مترادف نامی : بنام، سرشناس، شناسا، مشهور، معروف، نامور، روینده، گیاه، نبات
متضاد نامی : گمنام
برابر پارسی : روینده
famous
(تلفظ: nāmi) (منسوب به نام) ، (به مجاز) مشهور ، معروف ؛ (در قدیم) محبوب ، گرامی ؛ (در عربی) (اسم فاعل از نمو و نَماء) به معنی نمو کننده ، بالنده ، روینده .
بنام، سرشناس، شناسا، مشهور، معروف، نامور ≠ گمنام
روینده، گیاه، نبات
۱. بنام، سرشناس، شناسا، مشهور، معروف، نامور
۲. روینده، گیاه، نبات ≠ گمنام
[ ع . ] (اِفا.) رشد کننده ، نمو کننده .
[ په . ] (ص نسب .) معروف ، نامدار.
نامی . (اِ) مکتوب . کتاب . (ناظم الاطباء). نامه . فرمان . (برهان قاطع). رجوع به نامه شود.
نامی . (اِخ ) (الشریف ...) ابن عبدالمطلب بن حسن بن ابی نمی الثانی . وی به انتقام خون برادرش با شریف محمدبن عبداﷲ حکمران مکه جنگید و او را بکشت و خودصد روز بر مکه حکمرانی کرد و سپس متواری و کشته شد به سال 1039 هَ . ق . رجوع به الاعلام زرکلی ج 4 شود.
نامی . (اِخ ) (ملا...) شمسی . از پارسی گویان هند است و این رباعی را مؤلف تذکره ٔ صبح گلشن به نام او ثبت کرده است :
ای دل پی یار ناتوانی بس نیست
ای دیده ٔ زار خونفشانی بس نیست
عمری است که یار رفت و جان با او رفت
هان ای تن زار زندگانی بس نیست .
جز این از حال وی اطلاعی به دست نیامد.
نامی . (اِخ ) (منشی ...) محمدحسن بن محمدبخش . از پارسی گویان هند است . وی در قرن سیزدهم در بانده ٔ هندوستان میزیسته و بامؤلف تذکره ٔ شمع انجمن معاصر بوده است . او راست :
دلم محراب کعبه ابروی جانانه میداند
عجب تر اینکه چشم مست را میخانه میداند
اگر روشندلی خواهی ز ساقی جام جم برگیر
که راز هر دو عالم را به یک پیمانه میداند.
رجوع به تذکره ٔ شمع انجمن ص 490 شود.
نامی . (اِخ ) احمدبن محمد دارمی مصیصی ، مکنی به ابوالعباس و مشتهر به نامی . از شاعران و ادبای عرب و مداح سیف الدوله است . او را با متنبی معارضاتی بوده . اوراست : دیوان شعر، الامالی ، القوافی . وی بسال 370 یا 371 یا 399 هَ . ق . در حلب درگذشت . از اشعار اوست :
رأیت فی الرأس شعرة بقیت
سوداء تهوی العیون رؤیتها
فقلت للبیض اذ تروعها
باﷲ الارحمة غربتها
فقل لبث السوداء فی وطن
تکون فیها البیضاء ضرتها.
(از ریحانة الادب ج 4 ص 161). و رجوع به قاموس الاعلام ص 735 و یتیمة الدهر ج 1 ص 164 و اعیال الشیعه ج 10 ص 410 و آداب اللغة العربیه ج 2 ص 256 و تاریخ ابن خلکان ج 1 ص 40 شود.
دقیقی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فرخی .
(ویس و رامین ).
شمسی (یوسف و زلیخا).
سوزنی .
نظامی .
وحشی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فرخی .
سعدی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
شمسی (یوسف و زلیخا).
نامی . (ع ص ) اسم فاعل از نُمُوّ. (اقرب الموارد). رجوع به نموشود. || بالنده . نموکننده . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). بالان . روینده . رویا. || شجر و نبات و حیوان و مقابل آن صامت است ، از قبیل سنگ و غیر آن . (از معجم متن اللغة). هر ذیروحی [ اعم از نبات و حیوان ] که رشد و نمو کند. مقابل صامت . || افزاینده . (السامی ) (مهذب الاسماء). افزون شونده . گوالنده . (ناظم الاطباء). گوالان . افزایش کننده . || ناجی . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). الناجی من هلکة. (معجم متن اللغة).
۱. نامور؛ نامآور؛ نامدار؛ بنام؛ مشهور.
۲. [قدیمی] محبوب.
نموکننده؛ رشدکننده؛ روینده.