کلمه جو
صفحه اصلی

سنبل


مترادف سنبل : خوشه، نوعی گل

فارسی به انگلیسی

bungled work, bungling


hyacinth, (spike)nard, ringlet


hyacinth, nard, ringlet, curl, bungled work, bungling, (spike)nard

فارسی به عربی

سنبل

عربی به فارسی

سنبل , گل سنبل , سنبل ايراني , ياقوت


فرهنگ اسم ها

اسم: سنبل (دختر) (عربی، فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: sonbol) (فارسی: سنبل) (انگلیسی: sonbol)
معنی: نام گلی خوش بو، ( در گیاهی ) گلِ خوشه ای بلند، به هم فشرده و معطر به رنگهای قرمز، آبی، سفید و زرد، گیاه همین گل، ( در قدیم ) ( به مجاز ) گیسو، زلف، گل خوشه ای بلند، به هم فشرده، و معطر به رنگهای قرمز، سفید، و زرد

(تلفظ: sonbol) (در گیاهی) گلِ خوشه‌ای بلند ، به هم فشرده و معطر به رنگهای قرمز ، آبی ، سفید و زرد ، گیاه همین گل ؛ (در قدیم) (به مجاز) گیسو ، زلف.


مترادف و متضاد

خوشه


نوعی گل


hyacinth (اسم)
سنبل، گل سنبل، سنبل ایرانی، یاقوت

jacinth (اسم)
سنبل، سنگ یمانی، یاقوت زعفرانی

۱. خوشه
۲. نوعی گل


فرهنگ فارسی

( اسم ) گیاهی است از تیره سوسنیها جزو تک لپه ییها با جام و کاسه رنگین و دارای گلهای بنفش خوشه یی است و چون زود گل می دهد و گلش زیبا و خوشرنگ و خوش بو است مورد توجه است و جزو گیاهان مرغوب زینتی است و پیاز آنرا در گلدانها میکارند بهترین نوع آن سنبل هلندی است زمبل زومبول ارسیل عرصیل عیسلان خزام اوقنوطوس اواقنثوس . یا سنبل ایرانی . گونه ای سنبل که گلهایش سفید رنگ است و به عنوان زینت نیز کشت میشود گل سنبل ایرانی سنبل بری قسطل الارض یا سنبل بری . ۱ - لاله وحشی . ۲ - سنبل ایرانی . یا سنبل تر . ۱ - خط جوانان . ۲ - زلف خوبان . یا سنبل جبلی . از گونه های سنبل الطیب است که برای ریشه آن اثر مدر و اشتها آور و معرق ذکر کرده اند سنبل کوهی . یا سنبل ختایی . گل فرشته . یا سنبل رومی . سنبل الطیب . یا سنبل زرد . گیاهی است از تیره صلیبیان که به عنوان گیاه زمینی در باغها نیز کشت میشود آلوسن الیسون . توضیح از دانه این گیاه که شبیه دانه قدومه است در طب استفاده میشود و به همان نام الیسون مشهور است . یا سنبل کوهی . سنبل جبلی . یا سنبل هندی . گیاهی است از تیره گندمیان که ریشه های افشانش در تداوی همانند ریشه سنبل الطیب مورد استعمال دارد ناردین هندی عجر مکی حب العصافیر .

سرده‌ای از سنبلیانِ پیازدار با گل‌های رنگی که در شرق مدیترانه به‌صورت خودرو می‌رویند و تا ایران و ترکمنستان گسترش دارند


فرهنگ معین

(سَ بَ) (اِ.) (عا.) کار سرسری ، سطحی .


(سُ بُ) [ ع . ] (اِ.) خوشه .


(سَ بَ ) (اِ. ) (عا. ) کار سرسری ، سطحی .
(سُ بُ ) [ ع . ] (اِ. ) خوشه .
(سُ بُ ) (اِ. ) = زمبل . زمبول : گیاهی است از تیرة سوسنی ها دارای برگ های دراز و گل های خوشه ای به رنگ بنفش . پیاز آن را در گلدان می کارند.

(سُ بُ) (اِ.) = زمبل . زمبول : گیاهی است از تیرة سوسنی ها دارای برگ های دراز و گل های خوشه ای به رنگ بنفش . پیاز آن را در گلدان می کارند.


لغت نامه دهخدا

سنبل. [ سُم ْ ب ُ ] ( ع اِ )خوشه ( جو، گندم و مانند آن ). ج ، سنابل. ( منتهی الارب ) ( فرهنگ فارسی معین ) ( از ناظم الاطباء ) :
گل سرخش چو عارض خوبان
سنبلش همچو زلف محبوبان.
سعدی.
|| گیاهی است از تیره سوسنی ها جزو تک لپه ای ها با جام و کاسه رنگین و دارای گلهای بنفش خوشه ای است و چون زود گل میدهد و گلش زیبا و خوشرنگ و خوش بو است مورد توجه است و جزو گیاهان زینتی است و پیاز آنرا در گلدانها میکارند. بهترین نوع آن سنبل هندی است. زمبل. ذومبول. ارسیل. عرصیل. عیلان عزام. وقتطوس. اواقنثوس. ( فرهنگ فارسی معین ) :
بوید بسحرگاهان از شوق بناگاهان
چون نکهت دلخواهان بوی سمن و سنبل.
منوچهری.
هم زهردار چو شاخ سنبل
گر نیشکری گزیده خواهم.
خاقانی.
خار که هم صحبتی گل کند
غالیه در دامن سنبل کند.
نظامی.
دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران فراهم آورده. ( گلستان ).
- سنبل الطیب . رجوع به همین کلمه شود.
- سنبل ایرانی ؛ گونه ای سنبل که گلهایش سفیدرنگند و بعنوان زینت نیز کشت میشود. گل سنبل ایرانی. سنبل بری. قسطل الارض. ( فرهنگ فارسی معین ).
- سنبل بری ؛ لاله وحشی. ( فرهنگ فارسی معین ).
- سنبل جبلی ؛ یکی از گونه های سنبل الطیب است که برای ریشه آن اثر مدر و اشتهاآور و معرق ذکر کرده اند. سنبل کوهی. ( فرهنگ فارسی معین ).
- سنبل ختایی ؛ گل فرشته. ( فرهنگ فارسی معین ).
- سنبل رومی ؛ سنبل الطیب. ( فرهنگ فارسی معین ): دو است : هندی و رومی ، هندی را سنبل الطیب و سنبل عصافر گویند و رومی را ناردین گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- سنبل زرد ؛ گیاهی است از تیره صلیبیان که بعنوان گیاه زمینی در باغها نیز کشت میشود آلوسن الیسون. از دانه این گیاه که شبیه دانه قدومه است در طب استفاده می شود بهمان نام الیسون مشهور است. ( فرهنگ فارسی معین ).
- سنبل کوهی ؛ سنبل جبلی. ( فرهنگ فارسی معین ).
- سنبل هندی ؛ گیاهی است از تیره گندمیان که ریشه های افشانش در تداوی همانند ریشه سنبل الطیب مورد استعمال است. ناردین هندی. عجر مکی. حب العصافیر. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| بمجاز، به معنی موی. زلف :
باغها کردی چون روی بتان از گل سرخ
راغها کردی چون سنبل خوبان ز خضر.
فرخی.
ز سنبل کرد برگل مشک بیزی

سنبل . [ سُم ْ ب ُ ] (ع اِ)خوشه (جو، گندم و مانند آن ). ج ، سنابل . (منتهی الارب ) (فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء) :
گل سرخش چو عارض خوبان
سنبلش همچو زلف محبوبان .

سعدی .


|| گیاهی است از تیره ٔ سوسنی ها جزو تک لپه ای ها با جام و کاسه ٔ رنگین و دارای گلهای بنفش خوشه ای است و چون زود گل میدهد و گلش زیبا و خوشرنگ و خوش بو است مورد توجه است و جزو گیاهان زینتی است و پیاز آنرا در گلدانها میکارند. بهترین نوع آن سنبل هندی است . زمبل . ذومبول . ارسیل . عرصیل . عیلان عزام . وقتطوس . اواقنثوس . (فرهنگ فارسی معین ) :
بوید بسحرگاهان از شوق بناگاهان
چون نکهت دلخواهان بوی سمن و سنبل .

منوچهری .


هم زهردار چو شاخ سنبل
گر نیشکری گزیده خواهم .

خاقانی .


خار که هم صحبتی گل کند
غالیه در دامن سنبل کند.

نظامی .


دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران فراهم آورده . (گلستان ).
- سنبل الطیب . رجوع به همین کلمه شود.
- سنبل ایرانی ؛ گونه ای سنبل که گلهایش سفیدرنگند و بعنوان زینت نیز کشت میشود. گل سنبل ایرانی . سنبل بری . قسطل الارض . (فرهنگ فارسی معین ).
- سنبل بری ؛ لاله ٔ وحشی . (فرهنگ فارسی معین ).
- سنبل جبلی ؛ یکی از گونه های سنبل الطیب است که برای ریشه ٔ آن اثر مدر و اشتهاآور و معرق ذکر کرده اند. سنبل کوهی . (فرهنگ فارسی معین ).
- سنبل ختایی ؛ گل فرشته . (فرهنگ فارسی معین ).
- سنبل رومی ؛ سنبل الطیب . (فرهنگ فارسی معین ): دو است : هندی و رومی ، هندی را سنبل الطیب و سنبل عصافر گویند و رومی را ناردین گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
- سنبل زرد ؛ گیاهی است از تیره ٔ صلیبیان که بعنوان گیاه زمینی در باغها نیز کشت میشود آلوسن الیسون . از دانه ٔ این گیاه که شبیه دانه ٔ قدومه است در طب استفاده می شود بهمان نام الیسون مشهور است . (فرهنگ فارسی معین ).
- سنبل کوهی ؛ سنبل جبلی . (فرهنگ فارسی معین ).
- سنبل هندی ؛ گیاهی است از تیره ٔ گندمیان که ریشه های افشانش در تداوی همانند ریشه ٔ سنبل الطیب مورد استعمال است . ناردین هندی . عجر مکی . حب العصافیر. (فرهنگ فارسی معین ).
|| بمجاز، به معنی موی . زلف :
باغها کردی چون روی بتان از گل سرخ
راغها کردی چون سنبل خوبان ز خضر.

فرخی .


ز سنبل کرد برگل مشک بیزی
ز نرگس بر سمن سیماب ریزی .

نظامی .


سمن بر غافل از نظاره ٔ شاه
که سنبل بسته بد بر نرگسش راه .

نظامی .


بدو گفت کای سنبلت پیچ پیچ
ز یغما چه آورده ای ؟ گفت هیچ .

سعدی .



فرهنگ عمید

کار سرسری و سردستی.
⟨ سنبل کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] کاری را سرسری انجام دادن و از سر وا کردن.


کار سرسری و سردستی.
* سنبل کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه] کاری را سرسری انجام دادن و از سر وا کردن.
۱. (زیست شناسی ) خوشۀ جو یا گندم، خوشه.
۲. (زیست شناسی ) گیاهی از تیرۀ سوسنی ها با برگ های دراز و گل های خوشه ای به رنگ بنفش.
۳. [مجاز] زلف معشوق.
* سنبل ختایی: (زیست شناسی ) گیاهی پایا از تیرۀ چتریان و معطر که عرق ریشه و دانه های آن در عطرسازی و تهیۀ شیرینی و شربت به کار می رود.
* سنبل رومی: (زیست شناسی ) گیاهی بیابانی با برگ های دراز خوش بو، گل های ریز و ریشه و ساقۀ سخت که در طب به کار می رود و خواص آن شبیه سنبل الطیب است، ناردین، نردین.

۱. (زیست‌شناسی) خوشۀ جو یا گندم؛ خوشه.
۲. (زیست‌شناسی) گیاهی از تیرۀ سوسنی‌ها با برگ‌های دراز و گل‌های خوشه‌ای به رنگ بنفش.
۳. [مجاز] زلف معشوق.
⟨ سنبل ختایی: (زیست‌شناسی) گیاهی پایا از تیرۀ چتریان و معطر که عرق ریشه و دانه‌های آن در عطرسازی و تهیۀ شیرینی و شربت به کار می‌رود.
⟨ سنبل رومی: (زیست‌شناسی) گیاهی بیابانی با برگ‌های دراز خوش‌بو، گل‌های ریز و ریشه و ساقۀ سخت که در طب به کار می‌رود و خواص آن شبیه سنبل‌الطیب است؛ ناردین؛ نردین.


دانشنامه عمومی

Hyacinthus orientalisHyacinthus litwinowiiHyacinthus transcaspicus
Hyacinthus orientalis، متداول ترین گونه
Hyacinthus litwinowii
Hyacinthus transcaspicus
سُنبُل نام سرده ای از گل ها است که به تیرهٔ Hyacinthaceae تعلق دارد. این سرده در گذشته جزو تیرهٔ سوسنیان محسوب می شد. خاستگاه سنبل، شرق دریای مدیترانه، ایران، ترکمنستان و آفریقای جنوبی است.
گل های سنبل خوش بو و جنبهٔ زینتی داند. دورهٔ گلدهی آن ها در اوایل بهار است. گل ها می توانند به رنگ های سفید، صورتی، بنفش، قرمز، نارنجی، زرد یا آبی باشند.
سنبل ها شامل ۳ گونهٔ مختلف می شوند:

دانشنامه آزاد فارسی

سُنْبُل (hyacinth)
سُنْبُل
سُنْبُل
سُنْبُل
گروهی از گیاهان دارای غدۀ زیرزمینی، از خانواده سوسنیان. این گیاهان بومی مناطق شرقی مدیترانه و افریقایـند. سنبل ایرانی، Hyacinthus orientalis، خوشۀ گلی استوانه ای شکل، معطر، بزرگ، و سفیدرنگ یا صورتی یا آبی دارد. گیاهان دیگری با نام سنبل باتلاقی (گل شپش، شپشه) از جنس Pedicularis، و خانواده گل میمون(Scrophulariaceae) نیز یافت می شوند که نُه گونۀ علفی غالباً رطوبت پسند و دایم از آن ها در ایران مشاهده می شوند. این گیاهان نیمه انگلی اند و برگ هایشان دارای تقسیمات شانه ای عمیق است.

فرهنگستان زبان و ادب

{Hyacinthus} [زیست شناسی- علوم گیاهی] سرده ای از سنبلیانِ پیازدار با گل های رنگی که در شرق مدیترانه به صورت خودرو می رویند و تا ایران و ترکمنستان گسترش دارند

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَنَابِلَ: خوشه های گندم (جمع سنبل وسنبل در اصل به معنای پوشاندن است ، و اگر خوشه گندم را سنبل نامیدهاند ، به این جهت بوده است که سنبل ، دانههای گندم را در غلافهائی که دارد میپوشاند )
معنی سُنبُلَاتٍ: خوشه های گندم (جمع سنبله وسنبل در اصل به معنای پوشاندن است ، و اگر خوشه گندم را سنبل نامیدهاند ، به این جهت بوده است که سنبل ، دانههای گندم را در غلافهائی که دارد میپوشاند )
معنی سُنبُلَةٍ: خوشه گندم (سنبله وسنبل در اصل به معنای پوشاندن است ، و اگر خوشه گندم را سنبل نامیدهاند ، به این جهت بوده است که سنبل ، دانههای گندم را در غلافهائی که دارد میپوشاند )
تکرار در قرآن: ۵(بار)
خوشه. . جمع آن سنابل و سنبلات است مثل . سنبله برای مفرد و سنبل برای مطلق است.

پیشنهاد کاربران

جنبه زینتی هم داره

سنبل:دستمال

سنبل=خوشه

خاستگاه سنبل در شرق مدیترانه، ایران، ترکمنسان و افریقای جنوبی است.

سنبل به معنای خوشه گندم می باشد که در سوره یوسف چندین بار مورد استفاده قرار گرفته است

آب رود

نماد


کلمات دیگر: