کلمه جو
صفحه اصلی

بوستان


مترادف بوستان : بستان، پارک، باغ، حدیقه، روضه، گلستان

متضاد بوستان : کویر

فارسی به انگلیسی

garden

فارسی به عربی

حدیقة

فرهنگ اسم ها

اسم: بوستان (دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: bustān) (فارسی: بوستان) (انگلیسی: bustan)
معنی: باغ و گلزار، بستان، ( در ادبیات فارسی ) بوستان یا سعدی نامه، مثنوی اخلاقی و عرفانی به فارسی، مشتمل بر حکایت های کوتاه، از سعدی شیرازی، بُستان

(تلفظ: bustān) بُستان ، باغ و گلزار .


مترادف و متضاد

garden (اسم)
باغ میوه، باغ، باغچه، بوستان، فردوس

بستان ≠ کویر


پارک


باغ، حدیقه، روضه، گلستان


۱. بستان
۲. پارک
۳. باغ، حدیقه، روضه، گلستان ≠ کویر


فرهنگ فارسی

باغ، گلستان، باغی که دارای گلهای زیادباشد
۱ - جایی که گلهای خوشبو در آن بسیار باشد . ۲ - باغ با صفا . ۳ - باغ میوه . ۴ - یکی از دستگاه های موسیقی قدیم ایران که صاحب ( دره التاج ) آنرا جزو ادوار ملایم موسیقی ایران آورده است .

فرهنگ معین

[ په . ] (اِمر. ) ۱ - جایی که گل های خوشبو در آن بسیار باشد. ۲ - باغ مصفا.

لغت نامه دهخدا

بوستان. ( اِ مرکب ) پهلوی «بوستان ». مخفف بستان ، مرکب از بو ( = بوی - رایحه ) و ستان ( اداة مکان ). جایی که گلهای خوشبو در آن بسیار باشد. باغ باصفا. ( حاشیه برهان چ معین ).مرکب از کلمه بو و کلمه ستان که بمعنی جای پیدا شدن است. ( غیاث ). جنت. ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان القرآن ). حدیقه. جایی که درختان گل و درختان که میوه هاشان خوشبو باشد، چون سیب و امرود و ترنج و نارنج و امثال آن. ( از شرفنامه منیری ). جایی که بوی بسیار از آن خیزد از عالم گلستان. ( آنندراج ). جایی که گلهای خوشبودر آن بسیار باشد. ( فرهنگ فارسی معین ) :
گه بر آن کندز بلند نشین
گه در این بوستان چشم گشای.
رودکی.
خزّ بجای ملحم وخرگاه
بدل باغ و بوستان آمد.
رودکی.
چنان بُد که یک روز با دوستان
همی باده خوردند با دوستان.
فردوسی.
چنین گفت کاین نو برآورده جای
همه گلشن و بوستان و سرای.
فردوسی.
همی بوستان سازی از دشت او
چمنهاش پر لاله و چاوله.
عنصری.
یکی بوستانی پراکنده نعمت
بدین سخت بسته بر آن نیک بازی.
( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 384 ).
فریفته مشو ای نوجوان بر آنکه بر او
چو بوستان و به قد سرو بوستان شده ای.
ناصرخسرو.
اول کسی که باغ ساخت او [منوچهر] بود و ریاحین گوناگون که بر کوهسارها ودشتها رسته بود، جمع کرد و بکشت و فرمود تا چهار دیوار گرد آن درکشیدند و آنرا بوستان نام کرد، یعنی معدن بویها. ( فارسنامه ابن البلخی ص 37 ).
چون خزاین مربوستان را زعفران داد ای شگفت
پس چرا بازایستاد از خنده خندان بوستان.
مسعودسعد.
منوچهر، بسیاری شکوفه ها و گل و ریاحین ازکوه و صحرا بشهرها آورد و بکشت و دیوار فرمود کشیدن پیرامون آن. چون شکفت و بوی خوش یافت ، آنرا بوستان نام نهاد. ( مجمل التواریخ ).
عهد یاران باستانی را
تازه چون بوستان نمی یابم.
خاقانی.
پندار سر خر و بن خار
در عرصه بوستان ببینم.
خاقانی.
هر آن کسی که تمنای بوستان دارد
ضرورت است تحمل ز بوستان بانش.
سعدی.
گل آورد سعدی سوی بوستان
بشوخی و فلفل به هندوستان.
سعدی.
از این بوستان که بودی تحفه ای کرامت کن. ( گلستان سعدی ). رجوع به بستان شود.

بوستان . (اِ مرکب ) پهلوی «بوستان ». مخفف بستان ، مرکب از بو (= بوی - رایحه ) و ستان (اداة مکان ). جایی که گلهای خوشبو در آن بسیار باشد. باغ باصفا. (حاشیه ٔ برهان چ معین ).مرکب از کلمه ٔ بو و کلمه ٔ ستان که بمعنی جای پیدا شدن است . (غیاث ). جنت . (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ). حدیقه . جایی که درختان گل و درختان که میوه هاشان خوشبو باشد، چون سیب و امرود و ترنج و نارنج و امثال آن . (از شرفنامه ٔ منیری ). جایی که بوی بسیار از آن خیزد از عالم گلستان . (آنندراج ). جایی که گلهای خوشبودر آن بسیار باشد. (فرهنگ فارسی معین ) :
گه بر آن کندز بلند نشین
گه در این بوستان چشم گشای .

رودکی .


خزّ بجای ملحم وخرگاه
بدل باغ و بوستان آمد.

رودکی .


چنان بُد که یک روز با دوستان
همی باده خوردند با دوستان .

فردوسی .


چنین گفت کاین نو برآورده جای
همه گلشن و بوستان و سرای .

فردوسی .


همی بوستان سازی از دشت او
چمنهاش پر لاله و چاوله .

عنصری .


یکی بوستانی پراکنده نعمت
بدین سخت بسته بر آن نیک بازی .

(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 384).


فریفته مشو ای نوجوان بر آنکه بر او
چو بوستان و به قد سرو بوستان شده ای .

ناصرخسرو.


اول کسی که باغ ساخت او [منوچهر] بود و ریاحین گوناگون که بر کوهسارها ودشتها رسته بود، جمع کرد و بکشت و فرمود تا چهار دیوار گرد آن درکشیدند و آنرا بوستان نام کرد، یعنی معدن بویها. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 37).
چون خزاین مربوستان را زعفران داد ای شگفت
پس چرا بازایستاد از خنده خندان بوستان .

مسعودسعد.


منوچهر، بسیاری شکوفه ها و گل و ریاحین ازکوه و صحرا بشهرها آورد و بکشت و دیوار فرمود کشیدن پیرامون آن . چون شکفت و بوی خوش یافت ، آنرا بوستان نام نهاد. (مجمل التواریخ ).
عهد یاران باستانی را
تازه چون بوستان نمی یابم .

خاقانی .


پندار سر خر و بن خار
در عرصه ٔ بوستان ببینم .

خاقانی .


هر آن کسی که تمنای بوستان دارد
ضرورت است تحمل ز بوستان بانش .

سعدی .


گل آورد سعدی سوی بوستان
بشوخی و فلفل به هندوستان .

سعدی .


از این بوستان که بودی تحفه ای کرامت کن . (گلستان سعدی ). رجوع به بستان شود.
|| باغ ، مجاز است . (آنندراج ). مطلق باغ . (فرهنگ فارسی معین ) :
درودت فرستاد و نامه نوشت
یکی نامه چون بوستان بهشت .

فردوسی .


که در بوستانش همیشه گل است
به کوه اندرون لاله و سنبل است .

فردوسی .


رجوع به بستان شود. || باغ میوه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بستان شود. || یکی از دستگاههای موسیقی قدیم ایران که صاحب درةالتاج آنرا جزو ادوار ملایم موسیقی ایران آورده است . (فرهنگ فارسی معین ).

بوستان . (اِخ ) دهی است که در بخش گچساران شهرستان بهبهان واقعاست . دارای 250 تن سکنه است و ساکنین از طایفه ٔ ماشت بابویی میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


فرهنگ عمید

۱. باغی که دارای گل های فراوان باشد، گلستان، بستان.
۲. پارک.

دانشنامه عمومی

بوستان یا بُستان ممکن است در یکی از این موارد به کار رود:
بوستان به معنی پارک
بوستان به معنی باغ
بوستان سعدی کتاب شعری از سعدی
دهستان بوستان واقع در شهرستان فلاورجان استان اصفهان

دانشنامه آزاد فارسی

(یا: سعدی نامه) مثنوی اخلاقی، عرفانی و آموزشی به فارسی، سرودۀ سعدی شیرازی. سعدی این اثر را، در ۶۵۵ق، به نام ابوبکر بن سعد بن زنگی، در بحر متقارب و در یک دیباچه و ده باب سرود: باب اول در عدل و تدبیر و رأی، باب دوم در احسان، باب سوم در عشق و مستی و شور، باب چهارم در تواضع، باب پنجم در رضا، باب ششم در قناعت، باب هفتم در عالم تربیت، باب هشتم در شکر بر عافیت، باب نهم در توبه و راه صواب و باب دهم در مناجات و ختم کتاب. در نسخه های کهن به سعدی نامه آوازه دارد و بعدها گویا به خاطر سجع با گلستان شیخ بوستانش نام نهاده اند. این اثر در زمان تألیف بارها رونویسی شد و کتاب درسی بود و حتی، به نقل از تاریخ فرشته، در ۷۵۰ق در دکن به اطفال آموزانده می شد. بوستان از جنبۀ ساختاری بیانگر آرزوهای شاعر در قالب کلام و شعر است. در این اثر از دنیای واقعی، که آکنده از بدی و تاریکی است، کمتر سخن رفته است و بیشتر «جهان مطلوب سعدی» در آن منعکس است. سعدی می کوشد که هرچه را زشتی و بدی است از عرصۀ این جهان بزداید و در حقیقت اکثر حکایات آن آفریدۀ خیال شاعر است. سعدی در بوستان به تمام مثنوی های پیش از خود نظر داشته و نوآوری های آن ها را تلفیق کرده و حتی به آورد فردوسی رفته است. بوستان از نظر جوهر شعری به رغم کاستی هایی، که خود سعدی به آن ها واقف بوده است، مقامی ممتاز دارد و یکی از مثنوی های برتر زبان فارسی به شمار می رود. بوستان در ۱۲۲۴ق در کلکته به چاپ رسید. این اثر در شبه قاره و آناتولی و بالکان بارها ترجمه، تلخیص و شرح شده است. در ۷۵۵ق مسعود بن عثمان خلاصه ای از آن را به نام فرهنگ نامۀ سعدی به ترکی ترجمه کرد (استانبول، ۱۹۴۲). سودی بوسنوی آن را شرح کرد (استانبول. ۱۲۸۸ق). حکمت ایل آیدین آن را به ترکی برگرداند (استانبول، ۱۹۵۰). بوستان توسط باربیه دو منار به فرانسوی (پاریس، ۱۸۸۰) و به دست اچ ویلبرفورس کلارک به انگلیسی (لندن، ۱۸۷۹) ترجمه شده است؛ ژ. هورن این اثر را به هلندی برگرداند (آمستردام، ۱۶۸۸). نخستین تصحیح انتقادی آن به کوشش محمدعلی فروغی و با همکاری حبیب یغمایی انجام گرفت (۱۳۱۶ش). محمد خزائلی و محمدعلی ناصح بر آن شرح نوشتند. تاکنون بهترین تصحیح بوستان از آن غلامحسین یوسفی است که این اثر را با توجه به دَه نسخۀ خطی و نسخ چاپی ایرانی و خارجی آن تصحیح کرد و با حواشی مفید و عالمانه ای به چاپ رساند (۱۳۵۹ش).

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] «بوستان»، نخستین اثر شیخ مصلح الدین عبدالله سعدی شیرازی است که کار سرودن آن در سال 655ق پایان یافته است. این کتاب به زبان فارسی بوده و نویسنده آن را به نام اتابک ابوبکر بن سعد زنگی نوشته است.
آنچه باعث هرچه بیشتر شدن اهمیت این اثر می شود، آن است که پندها و آرزوهای سعدی در این کتاب، بیش از دیگر آثار او جلوه گر می باشد.
کتاب با مقدمه مصحح آغاز و مطالب که در بردارنده حدوداً چهار هزار بیت و تقریباً 177 حکایت می باشد، در ده باب، ارائه شده است.
سعدی این اثر را در زمانی که در سفر بوده است، سروده و هنگام بازگشت به شیراز آن را بر دوستانش عرضه داشته است. این اثر در قالب مثنوی و در بحر متقارب سروده شده و از نظر قالب و وزن شعری، حماسی است؛ هر چند که از نظر محتوا، به اخلاق، تربیت، سیاست و اجتماعیات پرداخته است.
پسندها و آرزوهای سعدی در این کتاب، بیش از دیگر آثار او جلوه گر است و سعدی شناسان و دوستداران او، همواره بوستان را در جایگاه یک کتاب اخلاقی و آموزشی نگریسته و آن را «جهان مطلوب سعدی» دانسته اند و به راستی هم سعدی مدینه فاضله ای را که می جسته، در این اثر، تصویر کرده است. وی در این تصویر، دائم از تجربه ها، سرگذشت ها و روایت های گذشتگان یاد می کند و تصویر آن جهان نورانی را در قالب حکایت هایی شیرین، چنان نغز و دلفریب جلوه کرده است که بر بیشتر زیبایی های هنری و شگردهای شاعرانه این اثر سایه افکنده است.

واژه نامه بختیاریکا

سَوزِلُو

جدول کلمات

باغ, گلستان

پیشنهاد کاربران

باسلام بنده بوستان بوستانی مرد متاهل نویسنده و پژوهشگر هستم. فرمودید نام بنده ریشه دخترانه دارد محبت بفرمایید اصلاح شود. سال 1398 بر شما مبارک

درخت زار

کلمه از دو بخش است و نام مکان می باشد و هر جا که بوی معطر بدهد بوستان است گلستان چون بوی معطر گل از آن بلند میشود بوستان است و یک کارخانه عطر سازی و گلاب گیری هم می تواند بوستان باشد

واژه بوستان شکل دیگر لغت بوذستان که دارای دو بخش : بوذ ( =بوی خوش ، بوی گل ) / ستان ( =پسوند مکان ) می باشد این واژه در لغت نامه سغدی بشکل βōδəstən* و به معنای باغ ثبت شده است.

سلام. . . نام تشکلی هست در مرکز استان البرز ( کرج ) که توسط فرزاد رستمی زوارکی - از کنشگران_ تاسیس شده است.

سلام مهستان نام تشکلی است در استان البرز که توسط فرزاد رستمی زوارکی ( کنشگر ) تاسیس شده است

بوستان فلاورجان



کلمات دیگر: