کلمه جو
صفحه اصلی

زاک

فارسی به انگلیسی

alum

فرهنگ فارسی

( اسم ) سخنی که از روی خشم در زیر لب گویند .
دهی است از دهستان درز آب بخش حومه شهرستان مشهد

فرهنگ معین

(اِ. ) نک زاج .

لغت نامه دهخدا

زاک. ( اِ ) لک. ( شرفنامه منیری ). || همان زمج بلور است. ( شرفنامه منیری ) :
نقش ماهی را چه دریا و چه خاک
رنگ هندو را چه صابون و چه زاک.
( مثنوی ).
و رجوع به المعرب جوالیقی وفرهنگ شعوری ، غیاث اللغات ، زاغ ، زاج ،زاگ ، لخچ ، زمج ،شب و زمه شود.

زاک. ( ع ص ) مخفف زاکی مرد پاکیزه و نیکو.

زاک. [ زاک ک ] ( ع ص ) خشمناک. ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ).

زاک. ( اِخ ) دهی است از دهستان درزآب بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در 30هزارگزی شمال باختری مشهد و 1000گزی خاور راه مشهد به ارداک. در منطقه ای جلگه ، سردسیر. سکنه آن 777 تن ، فارسی زبان اند و دارای آب از رودخانه و محصول غلات و کنجد است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

زاک . (اِ) لک . (شرفنامه ٔ منیری ). || همان زمج بلور است . (شرفنامه ٔ منیری ) :
نقش ماهی را چه دریا و چه خاک
رنگ هندو را چه صابون و چه زاک .

(مثنوی ).


و رجوع به المعرب جوالیقی وفرهنگ شعوری ، غیاث اللغات ، زاغ ، زاج ،زاگ ، لخچ ، زمج ،شب و زمه شود.

زاک . (ع ص ) مخفف زاکی مرد پاکیزه و نیکو.


زاک . [ زاک ک ] (ع ص ) خشمناک . (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ).


زاک . (اِخ ) دهی است از دهستان درزآب بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 30هزارگزی شمال باختری مشهد و 1000گزی خاور راه مشهد به ارداک . در منطقه ای جلگه ، سردسیر. سکنه ٔ آن 777 تن ، فارسی زبان اند و دارای آب از رودخانه و محصول غلات و کنجد است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


فرهنگ عمید

= زاج١

زاج١#NAME?


دانشنامه عمومی

روستای زاکدر دهستان درزاب و در ۶ کیلومتری شمال شهر طوس واقع شده است. فاصله این روستا از مشهد حدود ۳۶ کیلومتر می باشد. تقریباً ۴۰۰ خانوار در آن ساکن بوده و جمعیت ساکن در روستا بین ۱٬۸۰۰ تا ۲٬۰۰۰ نفر برآورد می شود. شغل غالب مردم کشاورزی و دامپروری است و بیشتر به کشت محصولاتی مانتد گندم و جو و چغندر قند اشتغال دارند. مسجد قدیمی این روستا که دارای ارزش باستانی بود در سال های اخیر تخریب و مسجد جدیدی در محل آن بنا شد. حمام خزینه ای در سال های دور مورد استفاده قرار می گرفت که در نوع خود بی نظیر بوده و اکنون متروکه می باشد. این روستا دارای حدوداً ۳۰۰ باغ ویلای خصوصی می باشد که به منظور ییلاقی مورد استفاده قرار می گیرد.

فرزند - اصطلاح شرق گیلان


درروستای محمدآبادازتوابع شهرستان شاهرود دراستان سمنان اصطلاحا" (شب) می گویندوبرای درمان زخم لثه وزبان ازآن استفاده می کنند


گویش مازنی

/zaak/ جوانه ی روییده از پای گیاهان

جوانه ی روییده از پای گیاهان


جدول کلمات

زاج

پیشنهاد کاربران

زاک zak یا نوزاک now - zak: [اصطلاح صنایع دستی] ناو کوچک، ناو تراشیده شده از تنه ی درخت

( در زبان گیلکی )
زاک: بچه
زاکان: بچه ها

زاک و زای و جاقاله در زبان گیلکی به معنی بچه است که جمع زاک = زاکان
و جمع جاقاله = جاقالان
که به معنی بچه ها است


کلمات دیگر: