کلمه جو
صفحه اصلی

نبات


مترادف نبات : رستنی، گیاه، نامی، نبت، قند

برابر پارسی : رستنی

فارسی به انگلیسی

rock candy, plant, vegetable, vegetation, sugar - candy

plant, rock candy, vegetable, vegetation


Crystallised sugar


plant, vegetable


فارسی به عربی

حلوی , خضار

عربی به فارسی

کارخانه , گياه , مستقر کردن , کاشتن


فرهنگ اسم ها

اسم: نبات (دختر) (عربی) (تلفظ: nabat) (فارسی: نَبات) (انگلیسی: nabat)
معنی: ماده خوراکی سفت، بلورین، و شیرین

مترادف و متضاد

۱. رستنی، گیاه، نامی، نبت
۲. قند


candy (اسم)
اب نبات، نبات

sugarplum (اسم)
اب نبات، نبات، گلوله نبات

vegetable (اسم)
نبات، سبزی، گیاه، رستنی

plant (اسم)
دستگاه، ماشین، نبات، کارخانه، گیاه، رستنی، نهال، ماشینالات کارخانه

rock candy (اسم)
نبات

رستنی، گیاه، نامی، نبت


قند


فرهنگ فارسی

نوعی شیرینی بشکل شوشه که ازشیره شکردرست میکنند، گیاه، آنچه که اززمین برویداعم ازگل وگیاه ودرخت
۱ - ( اسم ) گیاه رستنی نبت : دایه ابر بهاری رافرموده تابنات نبات رادرمهد زمین بپرورد... جمع نباتات .توضیح ( اسم ) نام عام برای هرگونه روییدنی .یا علم نبات . گیاه شناسی .توضیح نزدقدما یکی ازشعب طبیعی درمعرفت اجسام نامیه و نفوس وقوای نباتی .۲ - ( مصدر ) روییدن نبت رستن .۳ - ( اسم ) قندپانیذفانیذ ( که آنراازقصب نیشکربدست میاوردند ): این نبات ازکدام شهر آرند توقلم نیستی که نیشکری . سعدی لغ. ) طبع قصب ارمایه نبردازسخن تو ازکل نبات ازچه نبات ازقصب آمد? ( عثمان مختاری .چا.همائی ۵۵۴ ) یاحب نبات .۱ - دانه نبات . ۲ - دهان معشوق : گفتم که لبت گفت :لبم آب حیات گفتم دهنت گفت :زهی حب نبات . ( حافظ .۳۷ ) یانبات سفید( اسفید ) : قنادازقندسفید- که اول بجوشاند- نبات اسفیدبیرون گیرد.یا نبات سوخته .شکریاقندرابر آتش باکمی آب ذوب کنند.و آن پس ازتبلوررنگ سرخ نزدیک به سیاه گیردوسپس آب رابر آن ریزندتاباردیگر حل شودونوشندو آن برای اسهال وبعض امراض فم المعده سودمنداست .یانبات شکر.شکرمصفای بلوری شده .توضیح بلورهای درشت قندکه بصورت ماکلهای تداخلی وبراثرسردشدن بسیار بطئ شیره غلیظ تندحاصل میشوند.معمولا برای تهیه نبات شیره غلیظ قندراجوشانده مدت چندروزدرحرارت ملایم ( ۳۶ درجه ) نگاه میدارندگل قندگلقند.
اسم پارسی قند است که آن را فانیذ گویند نوعی قند مصفا که بعضی اهل هند آنرا مصری گویند .

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - شکر بلور شده ، قند. ۲ - روییدنی ، گیاه . ج . نباتات .

لغت نامه دهخدا

نبات . [ ن َ ] (اِ) اسم پارسی قند است که آن را فانیذ گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). نوعی قند مصفا که بعضی اهل هند آن را مصری گوید. (غیاث اللغات ). شکر تبدیل شده به بلورمانند که الفاظ دیگرش قند مکرر و فانیذ است . (فرهنگ نظام ). مأخوذ از تازی ، شکر مصفای بلوری شده که پرویز نیز گویند (ناظم الاطباء). شکر پخته ٔ رنگ بگشته ٔمتبلورشده . (یادداشت مؤلف ). شکر طبرزد : و عمال را بفرمود تا نی شکر بکارند به عمل گاه آمل که سال بیست وپنجهزار من ... قند و نبات و شکر سپید حاصل بودی . (تاریخ طبرستان ).
سرخ گلی سبزتر از نیشکر
خشک نباتی همه جلاب ِ تر.

نظامی .


تو را رخ چون گل و لب چون نبات است
غلط گفتم لبت آب حیات است .

نظامی .


وقتی به قهر گوی که صد کوزه ٔ نبات
گه گه چنان به کار نیاید که حنظلی .

سعدی .


بر کوزه ٔ آب نِه دهان را
بردار که کوزه ٔ نبات است .

سعدی .


این نبات از کدام شهر آرند
تو قلم نیستی که نیشکری .

سعدی .


راست زهری است شکّرین انجام
کج نباتی که تلخ شد زو کام .

اوحدی .


گفتم که لبت گفت لبم آب حیات
گفتم دهنت گفت زهی حب نبات .

حافظ.


بی تعلق شو که قنادی چو میریزد نبات
قالبی امروز می سازد که فردا بشکند.

؟ (از آنندراج ).


- امثال :
خر چه داند بهای قند و نبات ؟

نبات . [ ن َ ] (ع اِ) گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). روئیدنی ، که لفظ دیگرش گیاه است . (فرهنگ نظام ). رستنی . (لغات فرهنگستان ). هر سبزه و درخت که از زمین بروید. (ناظم الاطباء)(غیاث اللغات ). اسمی است که شامل می شود بر هر چیزی که بروید از زمین از قبیل درخت و گیاه . (از اقرب الموارد). ابن الارض . بنت الارض . (مرصع). جسم بالنده و فزاینده غیر حیوان . یکی از موالید ثلاث مقابل جماد و حیوان . گیاه . نبت . رستنی . ج ، انبتة، نباتات :
صحرای بی نبات پر از خشکی
گوئی که سوخته ست به ابرنجک .

دقیقی .


چو آورد لشکر بسوی فرات
شمار سپه بیش بود از نبات .

فردوسی .


دو در بوم بغداد و آب فرات
پر از چشمه و چارپای و نبات .

فردوسی .


همی تاخت تا پیش آب فرات
ندید اندر آن پادشاهی نبات .

فردوسی .


هر روز سحاب را مسیر دگر است
هر روز نبات را دگر زینت و رنگ .

منوچهری .


تا شد سحاب جودش با ظل و با مطر
آمد نبات مدحش در نشو و در نما.

مسعودسعد.


خرد را اولین موجود دان بی نفس و جسم آنگه
نبات و گونه گون حیوان و آنگه جانور گویا.

ناصرخسرو.


بنگر نبات مرده که چون زنده شد به تخم
آنکه ش نبود تخم چگونه فناشده ست ؟

ناصرخسرو.


تو را خدای زبهر بقا پدید آورد
تو را ز خاک وهوا و نبات و حیوان را.

ناصرخسرو.


بر مرغزاری رسید آراسته به انواع نباتات . (کلیله و دمنه ).
گر نبات از دست راد او نما یابد همی
زآب حیوان مایه در ترکیب حیوان آورد.

خاقانی .


نباتش هر زمانی از زبان حال میگوید
کسی کآن ابر ما کم کرد گم باد از جهان نامش .

خاقانی .


چون خیال آن مهندس در ضمیر
چون نبات اندر زمین دانه گیر.

مولوی .


دایه ٔ ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات را در مهد زمین بپروراند. (گلستان ).
آنکه نبات عارضش آب حیات میخورد
در شکرش نگه کند هرکه نبات میخورد.

سعدی .


تو از نبات گرو برده ای به شیرینی
به اتفاق ولیکن نبات خودروئی .

سعدی .


ز مهد خاک بنات نبات را لطفت
برآورد به نبات بنات خلد برین .

سلمان .


- علم النبات ؛ گیاه شناسی . (ناظم الاطباء). علمی که در آن ازحقیقت و خاصیت و انواع نباتات گفتگو می شود. (از اقرب الموارد). رجوع به گیاه شناسی شود.
|| (مص ) روئیدن . نبت . (معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). رستن گیاه و آنچه بدان ماند. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 97): نبت نبتاً ونباتاً؛ صارت ذات نبات . (اقرب الموارد). برستن گیاه .(المصادر زوزنی ). رستن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به نبت شود: انبته اﷲ نباتاً حسناً.

نبات. [ ن َ ] ( ع اِ ) گیاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). روئیدنی ، که لفظ دیگرش گیاه است. ( فرهنگ نظام ). رستنی. ( لغات فرهنگستان ). هر سبزه و درخت که از زمین بروید. ( ناظم الاطباء )( غیاث اللغات ). اسمی است که شامل می شود بر هر چیزی که بروید از زمین از قبیل درخت و گیاه. ( از اقرب الموارد ). ابن الارض. بنت الارض. ( مرصع ). جسم بالنده و فزاینده غیر حیوان. یکی از موالید ثلاث مقابل جماد و حیوان. گیاه. نبت. رستنی. ج ، انبتة، نباتات :
صحرای بی نبات پر از خشکی
گوئی که سوخته ست به ابرنجک.
دقیقی.
چو آورد لشکر بسوی فرات
شمار سپه بیش بود از نبات.
فردوسی.
دو در بوم بغداد و آب فرات
پر از چشمه و چارپای و نبات.
فردوسی.
همی تاخت تا پیش آب فرات
ندید اندر آن پادشاهی نبات.
فردوسی.
هر روز سحاب را مسیر دگر است
هر روز نبات را دگر زینت و رنگ.
منوچهری.
تا شد سحاب جودش با ظل و با مطر
آمد نبات مدحش در نشو و در نما.
مسعودسعد.
خرد را اولین موجود دان بی نفس و جسم آنگه
نبات و گونه گون حیوان و آنگه جانور گویا.
ناصرخسرو.
بنگر نبات مرده که چون زنده شد به تخم
آنکه ش نبود تخم چگونه فناشده ست ؟
ناصرخسرو.
تو را خدای زبهر بقا پدید آورد
تو را ز خاک وهوا و نبات و حیوان را.
ناصرخسرو.
بر مرغزاری رسید آراسته به انواع نباتات. ( کلیله و دمنه ).
گر نبات از دست راد او نما یابد همی
زآب حیوان مایه در ترکیب حیوان آورد.
خاقانی.
نباتش هر زمانی از زبان حال میگوید
کسی کآن ابر ما کم کرد گم باد از جهان نامش.
خاقانی.
چون خیال آن مهندس در ضمیر
چون نبات اندر زمین دانه گیر.
مولوی.
دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات را در مهد زمین بپروراند. ( گلستان ).
آنکه نبات عارضش آب حیات میخورد
در شکرش نگه کند هرکه نبات میخورد.
سعدی.
تو از نبات گرو برده ای به شیرینی
به اتفاق ولیکن نبات خودروئی.
سعدی.
ز مهد خاک بنات نبات را لطفت
برآورد به نبات بنات خلد برین.
سلمان.

فرهنگ عمید

۱. نوعی شیرینی بلورین که از شیرۀ شکر درست می کنند.
۲. گیاه.

دانشنامه عمومی

نبات نوعی قند است که از نیشکر به دست می آید. برای تهیه آن ابتدا شکر را در آب جوش حل می کنند تا محلول سیرشده درست شود. سپس نخی در آب آویزان کرده و می گذراند تا خنک شود و بلور تشکیل شود.نبات، نسل قدیم آبنبات های امروزی است. یکی از پرمصرف ترین انواع نبات، نبات چوبی و نبات شاخه است. اغلب از شاخه نبات برای تزیین سفره های عقد و هفت سین و از نبات چوب دار برای شیرین کردن چای و نوشیدنی های گیاهی استفاده می شود.قند سنگی سنتی قهوه ای نبات سفید نبات در رنگ های مختلف نبات زعفرانی
قند سنگی سنتی قهوه ای
نبات سفید
نبات در رنگ های مختلف
نبات (فیلم ۲۰۱۴). نبات (به ترکی آذربایجانی: Nabat) یک فیلم به کارگردانی الچین موسی اوغلو و محصول ۲۰۱۴ کشور جمهوری آذربایجان است. این فیلم نماینده کشور جمهوری آذربایجان در جوایز اسکار ۸۷ام سال ۲۰۱۴ بود اما برای جایزه اسکار بهترین فیلم زبان خارجی نامزد نشد.
نبات (فاطمه معتمدآریا) در بحبوحه جنگ در یک روستای دوردست و کوچک زندگی می کند و فقط از طریق فروختن شیر بدست آمده از تنها گاوش امرار معاش می کند. با گسترش جنگ، روستای محل زندگی نبات کاملاً متروک می شود و او ناچار است به تنهایی در این روستای متروک زندگی کند.
سکانس شروع فیلم «نبات» که در آن نبات را می بینیم که از خانه ای بالای تپه سرازیر شده و به دوربین نزدیک می شود، خبر از ریتم کند فیلم می دهد و مخاطب را به صبر دعوت می کند! این صحنه نه در سکوت، بلکه همراه با آواز پرنده ای همراه می شود. صدایی که کم کم با مهاجرت دیگر ساکنان روستا جای خود را به سکوت محض می دهد که گه گاهی با صدای باد یا صدای زندگی نبات و بعضاً با موسیقی ملایمی می شکند. شاید بتوان یکی از نکته های موفقیت این فیلم را در همین روند کند آن دانست. این مسئله به کمک بازی نرم معتمدآریا و شخصیت آرام و صبور نبات در کنار تصویربرداری ملایم و به مسئله ای بارز در این فیلم بدل شده است.

نبات (فیلم). نبات فیلمی به نویسندگی و کارگردانی پگاه ارضی و به تهیه کنندگی هوشنگ نوراللهی محصول سال ۱۳۹۶ است.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:گیاه

نبات (خوراکی). نَبات (خوراکی)
بلورهای تبلوریافته از قند خالص و آب. برای تهیۀ نبات، قند خالص را در آب گرم حل می کنند تا شربت غلیظی به دست آید. سپس آن را به آرامی سرد می کنند و رشته نخی مرطوب و آغشته به شکر را در ظرف شربت می آویزند. به مرور شکر تبلور یافته و در اطراف نخ، شاخۀ نبات تشکیل می شود. گاهی، برای آن که نبات طعم بهتری داشته باشد به شربت غلیظ قند، کارامل (قند سوخته) و زعفران می افزایند که بسته به میزان مصرف آن، رنگِ نبات تفاوت می کند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نَّبَاتٍ: روییدنی
معنی نَبَّأَتْ: خبر داد - با خبر کرد
معنی یَهِیجُ: خشک می شود(از مصدر هیج است که به معنای نهایت مرتبه خشک شدن نبات )
معنی هَامِدَةً: افسرده - خاموش - بدون گیاه - خشک (همدت النار یعنی آتش خاموش شد ، و ارض هامدة یعنی بدون گیاه و نیز نبات هامد یعنی گیاه خشک )
معنی مَرْعَاهَا: گیاهش - چراگاهش (کلمه مرعی در معنای رعی به کسره راء و سکون عین - یعنی گیاه نیز اطلاق میشود ، همانطور که به معنای مصدر میمی و اسم زمان و مکان میآید ، و مراد از بیرون کردن آب زمین از زمین ، شکافتن چشمهها و جاری ساختن نهرها است ، و مراد از اخراج مرعای ...
ریشه کلمه:
نب ء (۸۰ بار)

گویش اصفهانی

تکیه ای: nebât
طاری: nebât
طامه ای: nebât
طرقی: nöbât
کشه ای: nebât
نطنزی: nobât


گویش مازنی

۱نبات ۲شکر بلورین


/nebaat/ نبات - شکر بلورین

جدول کلمات

گیاه

پیشنهاد کاربران

Rock candy

شیرینک مالامال

اسم دختر در زبان لری بختیاری
نبات :نوات ( تلفظ )


در پهلوی " تبرزد"

نبات یعنی رویدنی ، گیاه و می تواند طبرزد، تبرزد ، تبرزه به معنای قند و شکر ، قند قرمز ، شکر ذوب شده قرمز رنگ ، نبات باشد.

ماده خوراکی سفت، بلورین، شیرین 😊

نبات کلمه ای است که به معنی نبات داغ مثل وزن کلمه حروف عربی است که هرچه بیشتر حروف بذاری شیرین آن بیشتر است
اگر نبات را مساوی کنیم می شود =نیشکر زعفران وگلاب =نبات
موافقید ری بدید


crystallized sugar

نبات : نبات عربی ، ماده خوراکی سفت، بلورین و شیرین

از ریشه نبت و درمعنای "به جمع و ناب رسیده از درون طبیعت خدادادی و پراکنده"


کلمات دیگر: