کلمه جو
صفحه اصلی

برداشت


مترادف برداشت : استنباط، استنتاج، بازیافت، تلقی، درک، دریافت، جمع آوری، حاصل، حاصل برداری، محصول برداری ، بهره برداری کردن، ضبط، اخذ، بازستانی، دریافت ، بردباری، تحمل، صبر

متضاد برداشت : کاشت، داشت، پرداخت، نابرداری، بی تابی

فارسی به انگلیسی

concept, conception, conclusion, construction, deduction, estimate, impression, inference, interpretation, notion, perception, pickup, reading, understanding, version, view, yield


concept, conception, conclusion, construction, deduction, estimate, impression, inference, interpretation, notion, perception, pickup, reading, understanding, version, view, yield, taking(s), deduction in advance, offake, lifting, harvest

مترادف و متضاد

استنباط، استنتاج، بازیافت، تلقی، درک، دریافت ≠ کاشت، داشت


جمع‌آوری، حاصل، حاصل‌برداری، محصول‌برداری


removal (اسم)
عزل، رفع، برداشت، ازاله

۱. استنباط، استنتاج، بازیافت، تلقی، درک، دریافت
۲. جمعآوری، حاصل، حاصلبرداری، محصولبرداری ≠ کاشت، داشت
۳. بهرهبرداری کردن، ضبط
۴. اخذ، بازستانی، دریافت ≠ پرداخت
۵. بردباری، تحمل، صبر ≠ نابرداری، بیتابی


فرهنگ فارسی

جذب و ادغام یک ماده در یک بافت زنده


( مصدر اسم ) ۱- عمل برداشتن چیزی . ۲- جمع آوری محصول گرد آوردن غلات . ۳- عمل برداشتن بخشی از سرمایه یا سود یک بنگاه پیش از موقع تقسیم آن عمل گرفتن کارمندی حقوق یا پاداش خود را قبل ازموقع پرداخت . ۴- صبر تحمل بردباری . ۵- پیش در آمد . ۶- قسمت اولیه از سه قسمت اسامی نوبت مرتب ۷- نوعی ساز مخصوص بشخص سلطنت .

فرهنگ معین

(بَ ) (مص مر. ) ۱ - جمع آوری محصول . ۲ - صبر، بردباری . ۳ - پیشرفت و ترقی . ۴ - عمل گرفتن چیزی قبل از موقع پرداخت یا تقسیم .

لغت نامه دهخدا

برداشت. [ ب َ ] ( مصدر مرخم ) مخفف برداشتن. ( یادداشت مؤلف ). || آنچه دکاندار یا یکی از دوشریک از نقود حاضر بهر خود برگیرد: شما برداشت کرده اید هزارتومان من پانصد تومان. ( یادداشت مؤلف ). عمل برداشتن قسمتی از چیزی یا سرمایه ای پیش از آنکه هنگام تقسیم آن چیز یا سرمایه برسد مثلاً: فلان شریک از درآمد تجارتخانه تاکنون پانصد ریال برداشت کرده است. || خرج. ( یادداشت مؤلف ). || حاصل. محصول. ( یادداشت مؤلف ). بهره ای که از کشت بدست آید. محصول مزرعه و دیگر املاک و اموال. ( یادداشت مؤلف ). تحصیل. ماحصل : برداشت ما از ده ده خروار است. || عمل برداشتن حاصل. درو کردن. ( یادداشت مؤلف ). درودن و به انبار بردن محصول : برزیگری ( زراعت ) کاشت است و داشت است و برداشت یعنی برزگرخوب باید نیک زرع کند و نیک حفظ و حراست کند سبزه را تا گاه سخت شدن دانه و نیک تواند حصاد و درو کند. ( یادداشت مؤلف ). || درو.( یادداشت مؤلف ). || ارتفاع. ( یادداشت مؤلف ). ارتفاعات. || دخل. بهره برداری. بهره. درآمد. || رفع. مقابل وضع ( نهاد ). ( یادداشت مؤلف ) : و چون بر سفره نشینند خاموش نباشند و ابتدا بنام خدا کنند و چیزی نکنند از نهاد وبرداشت که اصحاب را از آن کراهتی باشد. ( هجویری ).
نهادی که برداشت از خون کند
فرو داشتی بی جگر چون کند.
نظامی.
|| ترفیع. تجلیل. مقابل تنزیل و تذلیل ( فروداشت ). || کوچ. عزیمت. حرکت از جائی. مقابل فرود آمدن :
بر سبزه زار چرخ بزد خیمه خیل روز
چون کاروان شام به برداشت کردساز.
اخسیکتی.
|| ( اصطلاح موسیقی ) نوعی از سازی است. ( آنندراج ). مقابل فروداشت. ( یادداشت مؤلف ). || ابتدای آواز یا ساز. بلند کردن آواز تا منتهای مقصود و فروداشت و پست کردن آن تا حد مقصود :
از پی هر شامگهی چاشتی ست
آخر برداشت فروداشتی ست.
نظامی.
رجوع به نوبت مرتب شود. || آغاز. آغاز سخن. ابتدای کلام. شروع گفتار. ( یادداشت مؤلف ). || تحمل. || صبر. شکیبائی. ( آنندراج ). || سواری. ( غیاث اللغات ).

فرهنگ عمید

۱. استنباط.
۲. (کشاورزی ) جمع آوری محصول.
۳. (اقتصاد ) برداشتن قسمتی از سرمایه یا سود یک مؤسسه پیش از فرارسیدن موقع تقسیم آن.
۴. [قدیمی] عمل برداشتن چیزی.
۵. تحمل، شکیبایی.

دانشنامه عمومی

برداشت به فرایند جمع آوری محصولات رسیده شده از زمین کشاورزی گفته می شود که به طور معمول با داس یا با کمباین و دیگر ابزارآلات در اواخر فصل زراعی برداشت می شود. به عمل برداشت دانه ها و محصولات درو کردن و به تودهٔ محصولات تلنبارشده خرمن گفته می شود. در مزارع مکانیزه، برداشت با بهره گیری از گران قیمت ترین و پیچیده ترین ماشین آلات کشاورزی صورت می پذیرد.

دانشنامه آزاد فارسی

بَرْداشْت
از اصطلاحات قدیم در موسیقی ایران. در فرهنگ معین از برداشت به پیش درآمد، یعنی پیش از شروع درآمد دستگاه یا آواز، تعبیر شده است. «در ساختنِ "نوبت" که از انواع الحان موزون گذشته بوده است سه عامل برداشت، متن، و فروداشت مورد نظر بوده است». برداشت همچنین نام گوشه ای از دستگاه ماهور در ردیف موسی معروفی است.

فرهنگستان زبان و ادب

{uptake} [علوم دارویی] جذب و ادغام یک ماده در یک بافت زنده
{survey} [مهندسی نقشه برداری] فرایند تعیین موقعیت و وسعت و منحنی تراز یک منطقه که معمولاً برای تهیۀ نقشه انجام می شود
{take} [سینما و تلویزیون، موسیقی] [سینما و تلویزیون، موسیقی] یک نوبت فیلم برداری از یک صحنه [موسیقی] ضبطی منفرد، متمایز و مستمر از یک قطعه یا خطی از آن

گویش اصفهانی

تکیه ای: ârešgira
طاری: ârešgat
طامه ای: âreygit
طرقی: ârešgerat
کشه ای: ârešga
نطنزی: ârešgeret


واژه نامه بختیاریکا

دِرار دِرار؛ دِرار

پیشنهاد کاربران

برداشت: به فیلمبرداری ازیک صحنه ، برداشت می گویند. برداشت ممکن است بارها تکرار شود . برداشت می تواند نمایی چند ثانیه ای یا چند دقیقه ای باشد. برداشت ممکن است در نسخه ی نهایی فیلم به کار نرود که دریا ن صورت به آن می گویند. ( اصطلاح سینمایی )

withdrawal
برداشت ( حساب بانک )

استنباط
بجای واژه ی از ریشه عربی استنباط، واژه ی پارسی «برداشت» را پیشنهاد می کنم؛ این واژه را می توان بی هیچ دشواری، همتراز «استنباط» بکار برد و بجای آن نشاند.
ب. الف. بزرگمهر

دریافت . منظور . گرفتن


کلمات دیگر: