کلمه جو
صفحه اصلی

کرمه

عربی به فارسی

درخت مو , تاک , تاکستان ايجاد کردن


فرهنگ فارسی

کرم . کرامه

لغت نامه دهخدا

کرمة. [ ک ُ م َ ] (اِخ ) ناحیه ای است به یمامة. (منتهی الارب ). از نواحی یمامه است . (از معجم البلدان ).


( کرمة ) کرمة. [ ک َ م َ ] ( ع اِ ) واحد کرم یعنی یک درخت مو. ( ناظم الاطباء ). یک رز. ( آنندراج ). مو انگور و این اخص ازکرم است. ( از اقرب الموارد ). || تندی سر سرون. ( بحر الجواهر ). تندی سر سرین گرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سر گرد استخوان ران. ( ناظم الاطباء ) ( ازاقرب الموارد ). ج ، کرم. جج ، کروم. ( ناظم الاطباء ).

کرمة. [ ک َ م َ / ک َ رِ م َ ] ( ع ص ) جوانمرد. ( ناظم الاطباء ). کریم. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

کرمة. [ ک ُ م َ ] ( ع اِمص ) بزرگی و ارجمندی : افعل کذا و کرمة لک او کرمة عین لک ؛ یعنی میکنم این کار را جهت اکرام تو. یقال : نعم حبا و کرمة و ایضاً یقال : لیس لهم ذلک و لا کرمة. ( ناظم الاطباء ). کرامت. یقال : افعل کذا و کرمة عین ؛ ای و کرامة. ( اقرب الموارد ). کُرم. کُرمان. رجوع به کرم ، کرمان و کرامة شود.

کرمة. [ ک ُ م َ ] ( اِ ) کرمه. وزنی معادل شش قیراط. ج ، کرمات. ( قانون ابوعلی چ تهران مقاله ثانیه از کتاب ثانی ص 171 ). صاحب ذخیره می نویسد: فولس می گوید: از جهت استفراغ سودا دوازده کرمه افتیمون بباید داد... و دوازده کرمه نه درمسنگ باشد. و در جای دیگر می نویسد: شش قیراط باشد و درکناش اوطیوس می گوید: دانگی و نیم تا دو دانگ است.

کرمة. [ ک ُ م َ ] ( اِخ ) ناحیه ای است به یمامة. ( منتهی الارب ). از نواحی یمامه است. ( از معجم البلدان ).

کرمة. [ ک َ م َ ] ( اِخ ) دهی است به طبس. ( منتهی الارب ). قریه بزرگی است جامع و منبر دارد و اهالی بسیار و آب روان و خرمابن دارد و از نواحی طبس می باشد. ( از معجم البلدان ).

کرمة. [ ک ِ م َ ] ( ع ص ) زن جوانمرد. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

کرمة. [ ک َ رَ م َ ] ( ع اِمص ) کرم. ( ناظم الاطباء ). کَرَم. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).کرامة. ( اقرب الموارد ). رجوع به کرم و کرامة شود.
کرمه. [ ک ِ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مشهد اردهال بخش قمصر شهرستان کاشان. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

کرمه . [ ک ِ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشهد اردهال بخش قمصر شهرستان کاشان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


کرمة. [ ک َ رَ م َ ] (ع اِمص ) کرم . (ناظم الاطباء). کَرَم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).کرامة. (اقرب الموارد). رجوع به کرم و کرامة شود.


کرمة. [ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی است به طبس . (منتهی الارب ). قریه ٔ بزرگی است جامع و منبر دارد و اهالی بسیار و آب روان و خرمابن دارد و از نواحی طبس می باشد. (از معجم البلدان ).


کرمة. [ ک َ م َ ] (ع اِ) واحد کرم یعنی یک درخت مو. (ناظم الاطباء). یک رز. (آنندراج ). مو انگور و این اخص ازکرم است . (از اقرب الموارد). || تندی سر سرون . (بحر الجواهر). تندی سر سرین گرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سر گرد استخوان ران . (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). ج ، کرم . جج ، کروم . (ناظم الاطباء).


کرمة. [ ک َ م َ / ک َ رِ م َ ] (ع ص ) جوانمرد. (ناظم الاطباء). کریم . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


کرمة. [ ک ِ م َ ] (ع ص ) زن جوانمرد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).


کرمة. [ ک ُ م َ ] (اِ) کرمه . وزنی معادل شش قیراط. ج ، کرمات . (قانون ابوعلی چ تهران مقاله ٔ ثانیه از کتاب ثانی ص 171). صاحب ذخیره می نویسد: فولس می گوید: از جهت استفراغ سودا دوازده کرمه افتیمون بباید داد... و دوازده کرمه نه درمسنگ باشد. و در جای دیگر می نویسد: شش قیراط باشد و درکناش اوطیوس می گوید: دانگی و نیم تا دو دانگ است .


کرمة. [ ک ُ م َ ] (ع اِمص ) بزرگی و ارجمندی : افعل کذا و کرمة لک او کرمة عین لک ؛ یعنی میکنم این کار را جهت اکرام تو. یقال : نعم حبا و کرمة و ایضاً یقال : لیس لهم ذلک و لا کرمة. (ناظم الاطباء). کرامت . یقال : افعل کذا و کرمة عین ؛ ای و کرامة. (اقرب الموارد). کُرم . کُرمان . رجوع به کرم ، کرمان و کرامة شود.


دانشنامه عمومی

الکَرمه (به عربی: الکرمة)، که کَرمه یا گَرمه هم گفته می شود، شهری در مرکز عراق است که در ۱۶ کیلومتری شمال شرق فلوجه در استان انبار واقع شده است.
فهرست شهرهای عراق
الکرمة ۹۵٫۰۰۰ نفر جمعیت دارد.

گویش مازنی

/kerme/ لارو و زنبور

لارو و زنبور


پیشنهاد کاربران

کرمَه در زبان آذری به تپاله ها و پشکل ها یی گفته می شود که به مرور زمان روی هم انباشته می شوند و به هم می چسبند سپس آنها را پس از خشک شدن برش داده و در زمستان به عنوان سوخت استفاده می کنند و در روستا ها امروز هم کار برد دارد .


کلمات دیگر: