مترادف موحد : توحیدگرا، حنیف، خداشناس، یکتاپرست یک گرا، یکتاگرا
متضاد موحد : بت پرست
monothelst
monotheistic
(تلفظ: movahhed) (عربی) آن که به یگانگی خداوند ایمان دارد ، یکتا پرست .
اسم توحیدگرا، حنیف، خداشناس، یکتاپرست یکگرا، یکتاگرا ≠ بتپرست
توحیدگرا، حنیف، خداشناس، یکتاپرست یکگرا، یکتاگرا ≠ بتپرست
موحد. [ م ُ وَح ْ ح ِ ] (اِخ ) طالقانی نامش شفیعا یا ملاشفیع و عالمی عامل و عارفی کامل بود نیاکانش از طالقان آمده در اصفهان سکونت گرفتند. و او در هشتادسالگی بدانجا درگذشت . از اشعار اوست :
آن شوخ که عشق را هوس می داند
بلبل با زاغ هم نفس می داند
گفتا که مگوی راز عشقم به کسی
من با که بگویم همه کس می داند.
(از آتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 419). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
موحد. [ ح ِ ] (ع ص ) گوسپند یک بچه زاینده . (منتهی الارب ، ماده ٔ وح د). گوسپندی که یک بچه زاید. (ناظم الاطباء).
موحد. [ م َ ح َ ] (ع مص ) یگان یگان درآمدن . (ناظم الاطباء). یکان یکان درآمدن . دخلوا موحد موحد؛ یکان یکان درآمدند. (منتهی الارب ، ماده ٔ وح د).
فرخی .
سعدی (گلستان ).
ناصرخسرو.
موحد. [ م ُ وَح ْح َ ] (ع ص ) حرفی که دارای یک نقطه است مانند «ب ».