مترادف مجاهد : رزمنده، مبارز، تلاشگر، سخت کوش، کوشا
متضاد مجاهد : سهل انگار، متهاون
برابر پارسی : کوشنده، پیکارجو، جنگجو
soldler of the holy war, fighter
(تلفظ: mojāhed) (عربی) ویژگی آن که به خاطر وصول به هدفهای غیر شخصی مانند اشاعهی دین و آزادی به جنگ و مبارزه میپردازد ؛ (در قدیم) کوشش و جد و جهد کننده .
اسم ≠ سهلانگار، متهاون
رزمنده، مبارز
تلاشگر، سختکوش، کوشا
۱. رزمنده، مبارز
۲. تلاشگر، سختکوش، کوشا ≠ سهلانگار، متهاون
مجاهد. [ م ُ هَِ ] (اِخ ) ابن جبرالقاری ، مکنی به ابی الحجاج (متوفی به سال 104 هَ . ق .) مولای عبداﷲبن سائب ، و بعضی گویند مولای قیس بن سائب مخزومی . از کبار تابعین بود. از ابن عباس و جابر و ابوهریره و ابوسعید خدری و دیگران استماع کرد و از عبداﷲبن عباس و عبداﷲبن ابی لیلی اخذ قرائت نمود و بر علی بن ابی طالب و ابی بن کعب قرائت کرد. اعمش و لیث بن سلیم و منصوربن سلیم و جز آنها از وی روایت کنند. (از معجم الادباء ج 6 ص 242).
مجاهد. [ م ُ هَِ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن مرهف تمیمی معروف به خیاط (متوفی به سال 672 هَ . ق .) از ادبای عوام در مصر بود. او را اشعار و ظرایف و اخباری است . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 837).
مجاهد. [ م ُ هَِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ عامر، مکنی به ابوالجیش الموفق مولای عبدالرحمن قاصربن منصور محمدبن ابی عامر امیر اندلس است . اهل ادب و شجاعت و دوستدار علم بود. در قرطبه نشأت یافت و در شورش لشکریان به جزایری که در شرق اندلس بود یعنی دانیه و منورقه رفت و بردانیه دست یافت و دانیه در زمان وی کانون قراء در غرب شد. مجاهد کتابی در عروض تألیف کرد که دلیل بر قدرت و اطلاع وی در این باب است . (از معجم الادباء ج 6 ص 243 و 244).
مجاهد. [ م ُ هَِ ] (اِخ ) ابن یوسف اولین از امرای دانیه (408-436 هَ . ق .). (از طبقات سلاطین اسلام ص 23).
مجاهد. [م ُ هَِ ] (اِخ ) شیرکوه ، از ایوبیان حمص است (متوفی به سال 581 هَ . ق .). (از طبقات سلاطین اسلام ص 69).
نظامی .
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 231).
بهار.