مترادف نارو : متقلب، مکار، نادرست، ناروزن، حقه، حیله، فریب، مکر، ناجوانمردی، نیرنگ، ناراهوار
متضاد نارو : درستکار
foul play, nasty trick
betrayal, duplicity
ناراهوار
متقلب، مکار، نادرست، ناروزن ≠ درستکار
حقه، حیله، فریب، مکر، ناجوانمردی، نیرنگ
۱. متقلب، مکار، نادرست، ناروزن
۲. حقه، حیله، فریب، مکر، ناجوانمردی، نیرنگ
۳. ناراهوار ≠ درستکار
(رُ) (اِ.) پرنده ای خوش آواز مانند بلبل .
( ~ .) 1 - نیرنگ ، حیله . 2 - (عا.) مرکوبی که خوب راه نرود و چموشی کند.
نارو. (اِ) اسم سنبل الطیب است . (فرهنگ نظام از محیط اعظم ).
نارو. (اِخ ) نام جزیره ای است در بحر کاهل که در تحت حکومت نیوزیلند است . (فرهنگ نظام ).
نارو. [ رَ / رُو ] (اِ مرکب ) فریب دادن و مکر کردن . با لفظ زدن نارو زدن گفته می شود. مرکب از «نا» و«رو» است . (فرهنگ نظام ). و رجوع به نارو زدن شود.
کسائی (از آنندراج ).
منوچهری .
منوچهری .
منوچهری .
سنائی (از آنندراج ).
سوزنی .
نارو.[ رِو ] (اِخ ) نارِف . رودی است از شعب رودخانه ٔ بوگ در لهستان که 479هزار گز طول دارد. جنگ معروف روس و آلمان در سال 1915 م . در کنار این رود روی داد.
۱. حیله؛ نیرنگ؛ مکر؛ ناکرد.
۲. (صفت) حیلهگر؛ مکار.
〈 نارو زدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] حیله کردن؛ نیرنگ زدن؛ خیانت کردن به کسی.
جل؛ چکاوک.
پاروی چوبی