مترادف برکه : آب انبار، آبدان، آبگیر، استخر، برم، تالاب، غدیر
برابر پارسی : آبگیر، آبدان، تالاب
pond, pool
تالا ب , درياچه , حوض درست کردن , استخر , ابگير , حوض , برکه , چاله اب , کولا ب , اءتلا ف چند شرکت با يک ديگر , اءتلا ف , عده کارمند اماده براي انجام امري , دسته زبده وکار ازموده , اءتلا ف کردن , سرمايه گذاري مشترک ومساوي کردن , شريک شدن , باهم اتحادکردن , گودال , چاله فاضل اب , دست انداز , مخلوط کردن , گل گرفتن , گل الود کردن
آبانبار، آبدان، آبگیر، استخر، برم، تالاب، غدیر
برکه . [ ] (اِخ ) یمین . از خانان گوگ اردو از خاندان باتو یا خانان دشت قپچاق غربی (654 تا664 هَ . ق .). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ).
منوچهری .
منوچهری .
برکه . [ ب ِ ک َ ](اِخ ) دهی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز. سکنه 112 تن . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 7).
برکة. [ ] (اِخ )ابن حسام الدوله ، مکنی به ابوکامل و ملقب به زعیم الدولة. رجوع به زعیم الدوله ... شود. (یادداشت مؤلف ).
برکة. [ ب َ ک َ ] (ع اِ) یک دوشیدن از دوشیدن بامداد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
فردوسی .
منوچهری .
منوچهری .
ناصرخسرو.
انوری .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
سعدی .
سعدی .
سعدی .
نظامی .
برکة. [ ب ُ ک َ ] (ع اِ) مرغی است آبی ، خرد و سپیدرنگ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، بُرک ، أبراک ، بُرکان ، بِرکان . || غوکها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دیت و تاوان و مانند آن (منتهی الارب ) یا مردان متحمل آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مزد آسیابان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گروه دیت خواه . (ناظم الاطباء).
برکة. [ب ِ ک َ ] (ع مص ) برخیزانیدن ناقه ٔ نشسته که شیرش ریزان باشد و دوشیدن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
(berka) روستایی است از بخش دوره چگنی دهستان دوره، واقع در پنج کیلومتری جنوب شرقی سراب دوره. لازم به ذکر است بخش چگنی به شهرستان تبدیل شده است.
آبگیر، تالاب
۱پاتیل – دیگ بزرگ دهان گشاد ۲سیاه مست