کلمه جو
صفحه اصلی

باغ


مترادف باغ : بستان، بوستان، حدیقه، روضه، فردوس، گلستان، گلشن، لاله زار، ملک

متضاد باغ : راغ

فارسی به انگلیسی

garden

جمع : باغات


فارسی به عربی

حدیقة

مترادف و متضاد

arboretum (اسم)
کشاورزی، باغ

bower (اسم)
الاچیق، باغ، سایبان

garden (اسم)
باغ میوه، باغ، باغچه، بوستان، فردوس

tope (اسم)
باغ، درختستان، گنبد بودایی، برج بودایی

بستان، بوستان، حدیقه، روضه، فردوس، گلستان، گلشن، لاله‌زار، ملک ≠ راغ


فرهنگ فارسی

بوستان، زمینی که دور آنرا دیوار کرده و، انواع درختان در آن کاشته باشند
( اسم ) ۱ - محوطه ای معمولا محصور که در آن انواع درختها و گلها کاشته باشند حدیقه . ۲ - چهر. محبوب . ۳ - روزگار گیتی جهان . یا باغ ارم . یا با عقل بدیع . بهشت . یا باغ رفیع . بهشت . یا باغ رنگین . گیتی جهان . یا باغ سخا . ۱ - گیتی جهان . ۲ - مردم صاحب همت . یا باغ پر ستاره . باغی که پر از گلهای شکفته باشد . یا باغ قدس . بهشت . یا باغ وسیع. بهشت .
دهی از لار

فرهنگ معین

[ په . ] ( اِ. ) زمینی که دور آن را دیوار کشیده و در آن میوه یا گل کاشته شده است ، بوستان . ، توی ~ نبودن کنایه از: ۱ - متوجه اصل مطلب نبودن . ۲ - پخته نبودن .

لغت نامه دهخدا

باغ. ( اِ ) بستان. روضه. مشترک است در عربی و فارسی و جمع آن در عربی بیغان است. ( غیاث اللغات ) ( مهذب الاسماء ). گلستان. صاحب آنندراج گوید: از مولوی حبیب اﷲخان شنیده شد که باغ لغت عربی است و بیغان جمع آن... در عرف هندیان به کاف فارسی خوانند و این از توافق لسانین بود - انتهی. محوطه ای که نوعاً محصور است و در آن گل و ریاحین و اشجار مثمر و سبزی آلات و جز آنها غرس و زراعت میکنند. ( ناظم الاطباء ). آبسالان. ( برهان ). بوستان. ج ، باغات و این جمع تراشیده فارسی زبانان متعرب است. ( از آنندراج ). در پهلوی : باغ «مناس 269» سغدی : باغ ، گیلکی : باک . فریزندی : باک ، نطنزی : باگ. سرخه ای و شهمیرزادی : باک. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). حدیقه. ( انجمن آرای ناصری ) ( برهان ). جایی که در اودرختان میوه دار و گل آور باشد. ( هفت قلزم ). عُلجوم ؛ باغ بسیاردرخت. ( منتهی الارب ). مَغلوبَه ؛ باغ بهم نزدیک و درهم و پیچیده درخت. ( منتهی الارب ) :
ببگماز بنشست بمیان باغ
بخورد و بیاران او شد نفاغ.
ابوشکور.
کجا باغ بینی همه راغ بود
کجا راغ بینی همه باغ بود.
ابوشکور.
آمدآن نوبهار توبه شکن
پرنیان گشت باغ و برزن و کوی.
رودکی.
شاه دیگر روز باغ آراست خوب
تختها بنهاد و برگسترد بوب.
رودکی.
شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف
مه و خور است همانا بباغ در صراف.
ابوالمؤید.
فخن باغ بین ز ابر و ز نم
گشته چون عارض بتان خرم.
دقیقی.
سروتن بشستی نهفته بباغ
پرستنده با او نبردی چراغ.
فردوسی.
سوی میوه و باغ بودیش [ خسروپرویز ] روی
بدان تا بیابد زهر میوه بوی.
فردوسی.
چو اندر بره خور نهادی چراغ
پسش دشت بودی و در پیش باغ.
فردوسی.
دگر شارسان برکه اردشیر
پراز باغ و پر گلشن و آبگیر.
فردوسی.
خداوندا یکی بنگر بباغ و راغ و دشت اندر
که گشته از خوشی و نیکویی و پاکی و خوبی.
منوچهری.
هر کجا باغی بود آنجا بود آواز مرغ
هر کجا مرغی بود آنجا بود تیرسفین.
منوچهری.
باغ همچون تخت بزازان پر از دیبا شود
باد همچون طبل عطاران پر از عنبر شود.
عنصری.

باغ . (اِخ ) دهی است از دهستان صحرای باغ بخش مرکزی شهرستان لار که در 60 هزارگزی جنوب باختر لار در کنار راه فرعی لار به بیرم در جلگه واقع است . ناحیه ای است گرمسیر با 337 تن سکنه و آب آن از قنات و چاه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و صیفی و شغل مردمش زراعت است . این قریه مرکز دسته ٔ ژاندارمری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


باغ . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مارز بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 150 هزارگزی جنوب کهنوج و 10 هزارگزی باختر راه مالرو انگهران به کهنوج واقع و دارای 4 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


باغ . (اِخ ) دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد که در 3 هزارگزی خاور سردشت و یک هزارگزی جنوب شوسه ٔ سردشت به مهابادواقع است . ناحیه ای است کوهستانی و جنگلی و سردسیر با 98 تن سکنه و آب آن از رودخانه ٔ سردشت تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و توتون و کتیرا و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


باغ . (اِخ ) دهی است به مرو. قریه ای است در دو فرسخی مرو که آنرا باغ و برزن نیز گویند. (از معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ) (مرآت البلدان ج 1 ص 161) (انساب سمعانی ج 1 ورق 61).


باغ . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شاهیندژ شهرستان مراغه که در 26 هزارگزی جنوب خاوری شاهیندژ و 11 هزارگزی جنوب باختری راه ارابه رو شاهین دژ به تکاب واقع است . ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و 309 تن سکنه و آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن : غلات ، کرچک و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راهش مالرو است . در این محل دو قریه بفاصله ٔ 2 هزارگز بنام باغ بالا و باغ پائین مشهور است و سکنه ٔ باغ پایین 186 نفر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


باغ . (اِخ ) دهی است از دهستان قائد رحمت بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد که در 20 هزارگزی شمال خاوری زاغه و 11 هزارگزی شمال راه شوسه ٔخرم آباد به بروجرد واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با 215 تن سکنه و آب آن از چشمه عوض تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی و راهش مالرو است . ساکنین آن از طایفه ٔ قائدرحمت میباشند و ییلاق و قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


باغ . (اِخ ) دهی است از دهستان قوشخانه بخش باجگیران شهرستان قوچان که در 70 هزارگزی شمال باختر باجگیران واقعاست . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با 238 سکنه و آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و میوه و شغل مردمش زراعت و قالیچه و گلیم بافی وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


باغ . (ترکی ، اِ) بند که از آن چیزی را بندند. (غیاث اللغات ). در ترکی بمعنی بند که از آن چیزی را بندند. (آنندراج ).


باغ . [ غِن ْ ] (ع ص ) طلب کننده . طالب .ج ، بُغاة و بُغیان . (تاج العروس ) (اقرب الموارد).
- جمل باغ ؛ لایلقح . (از اصمعی بروایت تاج العروس ). شتری که باردار نگرداند ناقه را. (ناظم الاطباء).
|| ستم کننده . تجاوزکننده . تجاوزکننده از حق بسوی باطل . (از تاج العروس ).ظالم . (اقرب الموارد). سرکش . عاصی بر خداوند و مردم . (از اقرب الموارد) : انما حرم علیکم المیتة والدم و لحم الخنزیر و ما اهل به لغیراﷲ فمن اضطرغیر باغ ولاعاد فلا اثم علیه ان اﷲ غفور رحیم ؛ جز این نیست که حرام کرده بر شما مردار و خون و گوشت خوک وآنچه را صدا بلند کرده شد به آن از برای غیر خدا، پس کسی که ناچار شد باغی و تجاوز کننده نیست ، پس نیست گناهی بر او بدرستی که خدا آمرزنده است . (قرآن 173/2). فانه رجس او فسقاً اُهِل َّ لغیراﷲ به ، فمن اضطر غیر باغ ولاعاد...؛ پس آن [ مردار و خون و گوشت خوک ] پلید است و فسقی که بانگ زده شده از برای غیر خدا، پس کسی که مضطر شد، غیر باغی و نه تجاوز کننده است ...(قرآن 145/6) انما حرم علیکم المیتة والدم ولحم الخنزیر... فمن اضطر غیر باغ ولاعاد... (قرآن 115/16).


باغ . (اِ) بستان . روضه . مشترک است در عربی و فارسی و جمع آن در عربی بیغان است . (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء). گلستان . صاحب آنندراج گوید: از مولوی حبیب اﷲخان شنیده شد که باغ لغت عربی است و بیغان جمع آن ... در عرف هندیان به کاف فارسی خوانند و این از توافق لسانین بود - انتهی . محوطه ای که نوعاً محصور است و در آن گل و ریاحین و اشجار مثمر و سبزی آلات و جز آنها غرس و زراعت میکنند. (ناظم الاطباء). آبسالان . (برهان ). بوستان . ج ، باغات و این جمع تراشیده ٔ فارسی زبانان متعرب است . (از آنندراج ). در پهلوی : باغ «مناس 269» سغدی : باغ ، گیلکی : باک . فریزندی : باک ، نطنزی : باگ . سرخه ای و شهمیرزادی : باک . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). حدیقه . (انجمن آرای ناصری ) (برهان ). جایی که در اودرختان میوه دار و گل آور باشد. (هفت قلزم ). عُلجوم ؛ باغ بسیاردرخت . (منتهی الارب ). مَغلوبَه ؛ باغ بهم نزدیک و درهم و پیچیده درخت . (منتهی الارب ) :
ببگماز بنشست بمیان باغ
بخورد و بیاران او شد نفاغ .

ابوشکور.


کجا باغ بینی همه راغ بود
کجا راغ بینی همه باغ بود.

ابوشکور.


آمدآن نوبهار توبه شکن
پرنیان گشت باغ و برزن و کوی .

رودکی .


شاه دیگر روز باغ آراست خوب
تختها بنهاد و برگسترد بوب .

رودکی .


شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف
مه و خور است همانا بباغ در صراف .

ابوالمؤید.


فخن باغ بین ز ابر و ز نم
گشته چون عارض بتان خرم .

دقیقی .


سروتن بشستی نهفته بباغ
پرستنده با او نبردی چراغ .

فردوسی .


سوی میوه و باغ بودیش [ خسروپرویز ] روی
بدان تا بیابد زهر میوه بوی .

فردوسی .


چو اندر بره خور نهادی چراغ
پسش دشت بودی و در پیش باغ .

فردوسی .


دگر شارسان برکه ٔ اردشیر
پراز باغ و پر گلشن و آبگیر.

فردوسی .


خداوندا یکی بنگر بباغ و راغ و دشت اندر
که گشته از خوشی و نیکویی و پاکی و خوبی .

منوچهری .


هر کجا باغی بود آنجا بود آواز مرغ
هر کجا مرغی بود آنجا بود تیرسفین .

منوچهری .


باغ همچون تخت بزازان پر از دیبا شود
باد همچون طبل عطاران پر از عنبر شود.

عنصری .


بر دست راست این باغ حوضی است بزرگ . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 116). چون از سرای عدنانی بگذشته آید باغی است بزرگ . (تاریخ بیهقی ). خواجه گفت : بایستی این باغ دیده شدی . (تاریخ بیهقی ص 346).
سوی باغ گل باید اکنون شدن
چه بینیم از بام و از پنجره .

ابونصر (از فرهنگ اسدی نخجوانی ).


بود جغد خرم به ویرانه زشت
چو بلبل بخوش باغ اردی بهشت .

اسدی .


شهری نه یکی باغ پر از میوه ، پر از گل
دیوار مزین همه و خاک مشجر.

ناصرخسرو.


گرنه چو یوسف شده ست گل چو زلیخا
باغ چرا بازشد دوازده ساله .

ناصرخسرو.


تین و زیتون ببین در این باغ
وان شهر امین و طور سینین .

ناصرخسرو.


ای باغ جان کزان لب به نوبری ندارم
یاد لبت خورم می سر دیگری ندارم .

خاقانی .


گویی از باغ جان رسدخبرت
بویی ای مه نمیرسد چه رسد.

خاقانی .


برسد میوه بست در باغت
که بهیچ آفتاب می نرسد.

خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 783).


عروس باغ مگر جلوه میکند امروز
که باد غالیه سای است و ابرلؤلؤ بار.

ظهیر فاریابی .


چه خوش باغیست باغ زندگانی
گر ایمن باشد از باد خزانی .

نظامی .


باغ سبز عشق کو بی منتهاست
جز غم و شادی درو بس میوه هاست .

مولوی .


سروی چو تو می باید تا باغ بیاراید
ور در همه باغستان سروی نبود شاید.

سعدی .


ابنای روزگار به صحرا روند و باغ
صحرا و باغ زنده دلان کوی دلبرست .

سعدی .


بلبل بیدل تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و سرخ گل بدرآید.

حافظ.


باغ بلبل را قفس باشد چو بندد بارگل .

کاتبی ترشیزی .


ز آب و رنگ گل باغ عارضت گلچین
گمان بری که مگر بسته در نگار انگشت .

محمد قلی سلیم (از شعوری ).


در باغ طبیعت نفشردیم قدم را
چیدیم و گذشتیم گل شادی و غم را.

عرفی .


چندانکه بهار است و خزان است در این باغ
چشم دل شبنم نگرانست در این باغ .

صائب .


گشته دستم شاخ گل از بسکه دارد داغها
یادگار باغ نومیدیست بر سر میزنم .

میرزا فصیح (از شعوری ).


|| کنایه از چهره ٔ محبوب . (ناظم الاطباء). || (ص ) دلگشای . دلفریب . آراسته .(آنندراج ). || (اِ) ظاهراً فردوسی در بیت ذیل باغ را بمعنای محوطه ای وسیع نظیر میدانهای ورزشی آورده است :
بباغ اندر آوردگاهی گرفت
چپ و راست هر گونه راهی گرفت
همی هر زمان اسب برگاشتی
وز ابر سیه نعره بگذاشتی .

فردوسی .


|| کنایه از بهشت . (هفت قلزم ). || بهشت اصلی که خداوند تبارک و تعالی برای آدم قبل از سقوطش ترتیب داد. (فرهنگ قاموس مقدس ).
ترکیب ها:
- باغ ابراهیم ؛ در بیت ذیل شاید کنایه از گلستانی باشد که از آتش نمرود بر ابراهیم پیدا آمد :
مشعل یونس و چراغ کلیم
بزم عیسی و باغ ابراهیم .

نظامی .


- باغ باغ ؛ کنایه از بسیار شکفته و خرم . (آنندراج ) :
چمن را تا نسیمت در دماغ است
ز شادی غنچه را دل باغ باغ است .

خیالی خجندی (از آنندراج ).


هوس از ریاحین معطر دماغ
ز بوی چمن آرزو باغ باغ .

(اکبرنامه ، از آنندراج ).


- باغ بالا و آسیای پائین داشتن ؛ کنایه از ثروتمند بودن .
- باغ بدیع ؛ کنایه از بهشت . اشاره ٔ به بهشت . (ناظم الاطباء). کنایه از جنت المأوی . (هفت قلزم ).
- باغ پر ستاره ؛ پر از گلهای شکفته . (ناظم الاطباء).
- باغ در باغ ؛ باغی بدنبال باغ دیگر :
باغ در باغ گرد بر گردش
خلد موسی و روضه شاگردش .

نظامی (هفت پیکر ص 114).


- باغ دیدن ؛ گردش کردن در باغ . تفرج در گلستان :
باغ دیدن غذای روح بود.

سنائی .


- باغ رفیع ؛ بهشت .
- باغ رنگین ؛ گیتی و جهان . (ناظم الاطباء).
- باغ سخا ؛ گیتی و جهان و روزگار. (ناظم الاطباء).
- || مردم صاحب همت . (ناظم الاطباء).
- باغ فردوس ؛ باغ بهشت که هشت باب یا در دارد :
باغ فردوس است ، گلبرگش نخوانم یا بهار
جان شیرین است ، خورشیدش نگویم یا قمر.

سعدی .


- باغ قدس ؛ بهشت . (ناظم الاطباء).
- باغ لیل و نهار ؛ اشاره به باری تعالی و آفتاب . (ناظم الاطباء).
- باغ وسیع ؛ بهشت . (ناظم الاطباء).
- چهار باغ ؛ خیابانی که به دست ور شاه عباس کبیر در سال 1005 هَ . ق . در اصفهان احداث گردید، ابتدای این خیابان در آن عهد، عمارت منهدم شده ٔ جهان نما (در محل دروازه دولت فعلی اصفهان ) بود و انتهای آن باغ و قصر هزار جریب ، در محل فعلی دروازه ٔ شیراز. از قصر جهان نما تا پل اللهوردی خان بنام چهارباغ پائین و از پل مزبور تا قصر هزار جریب چهار باغ بالا نام داشته است . وجه تسمیه ٔ آن باین علت بوده که در هر یک از اضلاع شرقی و غربی دو چهار باغ پایین و بالا، چهار باغ بزرگ وجود داشته و هر باغ دارای دو عمارت بوده . دیوار باغها نیز صورت مشبک داشت و از خیابان ، فضای مشجر باغها نمایان بود. (از گزارشهای باستانشناسی ج 3ص 204). و رجوع به اصفهان و همچنین آثار ایران جزو اول از ج 2 ص 67 تا 74 شود.
|| تره کاری . (هفت قلزم ). || آبگیر. (هفت قلزم ). || کنایه از روزگار و دنیا. (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء). باغ جهان .روزگار. دنیا. || زراعت . (هفت قلزم ).
- در باغ سبز نشان دادن ؛ وعده های امیدبخش دادن . وعده های خوش بی اساس کردن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به در باغ سبز نمودن شود.
- هشت باغ ؛ کنایه ازبهشت :
ز نه خراس برون شو بکوی هشت صفت
که هست حاصل این هشت ، هشت باغ بقا.

خاقانی .


داده ست قضا بهای قدرت
نه گلشن و هشت باغ درهم .

خاقانی .



باغ . (اِخ ) دهی است جزء دهستان قره پشلو بخش مرکزی شهرستان زنجان که در 46 هزارگزی شمال باختر زنجان و در 2 هزارگزی راه عمومی خلخال به زنجان واقع است ، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با 300 سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه ٔمحلی تأمین میشود و محصول عمده اش غلات و میوه خصوصاً انگور و شغل مردمش زراعت و قالیچه و جاجیم بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


فرهنگ عمید

زمینی که دور آن را دیوار کرده و انواع درختان در آن کاشته باشند، بوستان.
* باغ ارم: [قدیمی]
۱. [مجاز] بهشت.
۲. باغی مانند بهشت.
۳. باغی که شداد ساخت: دید باغی نه باغ بلکه بهشت / به ز باغ ارم به طبع و سرشت (نظامی۴: ۶۷۶ ).
* باغ بهشت:
۱. بهشت.
۲. باغ بسیار باصفا که از خرمی مانند بهشت باشد: در زمینی درخت باید کشت / کآورد میوه ای چو باغ بهشت (نظامی۴: ۵۵۱ ).
* باغ خلد: [قدیمی] بهشت، باغ بهشت.
* باغ سیاووشان: (موسیقی ) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی.
* باغ شهریار: (موسیقی ) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی.
* باغ شیرین: (موسیقی ) [قدیمی] از الحان سی گانۀ باربد: چو کردی باغ شیرین را شکربار / درخت تلخ را شیرین شدی بار (نظامی۱۴: ۱۸۱ ).
* باغ وحش: محوطه ای که در آن انواع حیوانات اهلی و وحشی را برای تماشای مردم نگه داری می کنند.

زمینی که دور آن را دیوار کرده و انواع درختان در آن کاشته باشند؛ بوستان.
⟨ باغ ارم: [قدیمی]
۱. [مجاز] بهشت.
۲. باغی مانند بهشت.
۳. باغی که شداد ساخت: ◻︎ دید باغی نه باغ بلکه بهشت / به ز باغ ارم به طبع و سرشت (نظامی۴: ۶۷۶).
⟨ باغ بهشت:
۱. بهشت.
۲. باغ بسیار باصفا که از خرمی مانند بهشت باشد: ◻︎ در زمینی درخت باید کشت / کآورد میوه‌ای چو باغ بهشت (نظامی۴: ۵۵۱).
⟨ باغ خلد: [قدیمی] بهشت؛ باغ بهشت.
⟨ باغ سیاووشان: (موسیقی) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی.
⟨ باغ شهریار: (موسیقی) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی.
⟨ باغ شیرین: (موسیقی) [قدیمی] از الحان سی‌گانۀ باربد: ◻︎ چو کردی باغ شیرین را شکربار / درخت تلخ را شیرین شدی بار (نظامی۱۴: ۱۸۱).
⟨ باغ‌وحش: محوطه‌ای که در آن انواع حیوانات اهلی و وحشی را برای تماشای مردم نگه‌داری می‌کنند.


دانشنامه عمومی

باغ به زمین هایی که برای پرورش گل و گیاه، میوه، سبزیجات، بوته ها، و درختان زیبا، حصارکشی شده باشند، باغ می گویند.چهل ستون قزوین   حافظیه   باغ فین   چهل ستون اصفهان   باغ عفیف آباد   باغ شاهزاده ماهان
صورت فارسی میانه کلمه همان باغ و صورت فارسی باستان آن باگَ بوده است به معنی بخش یا تقسیم یا قطعه زمین زیر کشت.
باغ، واژه ای فارسی است که در پهلوی و سغدی نیز به همین شکل بکار برده می شده. دیگر واژه به کاررفته در زبان های ایرانی برای باغ واژهٔ «پردیس» است که این خود واژه ای است برگرفته از پارسی باستان (پارادئزا) به معنی باغ و بوستان. پارادئزا در اوستا نیز دو بار بکار رفته است. این واژه در پهلوی پالیز شده و در فارسی دری هم بکار رفته است، هرچند که امروز پالیز را کشتزار خیار و هندوانه و گاه سبزیکاری گویند. در دوران هخامنشیان و بعد از آن سرتاسر ایران پر بود از باغ های بزرگ و باشکوه، به گونه ای که گزنفون نیز چندین بار از آن ها یاد می کند. این باغ ها که در روزگار خود بی نظیر بود در دیگر تمدن های بزرگ سابقه اینچنانی نداشت و مردم بسیاری نقاط جهان را جالب نظر آمد؛ لذا به اقتباس از ایرانیان باغ هایی در بسیاری نقاط جهان ساخته شد و همان واژه فارسی برای نامگذاری آن ها به کار برده شد. امروزه این واژه در زبان یونانی به صورت Paradeisos به معنی باغ، و زبان های فرانسه و انگلیسی به ترتیب Paradis و Paradise به معنای بهشت بکار می رود.
از حافظ:

دانشنامه آزاد فارسی

محوطه ای غالباً محصور، ساختۀ انسان با بهره گیری از گل و گیاه و درخت، آب و بناهای ویژه که بر قواعد هندسی و نیز نوع باورهای انسانی مبتنی است. باور انسان از باغ به منزلۀ بهشت و اشارۀ متون مذهبی به آغاز خلقت آدم و حوا در باغ بهشت، قدیمی ترین نشان اهمیت باغ در حیات انسان است. باغ از روزگار قدیم در همۀ تمدن ها ازجمله مصر و چین وجود داشته است. در عصر اسکندر مقدونی باغ سازی در یونان پیشرفت بسیار کرد. رومی ها نیز با اقتباس از باغ های یونانی باغ های بسیاری احداث کردند. در ایران باستان پیشینۀ باغ به زمان هخامنشیان بازمی گردد. کاوش های صورت گرفته در پاسارگاد حاکی از آن است که واحدهای معماری این شهر به صورت مجموعه ای در میان باغی بزرگ قرار داشته است. با اسلام آوردن ایرانیان باغ سازی، که در پیش از اسلام رواج داشت، در ایران ادامه یافت. ملکشاه سلجوقی چون اصفهان را به پایتختی برگزید چهار باغ هایی در این شهر احداث کرد. پیش از تیموریان، حکمرانان آق قویونلو نیز به باغ سازی پرداختند، ازجمله مهم ترین آن ها باغ هشت بهشت در تبریز بود. در متون از باغ هایی از دورۀ حکومت آل مظفر یاد شده است، ازجمله باغ هایی در شهر یزد. بیشتر باغ های دورۀ صفوی در دو شهر قزوین و اصفهان و سواحل جنوبی بحر خزر در شرق مازندران احداث شده اند. از دوران زندیه شماری باغ باقی است که باغ نظر، باغ جهان نما در شیراز، و باغ دولت آباد یزد از آن جمله اند. در دورۀ قاجار باغ سازی در تهران توسعه یافت و با توسعۀ ارتباط با اروپا عناصری از باغ سازی غربی در طرح باغ های ایرانی راه یافت. ازجمله باغ های مهم دورۀ قاجاریه در تهران عبارت اند از قصر قاجار، اتابک، نظامیه، باغشاه، و باغ فردوس. باغ ایرانی از نظر طرح و نقشه به سه دسته تقسیم می شود: ۱. باغ های مسطح و کم شیب؛ ۲. باغ های شیب دار و صفه بندی شده و سکودار؛ ۳. باغ های احداثی در زمین های عارضه دار طبیعی با دریاچه ها. شکل هندسی باغ های زینتی عموماً مستطیل است. ورودی و خیابان بندی باغ ها به ترتیب به نوع استفاده ای که از باغ می شده و نقشه و شکل کلی باغ بستگی دارد. جوی ها نیز هم حالت آبنما دارند و هم برای آبیاری باغ استفاده می شوند. گیاهان باغ به پنج دسته تقسیم می شوند: درخت های بی بر، درخت های بی بر تزیینی، درخت های میوه، گل، و چمن. برخی باغ های تاریخی ایران در این دانشنامه معرفی شده اند.

نقل قول ها

باغ فضایی است که در آن به دست انسان گل یا درخت کاشته شده باشد.
• نشانه شناسی: باغ نماد بهشت زمینی، مرکز کیهان، بهشت آسمانی و نشانهٔ آن مرحله ای از مراحل معنوی است که با طبقات بهشت ارتباط دارد.»• «بهشت زمینی در سفر آفرینش باغی بوده که حضرت آدم در آن کشت می کرده و مرتبط است با استیلای نباتات و اولویتِ آن ها در شروع یک دوره، و در پایان این دوره است که اورشلیم آسمانی شهری خواهد شد. در رم باستان، باغ یادآور بهشت گمشده است. می توان گفت که در روزگار ما همچنان انعکاس و جوهر جهان، باغ های ایرانی و ژاپنی هستند.»• «باغ ها خاور دور دنیایی کوچک است، و در ضمن، طبیعت مرمت شده است و بازگرداندنِ طبیعت به صورت اولیهٔ آن، باغ دعوت آدمی است به مرمت طبیعت اولیهٔ وجود.»• «صحن مساجد و حیاط خانهٔ مسلمانان نیز با حوض مرکزی اش تصویری از باغ بهشت است.»• «در ایران که باغ معنایی نه فقط دنیایی چون ژاپن، بلکه معنایی ماوراءالطبیعه و عرفانی به خود می گیرد، عشق باغ ها مضمون اصلی معنویت در دنیای است. از شهیرترین دیوان های شعر، گلستان و بوستان اند…» -> ژان شوالیه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] باغ ، محوطه ای غالباً محصور، ساخته انسان با بهره گیری از گل و گیاه ، درخت ، آب و بناهای ویژه که بر قواعد هندسی و باورها مبتنی است . و از آن به مناسبت در باب های خمس، تجارت، مساقات، اجاره، اطعمه و اشربه و احیاء موات سخن رفته است.
واژه : واژه باغ در فارسی میانه و نو به کار رفته است . در فارسی میانه مانوی به صورت b'w و در سغدی به صورت bag به معنای قطعه یا پاره ای از زمین است که مترادف با واژه اوستایی baga و سنسکریت bhaga به معنای بخش ، سهم ، دارایی و بهره به کار رفته است . baga در ختنی ، bag در ارمنی ، و baga شکل آرامی شده این واژه در تلمود به معنای زمین مشترک است . کلمه «باغ » در ترکیب های مختلفی به کار رفته است ؛ از جمله باغ بدیع به معنی بهشت ، باغ سیاوشان و باغ شهریار که نام دو نوا در موسیقی ایرانی است ، و نیز باغ شیرین که از الحان باربدی است و بعضی فرهنگ ها آن را لحن چهارم به شمار آورده اند، اما در خسرو و شیرین نظامی سی و یکمین لحن یاد شده است .
پیشینه
دریافت و باور انسان از باغ به عنوان بهشت و اشاره متون مذهبی به آغاز خلقت آدم و حوّا در باغ بهشت ، قدیم ترین نشان اهمیت باغ در روند حیات انسان است . داده های باستان شناختی محوطه چغامامی در عراق (در غربی ترین کوهپایه های زاگرس ، نزدیک مرز ایران ) نمایشگر رواج کشاورزی همراه با آبیاری ساده به روش افشان در پیش از هزاره ۶ق م است ؛ حدود ۵۰۰۰ق م کانال های جانبی متعددی نیز در این محل ایجاد شده است . اما درباره احداث باغ تا هزاره ۳ق م مدرکی در دست نیست . احتمالاً از اوایل هزاره ۳ق م باغ های سلطنتی در مصر وجود داشته است ؛ متون اساطیری و مذهبی سومری نیز در این هزاره اشاره به باغ های معابد در بین النهرین دارند. در منابع به کاخ - باغ هایی در بابل اواخر هزاره ۳ و اوایل هزاره ۲ق م اشاره شده است و پس از آن در متون آشوری میانه از توجه شاه به باغ ها و باغ داری و تلاش برای خو دادن درخت های وارداتی به محیط زیست تازه سخن رفته است . در اوایل هزاره یکم ق م باغ های شاهانه یکی از ویژگی های بیت المقدس بودند؛ همچنین می توان به باغ های شاهانه ای در سرزمین اورارتو اشاره کرد. در واقع در هزاره یکم ق م آشوری ها پدیدآورندگان باغ های یادمانی در خاور نزدیک بودند و گستره شگفت آوری از باغ های سلطنتی پدید آوردند. کشت درخت ها روی سازه های مرتفع در سده ۷ق م در آشورِ نو الهام بخش ابداع طرح های پیچیده تری مانند «باغ های معلق » بابل در اوایل سده ۶ق م شد. یونانیان نیز باغ های زیادی داشتند، اما آن ها باغ های تزیینی را ابداع نکردند، بلکه فقط از بوته ها و درخت ها برای زیبایی معبدها و محوطه اطراف ورزشگاه ها سود می جستند. تنها در دوره رومی ها بود که به ساخت گونه های مختلف باغ به شکل های مجزا یا وابسته به بنا پرداختند و دیوارهای شهر پمپئی را با صحنه های نقاشی بسیار بزرگ شامل درختان ، گل ها و جانوران و پرندگان آراستند. رومی ها باغ زینتی نساختند، ولی ساخت باغ های تفریحی بخشی از زندگی آن ها بود و هدف باغبانان احداث ساختار طبیعی جذاب بود.
باغ در ایران
سابقه باغ در ایران را می توان به دو دوره قبل و بعد از اسلام تقسیم کرد.
← قبل از اسلام
...

[ویکی الکتاب] معنی بَاغٍ: ستمگر(باغی) - متجاوز- افراط کار- از حد گذرنده
معنی بَاقٍ: باقی -ماندگار
معنی جَنَّتَهُ: باغ او
معنی جَنَّتَانِ: دو باغ - دوبهشت
معنی جَنَّتَکَ: باغ تو
معنی جَنَّتَیْنِ: دو باغ - دوبهشت
معنی رَوْضَاتِ: باغ و بستانهایی که حسن منظر و خوشبویی آن به نهایت رسیده باشد
معنی رَوْضَةٍ: باغ و بستانی که حسن منظر و خوشبویی آن به نهایت رسیده باشد
معنی جَنَّةِ: باغ (وجه تسمیه اش این است که پوشش درختان مانع از دیدن زمین می شود)-بهشت
معنی أَقْنَیٰ: سرمایه قابل ذخیره بخشید(قنیه به معنای اموال ماندنی از قبیل خانه و باغ و حیوان بخشید)
معنی فِرْدَوْسِ: بهشت - بالای بهشت (در مورد این کلمه هم ضمیر مذکر استفاده می شود وهم مؤنث و به طوری که گفته شده کلمهای است رومی به معنای بستان و بعضی هم گفتهاند کلمهای است سریانی به معنای تاکستان و اصل آن فرداس بوده ، و بعضی دیگر گفتهاند کلمهای است سریانی و به معنای ...
معنی لَوْلَا: اگر نبود - چرا نشد (در عباراتی نظیر "وَلَوْلَا دَفْعُ ﭐللَّهِ ﭐلنَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ " معنی اگر نبود می دهد وقتی در ترکیب با فعل بیاید معنی چرا نشد یا چرا می دهد مثل "وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاءَ ﭐللَّهُ ":چرا وقتی به باغ خ...
ریشه کلمه:
بغی (۹۶ بار)

«باغ» یا «باغی» از مادّه «بغی» به معنای طلب است; و «عاد» یا «عادی» از مادّه «عدو» به معنای تجاوز می باشد، و در سوره «نحل» به معنای طلب لذت، و یا حلال شمردن حرام الهی تفسیر شده است. البته، در روایاتی که از طرق اهل بیت(علیهم السلام)به ما رسیده، گاهی «باغی» به معنای «ظالم» و «عادی» به معنای «غاصب» تفسیر شده، حتی «باغی» به معنای کسی که بر ضد امام، قیام کند و «عادی» به معنای «دزد» آمده است.

[ویکی فقه] باغ (قرآن). باغ به بوستان دارای انواع درختان و نباتات گفته می شود.
باغ، محوطه ای معمولا محصور است که در آن از انواع درخت ها و گل ها کاشته باشند.
خمس باغ
اگر کسی زمینی را تبدیل به باغ کند که پس از افزایش قیمتش آن را بفروشد باید خمس میوه و رشد درخت ها و نیز زیادی قیمت باغ را بپردازد. اگر قصدش از احداث، فروختن میوه و استفاده از درآمد باغ باشد حکم سرمایه را دارد؛ امّا اگر قصدش استفاده از محصولات آن برای رفع نیاز خود و خانواده (نه فروختن) باشد، از مئونه محسوب می شود.
عناوین مرتبط
باغ دار متکبر، باغهای میوه، پیدایش باغ، نابودی باغ، نقش باغ.

گویش مازنی

/baagh/ باغ به معنی مطلق آن شامل هر نوع باغی اعم از باغ های صیفی کاری، جالیز و میوه

باغ به معنی مطلق آن شامل هر نوع باغی اعم از باغ های صیفی کاری،جالیز ...


جدول کلمات

بستان

پیشنهاد کاربران

باغ ریشه پارسی دارد و مراجعه کنید به دهخدا و معین . . . . به گفتن و تعصب های بی جای شما نیست که تمممام کلمات رو ترکی میدونید . . عزیزان ناراحت نشید ولی ترکی خودش شاخه ای از پارسیه . . . چون زبان و نوشتار عثمانی ها پارسی بوده . . دیگه سند از این محکم تر؟؟؟

واژه باغ ( باگا در پهلوی ) در همه ی زبانهای ایرانی وجود دارد و همراه با انبوهی از واژگان ایرانی دیگر از زبان ایرانی آذری به ترکی راه یافته و وارد ساختار فعل ترکی هم شده است.

باغ
1 ) اشتقاق واژه . واژه فارسی دری و میانه «باغ»؛ فارسی میانه مانوی b'w ( بویس، ص 26 ) ؛ سُغدی مسیحی g B' در اصل به معنای تکه یا پاره زمین، ( بنونیست، ص 105؛ گرشویچ، ذیل ش 1136 ) ؛ ختنی bؤga ( بیلی، ذیل واژه ) به معنای بخش، بهر؛ ارمنی bag ( ایوازیان، ص 21؛ آچاریان، ج 1، ص 373 ) با معانی تکه، بخش، سهم، میراث، با واژه گاهانی ga ¦ ba ، اسم خنثی به معنای بخش، بهر، برخ ( یسنا 51، بند 1؛ بارتولومه، ستون 952 ) و هندی باستان ga ¦ bha ، اسم مذکر به معنای بخش، ملک، بهر که در ترکیب ga ¦ mi - bha ¦ bhu ( مونیر ـ ویلیامز، ص 763، ذیل همین ترکیب؛ ترنر، ذیل ش 9430 ) به معنی قطعه زمین یا سهمی از ملک آمده است، برابر و همگی از ریشه باستانی bag * ( بخش کردن ) هستند که مصدر بَخْتَن در فارسی میانه و بخشیدن در فارسی نو به معنی بخش کردن از آن آمده است. نظیر همین گسترش معنایی در واژه عبری leq ¦ e ¤ h ( سهم، بخش ) که بعداً معنی کشتزار یافته ( و نباید با eqlum اَکّدی و حَقْل عربی به مفهوم مزرعه اشتباه شود ) و در ho klإros و tئmإros یونانی نیز دیده میشود ( ایرانیکا ، ذیل «باغ» ) ، وام واژه آرامی ¦ a ¦ g ¦ ba در تلمود به معنی زمین مشترک نیز از همین اصل است ( دالمان، ص 45 ) .
واژه رَز در فارسی نو و میانه به معنی تاکستان ( احتمالاً از ریشه raod ( اوستایی «روییدن» ) ، در گویشهای طبری و خوانساری و گویشهای شمال غربی ایران مرادف واژه باغ و به همین معنی به کار میرود و بهترین شاهد آن ترکیب «خرمه رز» به معنای باغ خرّم، و «رزان» به معنی باغها و درختستانها، در تاریخ طبرستان است ( ج 1، ص 72، 300؛ کیا، ص 238 ) . کاربرد ترکیب Dadbaka - bag در کنار Dadbaka - ras و اطلاق آنها به زمین قابل کشت در اسناد یونانی اورامان از کاربرد همزمان باغ و رز به یک معنی از روزگار باستان حکایت دارد. هزوارش رز در فرهنگ پهلوی به صورت کَرْما ( درعربی کَرْم ) و در اسناد اورامان ونسا آمده است ( آیلرز و مایرهوفر، ص 92، آیلرز و شاپکا، ص 379 ) . واژه ایرانی پالیز که در فارسی نو به معنای مزرعه صیفی کاری است و در اصل به معنای مطلق باغ به کار میرفته و به صورت فالیز معرب شده، از صورت اوستایی pairi - za ¦ dae ( و صورت مفروض فارسی باستان paridayda * ) است که وام واژه یونانی hت Parؤdeisos به معنای «آغل صحرایی چارپایان» بهشت و نیز «فردوس» عربی برگرفته از آن است.
منابع: ابناسفندیار، تاریخ طبرستان ، چاپ عباس اقبال، تهران 1320 ش؛ اوستا. یسنا. گاثاها، مجموعه اوستا، گاثاها: سرودهای زرتشت ، گزارش پورداود، تهران 1354 ش؛ ماریا ایوازیان، وام واژههای ایرانی میانه غربی در زبان ارمنی ، تهران 1371 ش؛ محمدصادق کیا، واژه نامه طبری ، تهران 1316 ش؛
H. Acharian, Haieren Armatakan Bar aran , Yerevan 1971; H. W. Bailey, Dictionary of Khotan Saka , London 1979; Ch. Bartholomae, Altiranisches Wخrterbuch, Strasburg 1940; E. Benveniste, Grammaire Sogdienne , 2. e Partie, Paris 1929; M. Boyce, A word list of Manichean Middle Persian and Parthian , Leiden 1977; G. Dalman, Aramجisch - Neuhebrجisches wخrterbuch , Frankfurt 1901; W. Eilers, M. Mayrhofer, "kurdisch bu ¦ z und die indogermonisehe "Buchen" - Sippe. . . ", Mitteilungen fدr Die Anthropologische Gesellshaft Wien , 92 ( 1962 ) ; W. Eilers, V. Schapka, "Mitteliranische Mundarten" aus der Sammlung W. Eilers 1: Die Mundart von Chunsar , Wiesbaden 1976; Encyclopaedia Iranica, s. v. "Ba ¦ g ¦ " ( by W. Eilers ) ; I. Gershevitch, A grammar of Manichean Sogdian , Oxford 1961; M. Monier - Williams, A Sanskrit - English dictionary , Oxford 1976; R. L. Turner, A comparative dictionary of The Indo - Aryan languages , London 1973.
/ ایرج پروشانی /
2 ) سابقه . باغ از دیرینهترین روزگار وجود داشته و در همه تمدّنها از جایگاه با اهمیتی برخوردار بوده است. در قصص راجعبه آدم و حوا، این دو از بدو ظهور در باغ بودهاند ( برای مثال رجوع کنید به سفر پیدایش، 2: 8؛ بقره: 35 ) . قدیمیترین اشارهها به باغهای جهان، در برخی منابع تمدنهای کهن، چون مصر و چین، دیده میشود. وجود باغ در مصر قدیم از نقشهای آثار باستانی آن سرزمین پیداست. در طیوه ( = طیبه/ تِبای/ تِب ) ، شهر قدیم و مشهور مصر، در نقشه باغی متعلق به چهارده قرن پیش از میلاد، حوضی دیده میشود منقّش به مرغان و پرندگان دریایی که گرداگرد آن نقشهایی از گیاهان و درختان میوهدار و نهالها و بوتههای گل وجود دارد ( برای آگاهی از سابقه باغ در ایران رجوع کنید به ادامه مقاله ) .
در عصر اسکندر مقدونی، باغسازی در یونان پیشرفت بسیار کرد و باغهای زیادی در سرزمینهای یونانی ساخته شد. رومیها با اقتباس از باغهای یونانی، چه در اطراف ساختمانهای قدیم و چه به صورت مجزا، باغهای بسیاری احداث کردند. باغهای شهر رُم، که اغلب اقتباس از طرح باغهای شرقی است، نشانه توجه به زیباییهای طبیعی و نیز رفاه و ثروت طبقات متمکّن رومی است؛ بویژه آنکه آب وهوای شبه جزیره ایتالیا و فراوانی آب برای رشد و پرورش گل و گیاه مساعد بوده است. بر دیوارهای کاخ پمپئی، منظرههای زیبایی از باغ با نقش و نگار و به رنگهای مختلف دیده میشود. همچنین در تالار وسیع زیرزمینی آن باغچهای ساخته بودند با دیوارهای منقش به منظرههایی از باغهای سرسبز با درختان گل و میوه و پرندههای زیبا.
در قرن سیزدهم میلادی مارکوپولو به چین رفته و تفرجگاههای قوبیلای قاآن را دیده است. معمولاً در چین باغ به طور طبیعی به وجود میآید، و تصویرهایی که نقاشان چینی با هنرنماییهای خاص خود کشیدهاند، زیبایی آنها را با جلوههای خاصی نشان میدهد. باغهای ژاپنی به تأثیر از هنر باغسازی چینی ساخته شده است.
منابع : رجوع کنید به بخش باغ در سرزمینهای اسلامی، منابع ذیل «ه ».
/ عبداللّه چغتایی ( با اندکی تلخیص از: د. اردو ) /
3 ) باغ در نظر مسلمانان. اهمیت باغ در زندگی گذشته . . .

باغ یک واژه ی پارسی ست که در فرهنگ واژگان اوستایی به شکل băga به ماناک share, property, garden در کتاب ریشه یابی علی نوری آمده است. . . . در فرهنگ واژگان اوستایی فریدون جنیدی و احسان بهرامی به دیسه ی ِِبغ= beqe باغ آمده است

باغ یک واژه پارسی، پهلوی است که دیگران هم از آن استفاده کرده اند.
صورت فارسی میانه کلمه همان باغ و صورت فارسی باستان آن باگَ بوده است به معنی بخش یا تقسیم یا قطعه زمین زیر کشت.
باغ، واژه ای فارسی است که در پهلوی و سغدی نیز به همین شکل بکار برده می شده.
معرب باگ=باغ=بگ=بغ
واژه بغداد دو نوع ریشه اصلی گوناگون داشته است. قابل اطمینان ترین موردی که توافق بیشتری بروی آن گردیده لفظی است که از ترکیب پارسی باستان با نام �باگا� داتا ) به وجود آمده که واژه پارسی میانه �بگدات / بگداد�از آن گرفته شده؛ و سرانجام به واژه فارسی امروزی و عربی �بغداد� تغییر یافته است. ریشه دیگر نیز از پارسی �باگ – داد� یا �بگ - دا - دو� ( ترجمه �باغ خداوند� ) گرفته شده است.

بغلان، افغانستان ( به لاتین: Baghlan ) یک شهر در افغانستان=بغ لان

بگرام ( بدون تغییر ) شهری باستانی در هشتاد کیلومتری شمال کابل و در ولایت ( استان ) پروان افغانستان است. بگرام از دو کلمه مشتق شده یعنی �باگ� و �رام� به مفهوم �باغ رام� یا �باغ خدا�.

بغداتی یکی از قدیمی ترین روستاها در منطقه تاریخی ایمرتی در کشور گرجستان است. نام آن دارای اصالت همان پایتخت عراق ، بغداد است.



انگلیسی"garden"
فرانسوی"jardin"

باغ واژه ای پارسی است که در پارسی پهلویBaĝ و در اوستایی Baga



غ از زبان های ایرانی به ویژه سغدی، پارسی، کوردی ریشه گرفته

باغ یک واژه ی پارسی است که ریشه پارسی و سُغدی دارد ولی وارد ترکی هم شده و در ترکی برای این واژه معنی پیدا نشده

واژه ای پارسی است ک از زبان های ایرانی ریشه گرفته نه ترکی


کلمات دیگر: