کلمه جو
صفحه اصلی

تخته قاپو

فرهنگ فارسی

( اسم ) ایل را خانه نشین و ساکن ده و شهر کردن اسکان عشایر و ایلها.

فرهنگ معین

( ~. ) (ص . ) ساکن در نقطة معین .

لغت نامه دهخدا

تخته قاپو. [ ت َ ت َ / ت ِ ] ( ص مرکب ) دهقان. که در خانه زندگی کند. شهری. روستایی. روستانشین. حضری. قراری. شهرنشین. ساکن حضر. ساکن شهر. شهرباش. مَدَری ، مقابل بدوی و بادی و بادیه نشین.

فرهنگ عمید

ساکن شهر یا ده.

دانشنامه عمومی

تخته قاپو اصطلاحی که در زبان ترکی آذربایجانی به مفهوم «دروازهٔ» چوبی است، اما در دوران پهلوی اول به اسکان عشایر کوچرو که مایل به یکجانشینی می شدند، اطلاق می شد.
یکجانشینی
اسکان در واقع آخرین مرحله از سیاست های عشایری رضا شاه بشمار می رفت تا عشایر را برای همیشه سرجایش بنشاند. رضاشاه بر این اعتقاد بود که
قبایل چادرنشین، وحشیانی ناهنجار، غیرمولد و بی سواد هستند که در وضع طبیعی بَدوی باقی مانده اند.
منظور از «تخته قاپو» کردن عشایر این بود که چادرنشینان و صحرانوردان را از فراز کوه ها و درّه ها به شهرها بیاورند و به اصطلاح فرهنگ شهری را به آنها بیاموزند. تغییر زندگی عشایری از کوچ نشینی به یکجانشینی، بخشی از دغدغه های فکری روشنفکران ملی را نیز تشکیل می داد. شاید هیچ یک از برنامه های رضاشاه به اندازهٔ سیاست او در تخته قاپو کردن ایلات ایران برای ملیّون پر جاذبه نبود.


کلمات دیگر: