغراق . و آن چنان است که محال مطلق ذکر شود مثال :
سونش لعل ریزد از پرهمای در هوا
گر بخورد ز کشته ٔ لعل لب تو استخوان .
و این محال عقلی است که سونش لعل از پر همای بریزد. (از مرآةالخیال ص 113).

فرهنگ عمید

۱. اغراق.
۲. (ادبی ) در بدیع، افراط و زیاده روی در مدح کسی یا چیزی تا جایی که محال به نظر نیاید، و اگر محال به نظر آید آن را غلو گویند.
۳. [قدیمی] در امری کوشش کردن، در کاری کوشیدن.

دانشنامه عمومی

خرگل


دانشنامه آزاد فارسی

مُبالِغه
(در لغت به معنی زیاده روی و غلو) اصطلاحی در بدیع. بزرگ نمایی و افراط در سخن که هم عقل آن را بپذیرد و هم وقوع آن ممکن باشد: زضعفْ طاقتِ آهم نماند و ترسم خلق/گمان بَرَند که سعدی ز دوست خرسند است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بسط گسترده وصف یک شیء را مبالغه گویند.
یکی از انواع اسلوب بدیعی قرآن «مبالغه» است. «مبالغه» آن است که در وصف و ستایش و نکوهش کسی یا چیزی به گونه ای زیاده روی کنند که برای شنونده، شگفت انگیز باشد؛ اما مبالغه در کلام الهی - چنان که سیوطی در الاتقان می گوید- عبارت است از آن که گوینده، چیزی را وصف کند و آن را بسط و گسترش زیاد دهد تا معنای مورد نظر را رساتر ادا کند.
اقسام مبالغه
مبالغه دو قسم است:مبالغه به وصف ؛مبالغه به صیغه .
← مبالغه به وصف
۱. ↑ سوره نور/۲۴، آیه۳۵.
...

[ویکی فقه] مبالغه (ابهام زدایی). واژه مبالغه ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • مبالغه (ادبی)، یکی از اصطلاحات به کار رفته در علوم ادبی به معنای رساندن چیزی به مرتبه اعلی و درجه قصوی در کلام برای تزیین آن• مبالغه (علوم قرآنی)، یکی از انواع اسلوب بدیعی قرآن به معنای بسط گسترده وصف یک شیء
...

[ویکی فقه] مبالغه (ادبی). مبالغه در لغت به معنای به نهایت رساندن، فرا گرفتن و غلو کردن است در چیزی.
بنابراین سخنی را بلاغی می گویند که بر دل ها بنشیند و قدرت تأثیر داشته باشد؛ یعنی در احساسات شنونده تصرف کند و گوینده با سحر کلامش بتواند شنونده را با خود موافق سازد یا بتواند او را ترغیب کند و به گفته ی نظامی عروضی او را به کاری وا دارد یا از کاری باز دارد.
بزرگ نمایی
شاید مهم ترین عاملی که تأثیر جادویی به سخن می بخشد، بزرگ نمایی است؛ یعنی چیزی را بزرگ تر از آنچه هست نشان دادن برای قدرت تأثیر بخشیدن به کلام. لاف و گزاف هنری، با خیال و پندار شاعرانه سر و کار دارد. در گزافه گویی و بزرگ نمایی، گاه گوینده چیزی را ادعا می کند که هم از دیدگاه خرد روی دادنی و شدنی است و هم در آزمون های زندگی، نمونه هایی دارد؛ مثلا در این بیت سعدی:اندرون با تو چنان انس گرفته است مرا ••• که ملالم ز همه خلق جهان می آیدگوینده انس خودش با یار را تا مرز ملالی از همه جهانیان پیش برده است. این گونه گزافه آرایی همان است که «مبالغه» نام گرفته است. بنابراین اگر در ستایش یا نکوهش کسی یا چیزی زیاده روی و افراط شود و موجب حیرت انگیزی و شورآفرینی و اعجاب گردد، مبالغه شده است؛ مانند:زمانه از ورق گل مثال روی تو بست ••• ولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانش (حافظ)
انواع مبالغه (۱)
...

واژه نامه بختیاریکا

تَپ و توپ
گپ گپ گدن؛ پُر گُدِن؛ اَو کردن

پیشنهاد کاربران

در فند و هنر نمایشی نمودن ( دراماتیزه )
روی دادیِ هستاریک یا پندارین
بُزرگ نمایی و برانگیزنده شناسش میشود.

بزرگ نمایی یک کلمه مثل هزار بار به شما گفتم این کار رو نکن

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
آتیوک ãtyuk ( سنسکریت: اَتیسَیوکتی )
اَیوگ ayug ( اوستایی: اَئُگَ )
پیویان pivyãn ( کردی: پیوه نان )
فَروفیشال farufishãl، گَرکَرَن garkaran ( کردی )

یعنی چیز ی یاموضوعی که کوچک و ساده است را بزرگتر از خود آن جلوه دادن یا همون به قول معروف پیاز داغشو اضافه کردن

هزار بار گفتم در اصل چند بار گفته


گاه شاعران یا نویسندگان برای افزایش تأثیر و قدرت سخن خود. رویداد ها رو بزرگتر و بیشتر از آنچه که هست توصیف می کنند به این گونه بزرگنمایی در بیان حوادث مبالغه میگویند


بزرگنمایی در سخن

گاه شاعران ونویسندگان افزودن سخن خود رویداد ها را بسیار از آنچه است توصیف میکنند

اغراق. غلو کردن

فزون نمایی

بزرگ نمایی جمله
مثل
صد بار گفتم
در اصل چند بار تکرار کرده است

بیهوده
گزاف
عبث

پرگویی و افراط، زیاده روی

زیاده روی کردن

غلو. . . . گزاف. . . . زیاده. . . . لاف. . . . بزرگنمایی. . . . گنده گویی. . . .


کلمات دیگر: