مترادف میز : کرسی، ادرار، بول، پیشاب
برابر پارسی : ماز
table
desk, Ms or Ms, table
منش نمايي کردن , توصيف کردن , مشخص کردن , منقوش کردن , فرق گذاشتن , فرق قاءل شدن , ديفرانسيل تشکيل دادن , تميزدادن , تشخيص دادن , ديفرانسيل گرفتن , ديدن , مشهورکردن , وجه تمايزقاءل شدن , شناختن , تشخيص هويت دادن , يکي کردن
۱. کرسی
۲. ادرار، بول، پیشاب
کرسی
ادرار، بول، پیشاب
(اِ.) وسیله ای دارای چهار پایه که بر روی آن لوازم تحریر می گذارند و چیز می نویسند یا ظرف غذا چینند و جز آن . ؛ ~گرد الف - جلسة مذاکره ای که در آن هر یک از شرکت کنندگان اجازه دارد در بحث شرکت کند و نظر خود را بیان دارد. ب - (کن .) مقام ، مسند.
(اِ.) بول ، شاش .
(ص . اِ.) 1 - مهمان . 2 - اسباب مهمانی .
میز. [ م َ ] (از ع ، اِمص ) امتیاز. (ناظم الاطباء).
ابوشکور.
میز. (از ع ، اِمص ) مخفف تمیز. (از برهان ). تمییز را خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). تمییز. جدا کردن .
میز. [ م َ ] (ع ص ) مردسخت پی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) . رجوع به ماده ٔ بالا شود.
میز. [ م َ ] (ع مص ) جدا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ص 97). || فضیلت دادن بعض چیز را بر بعضی . || از جایی به جایی رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
میز. [م ِ ی َزز ] (ع ص ) مَیِّز . مرد سخت پی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
میز. (اِ) ضیف و مهمان و شخصی که به ضیافت کسی رود. (ناظم الاطباء). به معنی مهمان است . (آنندراج ). میهمان . (انجمن آرا). مهمان باشد. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی مهمان است یعنی شخصی که به ضیافت کسی رود. (برهان ). علم است برای مهمان و از این رو مهماندار یعنی صاحب خانه را میزبان گویند ولی برای مهمان کلمه ٔ میز را به تنهایی بکار نبرند. (از شعوری ج 2 ورق 364). || اسباب و ادوات مهمانی . (ناظم الاطباء). اسباب مهمانی را هم گفته اند. (برهان ). اسباب ضیافت . (غیاث ). مائده .اسباب سفره ٔ مهمانی . (یادداشت مؤلف ). || کرسی را گویند که بر بالای آن طعام خورند. (برهان ). کرسی باشد که بر بالای آن طعام گذارند و بر کرسی دیگرنشسته آن طعام را بخورند. (فرهنگ جهانگیری ). کرسی که بر آن طعام نهاده می خورند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). کرسی که بر سر آن خوان گسترند و طعام نهند و خورند و اکنون متداول است و طعام و شراب را بر آن چیده و بر اطراف آن صندلیها نهاده بر آن نشینند و طعام خورند. (انجمن آرا) (آنندراج ). خانی با پایه های بلند که بر آن طعام یا چای و جز آن نهند و خورند آنان که بر صندلی و کرسی نشسته اند. خانپایه . خوان . تشت خوان . شاید اصل این از کلمه میزد باشد. (یادداشت مؤلف ).
- میز طعام ؛ تشت خوان . (یادداشت مؤلف ).
- میز غذاخوری ؛ میز طعام . میزی که مخصوص خوردن غذاست .
|| کرسی مانندی از چوب یا فلز و جز آن که بر روی آن کتاب و نوشته نهند و خوانند یا نویسند.
- میز تحریر ؛ کرسی مانندی که به روی آن تحریر می کنند. (ناظم الاطباء).
- میز عمل ؛ میزی در اطاق عمل بیمارستان و سالن تشریح که بر روی آن عمل تشریح و جراحی انجام دهند.
- میز کار ؛میزی که مخصوص نوشتن و خواندن و انجام کارهای دیگر شخص است .
- میزگرد ؛ میز مدور. میزی که گرد باشد نه چهارگوشه .
- میزگرد تشکیل دادن ؛ جمع شدن گروهی دور میزی بزرگ و معمولاًگرد تا در جلوس برتری و فروتری نباشد و به بحث و مذاکره پرداختن درباره ٔ مسأله یا مسائل خاص .
وسیلهای پایهدار و مسطح برای قرار دادن اشیا.
۱. = میزیدن
۲. (اسم) ادرار.
تکیه ای: miz
طاری: miz
طامه ای: miz /čârpâya
طرقی: miz
کشه ای: miz
نطنزی: miz