کلمه جو
صفحه اصلی

مهمات


مترادف مهمات : اسلحه، جنگ افزار، ملزومات، مهام، امور مهم، کارهای خطیر

برابر پارسی : ساز و برگ، بایسته ها، جنگ افزارها، راه افزارها

فارسی به انگلیسی

ordnance, ammunition, ammo, munitions, ammunitions

munitions, ammunitions


ammunition


فارسی به عربی

ذخیرة , مدفعیة

مترادف و متضاد

munition (اسم)
لوازم، قلعه، دفاع، مهمات، تدارکات

ammo (اسم)
مهمات

ammunition (اسم)
مهمات

ordnance (اسم)
مهمات، ساز و برگ، توپخانه، توپ

اسلحه، جنگ‌افزار


ملزومات


مهام، امور مهم، کارهای خطیر


۱. اسلحه، جنگافزار
۲. ملزومات
۳. مهام، امور مهم، کارهای خطیر


فرهنگ فارسی

جمع مهمه
( صفت اسم ) جمع مهمه ( مهم ) : ۱ - امورمهم کارهای خطیر . ۲ - چیزهای واجب و ضروری . یا مهمات سفر . لوازم سفر.۳- مجموعه لوازم و وسایل نظامی از انواع اسلحه و ابزار جنگ .

مجموعۀ کاملی از وسایل انفجاری که با مواد منفجره یا پیش‌ران یا آتش‌زا یا خرج انفجاری یا مواد هسته‌ای یا زیستی یا شیمیایی برای انهدام هدف مسلح می‌شوند


فرهنگ معین

(مُ هِ مّ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ مهمه ، ۱ - کارهای بزرگ و دشوار. ۲ - در فارسی به معنای ابزارآلات جنگی .

لغت نامه دهخدا

مهمات. [ م ُ هَِ م ْ ما ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ مهمة. || ج ِ مهم. || کارها. کارهای خطیر. امور مهم. کارهای سخت. امور بااهمیت. مسائل مهم. مسائل بااهمیت. کارهای پیش آمده. ( لغت ابوالفضل بیهقی ) : دیگر سال امیر به بلخ رفت که آنجامهمات بود. ( تاریخ بیهقی ص 123 ). امیر ( مسعود ) وی رابنشاند و خالی کرد و گفت : خواجه چرا تن در این کارها نمی دهد و داند که ما را به جای پدر است و مهمات بسیار پیش داریم. ( تاریخ بیهقی ص 145 ). در این رأی که دیده است و بندگان را نیز نیک آمد اما خداوند در رنج افتد و مهمات سخت بسیار است. ( تاریخ بیهقی ص 146 ). عاجزتر ملوک آن است که... مهمات ملک را خوار دارد. ( کلیله و دمنه ). چنانکه در طبایع مرکب است هرکسی برای خویش در مهمات اسلام مداخلت کردی. ( کلیله و دمنه ). بردرگاه ملک مهمات حادث شود که به زیردستان در کفایت آن حاجت افتد. ( کلیله و دمنه ). ابوالعباس را بخواست تا به کفایت مهمات سلطان قیام نماید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 356 ). وزیر ابوالعباس در مهمات ملک از انوار کفایت او اقتباس کردی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 363 ).
گر نظر از راه عنایت کنی
جمله مهمات کفایت کنی.
نظامی.
بتی چون برآرد مهمات کس
که نتواند از خویش راندن مگس.
سعدی ( بوستان ).
نبردند پیشش مهمات کس
که مقصود حاصل نشد در نفس.
سعدی ( بوستان ).
|| چیزهای واجب و ضروری. مهمات سفر. لوازم سفر. || در اصطلاح نظامی ، آلات و ادوات جنگ . آنچه از اسلحه و لوازم نظامی که در جنگ به کار است. انواع ابزار جنگ و تجهیزات و تدارکات نظامی که درجنگ به کار رود چون توپ و تفنگ و نارنجک و خمپاره وباروت و وسائل حمل آنها. قورخانه. ساز و برگ جنگی. عُدَّت و آلات جنگ و تجهیزات نظامی.

فرهنگ عمید

۱. کارهای قابل توجه.
۲. (نظامی ) آلات و ادوات جنگ.
۳. [قدیمی] نیازها.

دانشنامه عمومی

مُهِمّات، مواد منفجره ای است که برای استفاده در جنگ افزار کاربرد دارد..خَرج نام دیگری است برای ماده انفجاری در سلاح های گرم.
اسلحه خانه
در دوران قاجار، بیشتر به انبار مهمات و اسلحه «قورخانه» گفته می شد؛ اما امروزه اغلب به محل ساخت، تعمیر و ذخیرهٔ، مهمات و جنگ افزار، زرادخانه گفته می شود.

فرهنگ فارسی ساره

بایسته ها، جنگ افزارها، راه افزارها


فرهنگستان زبان و ادب

{munitions, ammunitions} [علوم نظامی] مجموعۀ کاملی از وسایل انفجاری که با مواد منفجره یا پیش ران یا آتش زا یا خرج انفجاری یا مواد هسته ای یا زیستی یا شیمیایی برای انهدام هدف مسلح می شوند

پیشنهاد کاربران

وسایل دفاعی مثل فشنگ و. . .

برابر پارسی : افزارگان


کلمات دیگر: