فرغانه. [ ف َ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) نام شعبه ای است از موسیقی که آن را نهاوندک میخوانند. ( برهان ).
فرغانه. [ ف َ ن َ ] ( اِخ ) نام کوهی است که مردم گیاه در آن کوه میشود ( کذا ) و آن رستنیی باشد که عربان یبروح الصنم خوانند. ( برهان ). رجوع به مدخل بعد شود.
فرغانه. [ ف َ ن َ ] ( اِخ ) ناحیه ای است آبادان و بزرگ ، با نعمتهای بسیار و اندر وی کوه بسیار است و دشت و شهرها و آبهای روان. و در ترکستان است. آنجا برده بسیار افتد ترک. و اندر کوههای وی معدن زر و سیم است بسیار و معدن مس و سرب و نوشادر و سیماب و چراغ سنگ و سنگ پادزهر و سنگ مغناطیس و داروهای بسیار. و از او طبرخون خیزد و گیاههایی که اندر داروهای عجب به کار شود. و ملوک فرغانه در قدیم از ملوک اطراف بودندی و ایشان را دهقان خواندندی.
اخسیکت قصبه فرغانه است و مستقر امیر است و عمال. اثکث ، تشوخ ،طماخس ، نامکاخس ، سوخ ، اوال ، بغسکین ، خواکند، رشتان ،زند، رامش ، قبا، اوش ، اورست ، فرسیاب ، اوزگند، ختلام ،کشوکث و پاب از شهرهای فرغانه است. ( حدود العالم ). ولایتی است از ملک ماوراءالنهر مابین سمرقند و
چین که آن را اندگان گویند و معرب آن اندجان است. ( برهان ).شهر و ناحیتی وسیع است به ماوراءالنهر متصل به بلاد ترکستان در زاویتی از ناحیه هیطل از سوی مطلعالشمس بر جانب راست کسی که قاصد بلاد ترک بود. بسیارخیر و فراوان رستاق است و گویند در آن چهل منبر ( مسجد جامع ) بوده است. بین آن و سمرقند پنجاه فرسخ مسافت است و از ولایات آن خجند است... ( معجم البلدان ) :
هرچه به عالم دغا و مسخره بوده ست
از حد فرغانه تا به غزنی و قزدار...
نجیبی.
سپاه سپنجاب و فرغانه را
دگر مرزداران فرزانه را...
نظامی.
گفتم ز کجایی تو؟ تسخر زد و گفتا: من
نیمیم ز ترکستان ، نیمیم ز فرغانه.
مولوی.