کلمه جو
صفحه اصلی

میز


مترادف میز : کرسی، ادرار، بول، پیشاب

برابر پارسی : ماز

فارسی به انگلیسی

table, desk, ms or ms

table


desk, Ms or Ms, table


فارسی به عربی

مکتب , منضدة

عربی به فارسی

منش نمايي کردن , توصيف کردن , مشخص کردن , منقوش کردن , فرق گذاشتن , فرق قاءل شدن , ديفرانسيل تشکيل دادن , تميزدادن , تشخيص دادن , ديفرانسيل گرفتن , ديدن , مشهورکردن , وجه تمايزقاءل شدن , شناختن , تشخيص هويت دادن , يکي کردن


مترادف و متضاد

۱. کرسی
۲. ادرار، بول، پیشاب


table (اسم)
لوح، فهرست، جدول، میز، سفره، کوهمیز، لیست

desk (اسم)
میز، میز تحریر

کرسی


ادرار، بول، پیشاب


فرهنگ فارسی

تخته چهارگوش که چهارپایه بلندداردوروی آن لوازم چیزنوشتن یاظرفهای اغذیه یاچیزدیگرمی گذارند
( مصدر و اسم ) تمییز . توضیح این معنی را در فرهنگها ضبط کرده اند و شعوری و بنقل از وی فرهنگ نظام بیت ذیل را شاهد آورده اند : هنر خلق بعرض ادب و حکمت و میز خبث و حقد و حسد و عربده بهتان باشد. ( عمید لوبکی ) ولی بیت مشکوک مینماید .
امتیاز

فرهنگ معین

(اِ. ) وسیله ای دارای چهار پایه که بر روی آن لوازم تحریر می گذارند و چیز می نویسند یا ظرف غذا چینند و جز آن . ، ~گرد الف - جلسة مذاکره ای که در آن هر یک از شرکت کنندگان اجازه دارد در بحث شرکت کند و نظر خود را بیان دارد. ب - (کن . ) مقام ، مسند.
(اِ. ) بول ، شاش .
(ص . اِ. ) ۱ - مهمان . ۲ - اسباب مهمانی .

(اِ.) وسیله ای دارای چهار پایه که بر روی آن لوازم تحریر می گذارند و چیز می نویسند یا ظرف غذا چینند و جز آن . ؛ ~گرد الف - جلسة مذاکره ای که در آن هر یک از شرکت کنندگان اجازه دارد در بحث شرکت کند و نظر خود را بیان دارد. ب - (کن .) مقام ، مسند.


(اِ.) بول ، شاش .


(ص . اِ.) 1 - مهمان . 2 - اسباب مهمانی .


لغت نامه دهخدا

میز. [ م َ ] (از ع ، اِمص ) امتیاز. (ناظم الاطباء).


میز. [ م َ ] ( ع مص ) جدا کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن جرجانی ص 97 ). || فضیلت دادن بعض چیز را بر بعضی. || از جایی به جایی رفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

میز. [م ِ ی َزز ] ( ع ص ) مَیِّز . مرد سخت پی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

میز. [ م َ ] ( ع ص ) مردسخت پی. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . رجوع به ماده بالا شود.

میز. [ م َ ] ( از ع ، اِمص ) امتیاز. ( ناظم الاطباء ).

میز. ( از ع ، اِمص ) مخفف تمیز. ( از برهان ). تمییز را خوانند. ( فرهنگ جهانگیری ). تمییز. جدا کردن.

میز. ( اِ ) ضیف و مهمان و شخصی که به ضیافت کسی رود. ( ناظم الاطباء ). به معنی مهمان است. ( آنندراج ). میهمان. ( انجمن آرا ). مهمان باشد. ( فرهنگ جهانگیری ). به معنی مهمان است یعنی شخصی که به ضیافت کسی رود. ( برهان ). علم است برای مهمان و از این رو مهماندار یعنی صاحب خانه را میزبان گویند ولی برای مهمان کلمه میز را به تنهایی بکار نبرند. ( از شعوری ج 2 ورق 364 ). || اسباب و ادوات مهمانی. ( ناظم الاطباء ). اسباب مهمانی را هم گفته اند. ( برهان ). اسباب ضیافت. ( غیاث ). مائده.اسباب سفره مهمانی. ( یادداشت مؤلف ). || کرسی را گویند که بر بالای آن طعام خورند. ( برهان ). کرسی باشد که بر بالای آن طعام گذارند و بر کرسی دیگرنشسته آن طعام را بخورند. ( فرهنگ جهانگیری ). کرسی که بر آن طعام نهاده می خورند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). کرسی که بر سر آن خوان گسترند و طعام نهند و خورند و اکنون متداول است و طعام و شراب را بر آن چیده و بر اطراف آن صندلیها نهاده بر آن نشینند و طعام خورند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). خانی با پایه های بلند که بر آن طعام یا چای و جز آن نهند و خورند آنان که بر صندلی و کرسی نشسته اند. خانپایه. خوان. تشت خوان. شاید اصل این از کلمه میزد باشد. ( یادداشت مؤلف ).
- میز طعام ؛ تشت خوان. ( یادداشت مؤلف ).
- میز غذاخوری ؛ میز طعام. میزی که مخصوص خوردن غذاست.
|| کرسی مانندی از چوب یا فلز و جز آن که بر روی آن کتاب و نوشته نهند و خوانند یا نویسند.
- میز تحریر ؛ کرسی مانندی که به روی آن تحریر می کنند. ( ناظم الاطباء ).
- میز عمل ؛ میزی در اطاق عمل بیمارستان و سالن تشریح که بر روی آن عمل تشریح و جراحی انجام دهند.

میز. (اِ)اسم از میزیدن یا میختن . شاش و بول . (ناظم الاطباء).آب تاختن بود. (لغت فرس اسدی ). پیشاب را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). پیشاب و شاش را گویند و به عربی بول خوانند. (برهان ). بول . آب تاختن یعنی بول کردن را گویند. بول . شاش . ادرار. (یادداشت مؤلف ) :
چون رسنگر ز پس آمد همه رفتار مرا
به شتر مانم کو بازپس اندازد میز .

ابوشکور.


|| (نف ) شاش کننده . (ناظم الاطباء). میزنده . به معنی بول کننده نیزآمده است . (برهان ).

میز. (از ع ، اِمص ) مخفف تمیز. (از برهان ). تمییز را خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). تمییز. جدا کردن .


میز. [ م َ ] (ع ص ) مردسخت پی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) . رجوع به ماده ٔ بالا شود.


میز. [ م َ ] (ع مص ) جدا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ص 97). || فضیلت دادن بعض چیز را بر بعضی . || از جایی به جایی رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).


میز. [م ِ ی َزز ] (ع ص ) مَیِّز . مرد سخت پی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


میز. (اِ) ضیف و مهمان و شخصی که به ضیافت کسی رود. (ناظم الاطباء). به معنی مهمان است . (آنندراج ). میهمان . (انجمن آرا). مهمان باشد. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی مهمان است یعنی شخصی که به ضیافت کسی رود. (برهان ). علم است برای مهمان و از این رو مهماندار یعنی صاحب خانه را میزبان گویند ولی برای مهمان کلمه ٔ میز را به تنهایی بکار نبرند. (از شعوری ج 2 ورق 364). || اسباب و ادوات مهمانی . (ناظم الاطباء). اسباب مهمانی را هم گفته اند. (برهان ). اسباب ضیافت . (غیاث ). مائده .اسباب سفره ٔ مهمانی . (یادداشت مؤلف ). || کرسی را گویند که بر بالای آن طعام خورند. (برهان ). کرسی باشد که بر بالای آن طعام گذارند و بر کرسی دیگرنشسته آن طعام را بخورند. (فرهنگ جهانگیری ). کرسی که بر آن طعام نهاده می خورند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). کرسی که بر سر آن خوان گسترند و طعام نهند و خورند و اکنون متداول است و طعام و شراب را بر آن چیده و بر اطراف آن صندلیها نهاده بر آن نشینند و طعام خورند. (انجمن آرا) (آنندراج ). خانی با پایه های بلند که بر آن طعام یا چای و جز آن نهند و خورند آنان که بر صندلی و کرسی نشسته اند. خانپایه . خوان . تشت خوان . شاید اصل این از کلمه میزد باشد. (یادداشت مؤلف ).
- میز طعام ؛ تشت خوان . (یادداشت مؤلف ).
- میز غذاخوری ؛ میز طعام . میزی که مخصوص خوردن غذاست .
|| کرسی مانندی از چوب یا فلز و جز آن که بر روی آن کتاب و نوشته نهند و خوانند یا نویسند.
- میز تحریر ؛ کرسی مانندی که به روی آن تحریر می کنند. (ناظم الاطباء).
- میز عمل ؛ میزی در اطاق عمل بیمارستان و سالن تشریح که بر روی آن عمل تشریح و جراحی انجام دهند.
- میز کار ؛میزی که مخصوص نوشتن و خواندن و انجام کارهای دیگر شخص است .
- میزگرد ؛ میز مدور. میزی که گرد باشد نه چهارگوشه .
- میزگرد تشکیل دادن ؛ جمع شدن گروهی دور میزی بزرگ و معمولاًگرد تا در جلوس برتری و فروتری نباشد و به بحث و مذاکره پرداختن درباره ٔ مسأله یا مسائل خاص .


فرهنگ عمید

وسیله ای پایه دار و مسطح برای قرار دادن اشیا.
۱. = میزیدن
۲. (اسم ) ادرار.

وسیله‌ای پایه‌دار و مسطح برای قرار دادن اشیا.


۱. = میزیدن
۲. (اسم) ادرار.


دانشنامه عمومی

میز وسیله ای از اثاث خانه است که از یک صفحهٔ رویی و پایه هایی که آن را نگه می دارند تشکیل شده است و غالباً برای نگه داشتن غذا یا وسایل دیگر در ارتفاعی مناسب برای استفادهٔ راحت در هنگام نشستن به کار می رود.
چیدمان میز
میزهای بسیار قدیمی در مصر کشف شده اند که با فلز یا سنگ ساخته شده بوده و برای قرار دادن اشیاء به کار برده می شدند اما جهت نشستن کاربرد نداشته اند. یونانی ها و رومیهای قدیم نیز از میز استفاده می کردند.
میز اکثراً به همراه صندلی به کار برده می شود. رویهٔ برخی از میزها دارای لولا بوده و باز و بسته می شوند و گاهی قابل تنظیم نیز هستند برخی از میزها نیز دارای قطعاتی جدا شونده هستند. تعدادی از میزها کوچک و تا شو بوده و قابل حمل کردن هستند. میزهایی نیز در هواپیماها و بعضی خودروها در پشت صندلی تعبیه شده است که بسیار کوچک هستند و برای غذا خوردن در این مکان ها به کار می روند.میزها غالباً دارای چهار پایه هستند اما بعضی از آن ها ممکن است تنها یک پایه در وسط داشته باشند یا طراحی های دیگری داشته باشند. میزهای سه پایه در سده های هجدهم و نوزدهم میلادی در اروپا بسیار شایع بوده و برای گذاشتن شمع یا چای خوردن استفاده می شدند.
انواعی از میزها نیز برای کاربردهای ویژه ساخته شده اند که از آن میان می توان به موردهای زیر اشاره کرد:

دانشنامه آزاد فارسی

مِیز (Mensa)
صورت فلکی کم فروغ ناحیۀ قطب جنوب آسمان. اخترشناس فرانسوی قرن ۱۸، نیکُُلا لاکای به یادبود «کوهِ تیبِل» که شاهد شب زنده داری ها و زحمات روزانۀ او در رصدخانۀ دماغۀ امید نیک بود، آن را کوه میز نامید.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۴(بار)
میز وتمییزه به معنی فصل وجدا کردن است. راغب جدا کردن بین متشابهات گفته است . خدا مومنان را در آنچه هستید نخواهد گذاشت تا ناپاک را از پاک جدا کند. . ای گناهکاران امروز از نیکوکاران جدا و منفصل شوید. تمیز: جدا شدن و تمیز از غیظ تکه تکه شدن از خشم است . نزدیک است جهنم از خشم بترکد و تکه تکه شود هر وقت جمعی در آن افکنده شوند خازنان گویند آیا انذار کننده‏ای به شما نیامد؟! در «جَهَنَّم» گفته‏ایم که آن شعور و سخن گفتن ودیدن دارد، این آیه نیز دلیل شعور جهنم است و به قولی در انتقام از گناهکاران به انسان خشمگین تشبیه شده است.

گویش اصفهانی

تکیه ای: miz
طاری: miz
طامه ای: miz /čârpâya
طرقی: miz
کشه ای: miz
نطنزی: miz


پیشنهاد کاربران

منضدة

میز کارگاهی ، میز تعمیرات ، میز مونتاژ ، میز الکترونیک ، میز آزمایشگاهی ، میز آرماتجهیز

چیزی که سطح صافی و نسبتا بزرگی داشته باشد و به علاوه ۴ پایه

متمایز کن

ریشه کلمه میز از زبان بابل بین النهرین گرفته شده

میز و صندلی: میز و نیمکت

. . . .

استاد من تی بل و دسک میگه و به کمد هم کابت یا کابرد میگه میگه که دسک اشتباه است


کلمات دیگر: