مترادف مکاری : چاروادار، خربنده | حیله بازی، حیله گری، شارلاتانی، فریبکاری، محیلی، ناکسی
مکاری
مترادف مکاری : چاروادار، خربنده | حیله بازی، حیله گری، شارلاتانی، فریبکاری، محیلی، ناکسی
فارسی به انگلیسی
common carrier
carrier, wagoner
فارسی به عربی
شاحن
مترادف و متضاد
چاروادار، خربنده
حیلهبازی، حیلهگری، شارلاتانی، فریبکاری، محیلی، ناکسی
زیرکی، عیاری، خاتوله، خبی، مکاری، حیله، خدعه، حیله گری، حیله باز
عیاری، خاتوله، خبی، مکاری، خدعه
مکاری، حامل مشترک، گاراژ دار
مکاری
مکاری، باری، بارکش، بار کننده
فرهنگ فارسی
کرایه دهنده، کسی که اسب وشتروسایرچهارپایان رابه کرایه می دهد
( اسم ) آن کس که خر و اسب و شتر و جز آنها را کرایه دهد خربنده : [ مکاریان را بسوی خانه خویش بردن بمصلحت نزدیکتر نمود . ] ( کلیله . مصحح مینوی . ۳۹٠ )
مکر و حیله گری و فریبندگی . حالت و چگونگی مکار .
( اسم ) آن کس که خر و اسب و شتر و جز آنها را کرایه دهد خربنده : [ مکاریان را بسوی خانه خویش بردن بمصلحت نزدیکتر نمود . ] ( کلیله . مصحح مینوی . ۳۹٠ )
مکر و حیله گری و فریبندگی . حالت و چگونگی مکار .
فرهنگ معین
(مُ ) [ ع . ] (اِ فا. ) کرایه دهنده ، کسی که چهارپایان را کرایه می دهد.
لغت نامه دهخدا
مکاری. [ م ُ ] ( ع ص ) خربنده. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). به کرایه دهنده. ج ، مکارون و اکریاء. ( منتهی الارب ). کسی که اسب و شتر و غیره به کرایه دهد. ( غیاث ). کسی که اسب و استرو خر به کرایه برد. ( آنندراج ). خربنده و کرایه دهنده یعنی آن کس که خر و اسب و اشتر کرایه می دهد. ( ناظم الاطباء ). کرایه دهنده ستور. ج ، مکارون و گویند هؤلاء المکارون و ذهبت الی المکارین ، و چون به ضمیر متصل متکلم وحده اضافه گردد گویند هذا مکاری [ م ُ ری ی َ ]، و همچنین است در جمع هولاء مکاری [ م ُ ری ی َ ] که لفظ واحد و تقدیر مختلف است. اکنون مکاری غالباً به خرکچی و قاطرچی ( خربنده و استربان ) گفته می شود. ( از اقرب الموارد ). آنکه ستور چون خر و استر به کرایه دهد. چاروادار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). چارپادار. کسی که به وسیله چارپایان اهلی مانند اسب و خر و قاطر و یابو مسافر و بار حمل و نقل می کند. خربنده. خرکچی. این کلمه در زبان عوام مَکّاری به همان معنی خرکچی و خربنده تلفظ می شود و گاه برای اشخاص به صورت لقب در می آید مانند حاجی مکاری. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ) : مردم آنجا بیشترین مکاری باشند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 144 ). مردم آن سلاح ور باشد و مکاری. ( فارسنامه ابن البلخی ص 145 ). مکاریان آن بارها را به سوی خانه خود بردن اولیتر دیدند. ( کلیله و دمنه ). بدان مرد مکاری ماند که بار خر یک سو سبک کند و یک سو سنگی. ( مرزبان نامه چ 3 قزوینی ص 279 ).
کژ شود پالان و رختم بر سرم
وز مکاری هر زمان زخمی خورم.
به پشتش ریش از چوب مکاری.
مکاری. [ م َک ْ کا ] ( حامص ) مکر و حیله گری و فریبندگی. ( ناظم الاطباء ). حالت و چگونگی مکار. گربزی :
وز شوی نهان به غدر و مکاری
در جام شراب زهر بگسارد.
کژ شود پالان و رختم بر سرم
وز مکاری هر زمان زخمی خورم.
مولوی.
خری دیدم در آنجا ایستاده به پشتش ریش از چوب مکاری.
شفیع اثر ( از آنندراج ).
- مکاری مفلس ؛ آنکه ستور به کرایه دهد و وجه کرایه بگیرد و چون هنگام سفر فرارسد او را ستوری نباشد. ( از تعریفات جرجانی ). و رجوع به همین مأخذ شود.مکاری. [ م َک ْ کا ] ( حامص ) مکر و حیله گری و فریبندگی. ( ناظم الاطباء ). حالت و چگونگی مکار. گربزی :
وز شوی نهان به غدر و مکاری
در جام شراب زهر بگسارد.
ناصرخسرو.
و رجوع به مکار شود.مکاری . [ م َک ْ کا ] (حامص ) مکر و حیله گری و فریبندگی . (ناظم الاطباء). حالت و چگونگی مکار. گربزی :
وز شوی نهان به غدر و مکاری
در جام شراب زهر بگسارد.
و رجوع به مکار شود.
وز شوی نهان به غدر و مکاری
در جام شراب زهر بگسارد.
ناصرخسرو.
و رجوع به مکار شود.
مکاری . [ م ُ ] (ع ص ) خربنده . (دهار) (مهذب الاسماء). به کرایه دهنده . ج ، مکارون و اکریاء. (منتهی الارب ). کسی که اسب و شتر و غیره به کرایه دهد. (غیاث ). کسی که اسب و استرو خر به کرایه برد. (آنندراج ). خربنده و کرایه دهنده یعنی آن کس که خر و اسب و اشتر کرایه می دهد. (ناظم الاطباء). کرایه دهنده ٔ ستور. ج ، مکارون و گویند هؤلاء المکارون و ذهبت الی المکارین ، و چون به ضمیر متصل متکلم وحده اضافه گردد گویند هذا مکاری [ م ُ ری ی َ ]، و همچنین است در جمع هولاء مکاری [ م ُ ری ی َ ] که لفظ واحد و تقدیر مختلف است . اکنون مکاری غالباً به خرکچی و قاطرچی (خربنده و استربان ) گفته می شود. (از اقرب الموارد). آنکه ستور چون خر و استر به کرایه دهد. چاروادار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چارپادار. کسی که به وسیله ٔ چارپایان اهلی مانند اسب و خر و قاطر و یابو مسافر و بار حمل و نقل می کند. خربنده . خرکچی . این کلمه در زبان عوام مَکّاری به همان معنی خرکچی و خربنده تلفظ می شود و گاه برای اشخاص به صورت لقب در می آید مانند حاجی مکاری . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) : مردم آنجا بیشترین مکاری باشند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 144). مردم آن سلاح ور باشد و مکاری . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 145). مکاریان آن بارها را به سوی خانه ٔ خود بردن اولیتر دیدند. (کلیله و دمنه ). بدان مرد مکاری ماند که بار خر یک سو سبک کند و یک سو سنگی . (مرزبان نامه چ 3 قزوینی ص 279).
کژ شود پالان و رختم بر سرم
وز مکاری هر زمان زخمی خورم .
خری دیدم در آنجا ایستاده
به پشتش ریش از چوب مکاری .
- مکاری مفلس ؛ آنکه ستور به کرایه دهد و وجه کرایه بگیرد و چون هنگام سفر فرارسد او را ستوری نباشد. (از تعریفات جرجانی ). و رجوع به همین مأخذ شود.
کژ شود پالان و رختم بر سرم
وز مکاری هر زمان زخمی خورم .
مولوی .
خری دیدم در آنجا ایستاده
به پشتش ریش از چوب مکاری .
شفیع اثر (از آنندراج ).
- مکاری مفلس ؛ آنکه ستور به کرایه دهد و وجه کرایه بگیرد و چون هنگام سفر فرارسد او را ستوری نباشد. (از تعریفات جرجانی ). و رجوع به همین مأخذ شود.
فرهنگ عمید
کسی که چهار پا کرایه می دهد، چاروادار.
دانشنامه عمومی
مُکاری یا ( خرکچی یا قاطرچی) به کسی می گویند که اسب، شتر، الاغ و غیره به کسی کرایه دهد و همچنین مُکاری به کسی که با چارپایان اهلی مانند اسب، خر و غیره مسافر یا بار حمل و نفل می کند گفته می شود.
لغت نامه دهخدا
مَکاری به معنی حیله، مَکر و فریب نیز به کار می رود.
لغت نامه دهخدا
مَکاری به معنی حیله، مَکر و فریب نیز به کار می رود.
wiki: مکاری
واژه نامه بختیاریکا
مکاره؛ کاروانی که برای خرید به دیگر نقاط می رود
پیشنهاد کاربران
کسی ک اسب را کرایه می کند یا می دهد
کرایه دهنده اسب
کرایه دهنده اسب و الاغ
کسی که اسب یا شتر کرایه می دهد یا می خرد
کرایه دهنده
کرایه دهنده ی شتر
کلمات دیگر: