مترادف تولا : دوستی، محبت، مودت، مهربانی، وداد، همدمی، امید
متضاد تولا : تبرا
تولا
مترادف تولا : دوستی، محبت، مودت، مهربانی، وداد، همدمی، امید
متضاد تولا : تبرا
فرهنگ اسم ها
اسم: تولا (پسر) (عربی) (تلفظ: tavala) (فارسی: تَولا) (انگلیسی: tavala)
معنی: دوستی، محبت و مهربانی
معنی: دوستی، محبت و مهربانی
مترادف و متضاد
۱. دوستی، محبت، مودت، مهربانی، وداد، همدمی
۲. امید ≠ تبرا
فرهنگ فارسی
تولی ، دوستی ومحبت
تولی . مقابل تبری .
شهری در اتحاد جماهیر شوروی که در شمال مسکو واقع است
تولی . مقابل تبری .
شهری در اتحاد جماهیر شوروی که در شمال مسکو واقع است
فرهنگ معین
(تَ وَ لّ ) [ ع . تول'ی ] (مص ل . ) نک تول'ی . مق تبری '.
لغت نامه دهخدا
تولا. (اِ) در فارسی به معنی سگ بچه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به توله شود.
تولا. (اِخ ) شهری در روسیّه که در شمال مسکو واقع است و 320400 تن سکنه دارد. کارگاههای تولید اسلحه و چاقوسازی و کارخانه های سماورسازی این شهر شهرت دارد. (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه ٔ توله شود.
تولا. (ع اِ) بلا و سختی و داهیة. یقال : جاء بتولاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تاج العروس ج 7 ص 243 س 4 و 5 شود.
تولا. [ ت َ وَل ْ لا ] (ع اِمص ) محبت و امید... و دوست داشتن ... اگرچه برای این معنی تولی ... است لیکن فارسیان به تصرف خود به «الف » خوانند چنانکه تمنی را تمنا گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). محبت و دوستی . ضد تبرا. (ناظم الاطباء). بجای تولی استعمال شده است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
آنگه که مجرد شوی نیاید
از تو نه تولا نه تبرا.
من تولا به علی دارم کز تیغش
بر منافق شب و بر شیعه نهار آید.
دینست و علم رحمت و خوددانی
این را اگر تو ز اهل تولائی .
آید بر هر کس که بر او کرد تولا
از مجلس او دولت و نعمت متوالی .
نه از عباسیان خواهم معونت
نه از سلجوقیان دارم تولا.
بگذریم از فلک و دهر، در کعبه زنیم
کاین دو را هم به در کعبه تولا بینند.
لبهای شاهان درگهش کوثر دم از خاک رهش
جنت به خاک درگهش روی تولا داشته .
نخستین پیکر آن نقش دلبند
تولا کرده بر نام خداوند.
چگونه ست و این ناحفاظی ز چیست
حفاظ شما را تولا به کیست ؟
چون تبرا نیستت ازخویشتن
پس به عشق او تولا چون کنی ؟
که عیبم کند بر تولای دوست
که من راضیم کشته در پای دوست .
تولای مردان آن مرزو بوم
برانگیختم خاطر از هند و روم .
به تولای تو در آتش محنت چو خلیل
گوئیا در چمن لاله و ریحان بودم .
|| برگشتن . || حکومت نمودن . || به کار کسی قیام نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). به همه ٔ معانی رجوع به تولی شود.
آنگه که مجرد شوی نیاید
از تو نه تولا نه تبرا.
ناصرخسرو.
من تولا به علی دارم کز تیغش
بر منافق شب و بر شیعه نهار آید.
ناصرخسرو.
دینست و علم رحمت و خوددانی
این را اگر تو ز اهل تولائی .
ناصرخسرو.
آید بر هر کس که بر او کرد تولا
از مجلس او دولت و نعمت متوالی .
سوزنی .
نه از عباسیان خواهم معونت
نه از سلجوقیان دارم تولا.
خاقانی .
بگذریم از فلک و دهر، در کعبه زنیم
کاین دو را هم به در کعبه تولا بینند.
خاقانی .
لبهای شاهان درگهش کوثر دم از خاک رهش
جنت به خاک درگهش روی تولا داشته .
خاقانی .
نخستین پیکر آن نقش دلبند
تولا کرده بر نام خداوند.
نظامی .
چگونه ست و این ناحفاظی ز چیست
حفاظ شما را تولا به کیست ؟
نظامی .
چون تبرا نیستت ازخویشتن
پس به عشق او تولا چون کنی ؟
عطار.
که عیبم کند بر تولای دوست
که من راضیم کشته در پای دوست .
سعدی (بوستان ).
تولای مردان آن مرزو بوم
برانگیختم خاطر از هند و روم .
سعدی (بوستان ).
به تولای تو در آتش محنت چو خلیل
گوئیا در چمن لاله و ریحان بودم .
سعدی .
|| برگشتن . || حکومت نمودن . || به کار کسی قیام نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). به همه ٔ معانی رجوع به تولی شود.
تولا. ( اِ ) در فارسی به معنی سگ بچه. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). رجوع به توله شود.
تولا. ( ع اِ ) بلا و سختی و داهیة. یقال : جاء بتولاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به تاج العروس ج 7 ص 243 س 4 و 5 شود.
تولا. [ ت َ وَل ْ لا ] ( ع اِمص ) محبت و امید... و دوست داشتن... اگرچه برای این معنی تولی... است لیکن فارسیان به تصرف خود به «الف » خوانند چنانکه تمنی را تمنا گویند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). محبت و دوستی. ضد تبرا. ( ناظم الاطباء ). بجای تولی استعمال شده است. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
آنگه که مجرد شوی نیاید
از تو نه تولا نه تبرا.
بر منافق شب و بر شیعه نهار آید.
این را اگر تو ز اهل تولائی.
از مجلس او دولت و نعمت متوالی.
نه از سلجوقیان دارم تولا.
کاین دو را هم به در کعبه تولا بینند.
جنت به خاک درگهش روی تولا داشته.
تولا کرده بر نام خداوند.
حفاظ شما را تولا به کیست ؟
پس به عشق او تولا چون کنی ؟
که من راضیم کشته در پای دوست.
برانگیختم خاطر از هند و روم.
گوئیا در چمن لاله و ریحان بودم.
تولا. ( اِخ ) شهری در روسیّه که در شمال مسکو واقع است و 320400 تن سکنه دارد. کارگاههای تولید اسلحه و چاقوسازی و کارخانه های سماورسازی این شهر شهرت دارد. ( از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه توله شود.
تولا. ( ع اِ ) بلا و سختی و داهیة. یقال : جاء بتولاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به تاج العروس ج 7 ص 243 س 4 و 5 شود.
تولا. [ ت َ وَل ْ لا ] ( ع اِمص ) محبت و امید... و دوست داشتن... اگرچه برای این معنی تولی... است لیکن فارسیان به تصرف خود به «الف » خوانند چنانکه تمنی را تمنا گویند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). محبت و دوستی. ضد تبرا. ( ناظم الاطباء ). بجای تولی استعمال شده است. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
آنگه که مجرد شوی نیاید
از تو نه تولا نه تبرا.
ناصرخسرو.
من تولا به علی دارم کز تیغش بر منافق شب و بر شیعه نهار آید.
ناصرخسرو.
دینست و علم رحمت و خوددانی این را اگر تو ز اهل تولائی.
ناصرخسرو.
آید بر هر کس که بر او کرد تولااز مجلس او دولت و نعمت متوالی.
سوزنی.
نه از عباسیان خواهم معونت نه از سلجوقیان دارم تولا.
خاقانی.
بگذریم از فلک و دهر، در کعبه زنیم کاین دو را هم به در کعبه تولا بینند.
خاقانی.
لبهای شاهان درگهش کوثر دم از خاک رهش جنت به خاک درگهش روی تولا داشته.
خاقانی.
نخستین پیکر آن نقش دلبندتولا کرده بر نام خداوند.
نظامی.
چگونه ست و این ناحفاظی ز چیست حفاظ شما را تولا به کیست ؟
نظامی.
چون تبرا نیستت ازخویشتن پس به عشق او تولا چون کنی ؟
عطار.
که عیبم کند بر تولای دوست که من راضیم کشته در پای دوست.
سعدی ( بوستان ).
تولای مردان آن مرزو بوم برانگیختم خاطر از هند و روم.
سعدی ( بوستان ).
به تولای تو در آتش محنت چو خلیل گوئیا در چمن لاله و ریحان بودم.
سعدی.
|| برگشتن. || حکومت نمودن. || به کار کسی قیام نمودن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). به همه معانی رجوع به تولی شود.تولا. ( اِخ ) شهری در روسیّه که در شمال مسکو واقع است و 320400 تن سکنه دارد. کارگاههای تولید اسلحه و چاقوسازی و کارخانه های سماورسازی این شهر شهرت دارد. ( از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه توله شود.
فرهنگ عمید
۱. دوستی .
۲. [مقابلِ تبرا] (فقه ) دوستی با دوستان علی بن ابی طالب و فرزندانش.
۲. [مقابلِ تبرا] (فقه ) دوستی با دوستان علی بن ابی طالب و فرزندانش.
دانشنامه عمومی
تولا می تواند به یکی از مکان های زیر اشاره داشته باشد:
تولا (شهر)، مرکز استان تولا در روسیه
تولا (کاشمر)، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان کاشمر، استان خراسان رضوی، ایران.
تولا (شهر)، مرکز استان تولا در روسیه
تولا (کاشمر)، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان کاشمر، استان خراسان رضوی، ایران.
wiki: کوهسرخ و در غرب استان خراسان رضوی واقع شده است. فاصله این روستا تا مرکز بخش یعنی شهر ریوش ۵ کیلومتر و تا کاشمر ۳۵ کیلومتر می باشد. زبان مردم تولاّ فارسی به لهجه کاشمری آمیخته با لهجه نیشابوری است. دین مردم تولاّ اسلام و مذهب شیعه می باشد.این ناحیه کوهستانی با آب و هوای معتدل و سکنه فارسی زبان است. آب آن از قنات و چاه و محصولاتش غلات، زعفران و سردرختی است. اهالی به کشاورزی و قالی بافی گذران می کنند
تعداد سکنه آن طبق آمار سرشماری سال ۱۳۸۵ مرکز آمار ایران برابر با ۳۲۸ خانوار و معادل ۱۱۸۱ نفر بوده که از این تعداد قریب ۸۶ درصد (۷۳۰ نفر) باسواد می باشند.∗و تعداد مردان روستای تولاّ ۵۲۳ نفر و زنان ۶۵۸ نفر می باشد.
طول جغرافیایی = ۳۵٫۵عرض جغرافیایی = ۵۸٫۴۸۳۳۳۳۳ارتفاع از سطح دریا = ۱۷۵۰
تعداد سکنه آن طبق آمار سرشماری سال ۱۳۸۵ مرکز آمار ایران برابر با ۳۲۸ خانوار و معادل ۱۱۸۱ نفر بوده که از این تعداد قریب ۸۶ درصد (۷۳۰ نفر) باسواد می باشند.∗و تعداد مردان روستای تولاّ ۵۲۳ نفر و زنان ۶۵۸ نفر می باشد.
طول جغرافیایی = ۳۵٫۵عرض جغرافیایی = ۵۸٫۴۸۳۳۳۳۳ارتفاع از سطح دریا = ۱۷۵۰
wiki: تولا (کاشمر)
پیشنهاد کاربران
تولا ( Tula ) یا کوچوک ( K���k ) در زبان ترکی به بچه سگ گفته می شود
تکیه گاه، پشت و پناه، به ولایت کسی
تولا : دوستی، محبت، مهربانی.
تولا
واژگان مترادف و متضاد
۱. دوستی، محبت، مودت، مهربانی، وداد، همدمی
۲. امید ≠ تبرا
تولا
واژگان مترادف و متضاد
۱. دوستی، محبت، مودت، مهربانی، وداد، همدمی
۲. امید ≠ تبرا
تولا
لغت نامه دهخدا
تولا. [ ت َ وَل ْ لا ] ( ع اِمص ) محبت و امید. . . و دوست داشتن . . . اگرچه برای این معنی تولی . . . است لیکن فارسیان به تصرف خود به �الف � خوانند چنانکه تمنی را تمنا گویند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . محبت و دوستی . ضد تبرا. ( ناظم الاطباء ) . بجای تولی استعمال شده است . ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
آنگه که مجرد شوی نیاید
از تو نه تولا نه تبرا.
ناصرخسرو.
من تولا به علی دارم کز تیغش
بر منافق شب و بر شیعه نهار آید.
ناصرخسرو.
دینست و علم رحمت و خوددانی
این را اگر تو ز اهل تولائی .
ناصرخسرو.
آید بر هر کس که بر او کرد تولا
از مجلس او دولت و نعمت متوالی .
سوزنی .
نه از عباسیان خواهم معونت
نه از سلجوقیان دارم تولا.
خاقانی .
بگذریم از فلک و دهر، در کعبه زنیم
کاین دو را هم به در کعبه تولا بینند.
خاقانی .
لبهای شاهان درگهش کوثر دم از خاک رهش
جنت به خاک درگهش روی تولا داشته .
خاقانی .
نخستین پیکر آن نقش دلبند
تولا کرده بر نام خداوند.
نظامی .
چگونه ست و این ناحفاظی ز چیست
حفاظ شما را تولا به کیست ؟
نظامی .
چون تبرا نیستت ازخویشتن
پس به عشق او تولا چون کنی ؟
عطار.
که عیبم کند بر تولای دوست
که من راضیم کشته در پای دوست .
سعدی ( بوستان ) .
تولای مردان آن مرزو بوم
برانگیختم خاطر از هند و روم .
سعدی ( بوستان ) .
به تولای تو در آتش محنت چو خلیل
گوئیا در چمن لاله و ریحان بودم .
سعدی .
لغت نامه دهخدا
تولا. [ ت َ وَل ْ لا ] ( ع اِمص ) محبت و امید. . . و دوست داشتن . . . اگرچه برای این معنی تولی . . . است لیکن فارسیان به تصرف خود به �الف � خوانند چنانکه تمنی را تمنا گویند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . محبت و دوستی . ضد تبرا. ( ناظم الاطباء ) . بجای تولی استعمال شده است . ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
آنگه که مجرد شوی نیاید
از تو نه تولا نه تبرا.
ناصرخسرو.
من تولا به علی دارم کز تیغش
بر منافق شب و بر شیعه نهار آید.
ناصرخسرو.
دینست و علم رحمت و خوددانی
این را اگر تو ز اهل تولائی .
ناصرخسرو.
آید بر هر کس که بر او کرد تولا
از مجلس او دولت و نعمت متوالی .
سوزنی .
نه از عباسیان خواهم معونت
نه از سلجوقیان دارم تولا.
خاقانی .
بگذریم از فلک و دهر، در کعبه زنیم
کاین دو را هم به در کعبه تولا بینند.
خاقانی .
لبهای شاهان درگهش کوثر دم از خاک رهش
جنت به خاک درگهش روی تولا داشته .
خاقانی .
نخستین پیکر آن نقش دلبند
تولا کرده بر نام خداوند.
نظامی .
چگونه ست و این ناحفاظی ز چیست
حفاظ شما را تولا به کیست ؟
نظامی .
چون تبرا نیستت ازخویشتن
پس به عشق او تولا چون کنی ؟
عطار.
که عیبم کند بر تولای دوست
که من راضیم کشته در پای دوست .
سعدی ( بوستان ) .
تولای مردان آن مرزو بوم
برانگیختم خاطر از هند و روم .
سعدی ( بوستان ) .
به تولای تو در آتش محنت چو خلیل
گوئیا در چمن لاله و ریحان بودم .
سعدی .
کلمات دیگر: