مترادف باغ : بستان، بوستان، حدیقه، روضه، فردوس، گلستان، گلشن، لاله زار، ملک
متضاد باغ : راغ
جمع : باغات
بستان، بوستان، حدیقه، روضه، فردوس، گلستان، گلشن، لالهزار، ملک ≠ راغ
باغ . (اِخ ) دهی است از دهستان صحرای باغ بخش مرکزی شهرستان لار که در 60 هزارگزی جنوب باختر لار در کنار راه فرعی لار به بیرم در جلگه واقع است . ناحیه ای است گرمسیر با 337 تن سکنه و آب آن از قنات و چاه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و صیفی و شغل مردمش زراعت است . این قریه مرکز دسته ٔ ژاندارمری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
باغ . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مارز بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 150 هزارگزی جنوب کهنوج و 10 هزارگزی باختر راه مالرو انگهران به کهنوج واقع و دارای 4 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
باغ . (اِخ ) دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد که در 3 هزارگزی خاور سردشت و یک هزارگزی جنوب شوسه ٔ سردشت به مهابادواقع است . ناحیه ای است کوهستانی و جنگلی و سردسیر با 98 تن سکنه و آب آن از رودخانه ٔ سردشت تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و توتون و کتیرا و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
باغ . (اِخ ) دهی است به مرو. قریه ای است در دو فرسخی مرو که آنرا باغ و برزن نیز گویند. (از معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ) (مرآت البلدان ج 1 ص 161) (انساب سمعانی ج 1 ورق 61).
باغ . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شاهیندژ شهرستان مراغه که در 26 هزارگزی جنوب خاوری شاهیندژ و 11 هزارگزی جنوب باختری راه ارابه رو شاهین دژ به تکاب واقع است . ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و 309 تن سکنه و آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن : غلات ، کرچک و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راهش مالرو است . در این محل دو قریه بفاصله ٔ 2 هزارگز بنام باغ بالا و باغ پائین مشهور است و سکنه ٔ باغ پایین 186 نفر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
باغ . (اِخ ) دهی است از دهستان قائد رحمت بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد که در 20 هزارگزی شمال خاوری زاغه و 11 هزارگزی شمال راه شوسه ٔخرم آباد به بروجرد واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با 215 تن سکنه و آب آن از چشمه عوض تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی و راهش مالرو است . ساکنین آن از طایفه ٔ قائدرحمت میباشند و ییلاق و قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
باغ . (اِخ ) دهی است از دهستان قوشخانه بخش باجگیران شهرستان قوچان که در 70 هزارگزی شمال باختر باجگیران واقعاست . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با 238 سکنه و آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و میوه و شغل مردمش زراعت و قالیچه و گلیم بافی وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
باغ . (ترکی ، اِ) بند که از آن چیزی را بندند. (غیاث اللغات ). در ترکی بمعنی بند که از آن چیزی را بندند. (آنندراج ).
باغ . [ غِن ْ ] (ع ص ) طلب کننده . طالب .ج ، بُغاة و بُغیان . (تاج العروس ) (اقرب الموارد).
- جمل باغ ؛ لایلقح . (از اصمعی بروایت تاج العروس ). شتری که باردار نگرداند ناقه را. (ناظم الاطباء).
|| ستم کننده . تجاوزکننده . تجاوزکننده از حق بسوی باطل . (از تاج العروس ).ظالم . (اقرب الموارد). سرکش . عاصی بر خداوند و مردم . (از اقرب الموارد) : انما حرم علیکم المیتة والدم و لحم الخنزیر و ما اهل به لغیراﷲ فمن اضطرغیر باغ ولاعاد فلا اثم علیه ان اﷲ غفور رحیم ؛ جز این نیست که حرام کرده بر شما مردار و خون و گوشت خوک وآنچه را صدا بلند کرده شد به آن از برای غیر خدا، پس کسی که ناچار شد باغی و تجاوز کننده نیست ، پس نیست گناهی بر او بدرستی که خدا آمرزنده است . (قرآن 173/2). فانه رجس او فسقاً اُهِل َّ لغیراﷲ به ، فمن اضطر غیر باغ ولاعاد...؛ پس آن [ مردار و خون و گوشت خوک ] پلید است و فسقی که بانگ زده شده از برای غیر خدا، پس کسی که مضطر شد، غیر باغی و نه تجاوز کننده است ...(قرآن 145/6) انما حرم علیکم المیتة والدم ولحم الخنزیر... فمن اضطر غیر باغ ولاعاد... (قرآن 115/16).
ابوشکور.
ابوشکور.
رودکی .
رودکی .
ابوالمؤید.
دقیقی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
منوچهری .
منوچهری .
عنصری .
ابونصر (از فرهنگ اسدی نخجوانی ).
اسدی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 783).
ظهیر فاریابی .
نظامی .
مولوی .
سعدی .
سعدی .
حافظ.
کاتبی ترشیزی .
محمد قلی سلیم (از شعوری ).
عرفی .
صائب .
میرزا فصیح (از شعوری ).
فردوسی .
نظامی .
خیالی خجندی (از آنندراج ).
(اکبرنامه ، از آنندراج ).
نظامی (هفت پیکر ص 114).
سنائی .
سعدی .
خاقانی .
خاقانی .
باغ . (اِخ ) دهی است جزء دهستان قره پشلو بخش مرکزی شهرستان زنجان که در 46 هزارگزی شمال باختر زنجان و در 2 هزارگزی راه عمومی خلخال به زنجان واقع است ، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با 300 سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه ٔمحلی تأمین میشود و محصول عمده اش غلات و میوه خصوصاً انگور و شغل مردمش زراعت و قالیچه و جاجیم بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
زمینی که دور آن را دیوار کرده و انواع درختان در آن کاشته باشند؛ بوستان.
〈 باغ ارم: [قدیمی]
۱. [مجاز] بهشت.
۲. باغی مانند بهشت.
۳. باغی که شداد ساخت: ◻︎ دید باغی نه باغ بلکه بهشت / به ز باغ ارم به طبع و سرشت (نظامی۴: ۶۷۶).
〈 باغ بهشت:
۱. بهشت.
۲. باغ بسیار باصفا که از خرمی مانند بهشت باشد: ◻︎ در زمینی درخت باید کشت / کآورد میوهای چو باغ بهشت (نظامی۴: ۵۵۱).
〈 باغ خلد: [قدیمی] بهشت؛ باغ بهشت.
〈 باغ سیاووشان: (موسیقی) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی.
〈 باغ شهریار: (موسیقی) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی.
〈 باغ شیرین: (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو کردی باغ شیرین را شکربار / درخت تلخ را شیرین شدی بار (نظامی۱۴: ۱۸۱).
〈 باغوحش: محوطهای که در آن انواع حیوانات اهلی و وحشی را برای تماشای مردم نگهداری میکنند.
باغ به معنی مطلق آن شامل هر نوع باغی اعم از باغ های صیفی کاری،جالیز ...