کلمه جو
صفحه اصلی

پدر


مترادف پدر : اب، ابو، باب، بابا، والد، قاید

متضاد پدر : مادر

فارسی به انگلیسی

senior, father, forefather, papa, parent, patr-, patri-, sire, dad, daddy, pop, fathert, old man

father


father, forefather, papa, parent, patr-, patri-, Sire


فارسی به عربی

اب

مترادف و متضاد

abba (اسم)
پدر، ابا

father (اسم)
پدر، بابا، والد

dad (اسم)
پدر، بابا، آقاجان، پاپا

sire (اسم)
پدر، اعلیحضرتا

pater (اسم)
پدر، پدر روحانی

baba (اسم)
پدر، بابا

اب، ابو، باب، بابا، والد ≠ مادر


قاید


۱. اب، ابو، باب، بابا، والد
۲. قاید ≠ مادر


فرهنگ فارسی

مردی که فرزندداشته باشد، سرپرست وبزرگترخانواده
( اسم ) ۱- مردی که از او فرزند بوجود آمده است مردی که از او دیگری بوجود آمده بابا باب والد اب. ۲- ( اسم ) آدم ابوالبشر. ۳- ( اسم ) یکی از اقانیم ثلاثه نزد ترسایان اب . ۴- پدرزن ابوالزوجه. جمع: پدران . یا پدران نیاکان اجداد آبائ اسلاف: ( ما بجانب عراق ... مشغول گردیم ووی بغزنین .... و طریقی که پدران ما بر آن رفته اند نگاه داشته آید. ) ( بیهقی ) یا پدر اول .(اخ . ) حضرت آدم ابوالبشر. یا پدر بشر . ( اسم ) پدراول یا پدر پدر . یا پدر از کسی در آوردن. سخت او را تنبیه کردن : (حالا پدری ازت در بیاورم که حظ بکنی . ) ( صفت . هدایت ) یا پدرش را بیرون آوردن ( سوزاندن ). او را سخت اذیت کردن پدرش را در آوردن : ( گندم خال توای حور بهشتی طلعت بخدا کز همه عالم پدر آورده برون . ) ( شاطر عباس )
وی پسر پدر اول بود

فرهنگ معین

(پَ یا پِ دَ ) (اِ. ) ۱ - جاندار نر (به ویژه انسان ) که دارای فرزند است . ۲ - مجازاً بنیانگذار، پدید آورندة چیزی تازه ، مثل پدر شعر نو. ۳ - عنوان احترام آمیز و مهرآمیز برای مردان سالخورده . ۴ - بابا، باب ، واله . ، ~صلواتی نوعی تحسین و تمجید که غالباً بر

(پَ یا پِ دَ) (اِ.) 1 - جاندار نر (به ویژه انسان ) که دارای فرزند است . 2 - مجازاً بنیانگذار، پدید آورندة چیزی تازه ، مثل پدر شعر نو. 3 - عنوان احترام آمیز و مهرآمیز برای مردان سالخورده . 4 - بابا، باب ، واله . ؛ ~صلواتی نوعی تحسین و تمجید که غالباً برای طعنه زدن به کار برند. ؛ ~ سوختگی موذی گری ، زیرکی و پنهان کاری توأم با بدجنسی . ؛ ~کشتگی داشتن : کنایه از: دشمنی دیرینه و سخت داشتن . ؛ ~ سگ الف - دشنامی است برای کسان که پدرش را تا حد سگ پایین می آورند و حقیر نشان می دهند. ب - چیز بسیار بد.


لغت نامه دهخدا

پدر. [ پ ِ دَ ] ( اِ ) ( از پهلوی اَبی تَر ) مردی که از او دیگری بوجود آمده است. باب. والِد. اَب. بابا. اَبَة :
بپذرفت مهران ستاد از پدر
بنام شهنشاه پیروزگر.
فردوسی.
نبیره سپهدار فغفور چین
پدر گرد خاقان باآفرین.
فردوسی.
بخوبی پری و بپاکی گهر
به پیکر سروش و بچهره پدر.
فردوسی.
پسر بد مر او را یکی خوبروی
هنرمند و همچون پدر کینه جوی.
فردوسی.
فرود آمد و [ کیخسرو ] پیش یزدان بخاک
بغلطید و گفت ای جهاندار پاک
ستمکاره ای کرد بر من ستم
مرا بی پدر کرد و با درد و غم
تو از درد و سختی رهانیدیم
بدین تاج و دولت رسانیدیم.
فردوسی.
تو ایرانیان را ز مام و پدر
بهی و ز تخت و ز گنج و گهر.
فردوسی.
بر نکونامی چونانکه بود
پدر مشفق بر نیک پسر.
فرخی.
برادر ما [ مسعود ] را بر آن داشتند که رسول ما را بازگردانید و رسولی با وی نامزد کردند با مشتی عشوه و پیغام که ولیعهد پدر وی است. ( تاریخ بیهقی ). ما امیرالمؤمنین را از عزیمت خویش آگاه کردیم و عهد خراسان و جمله مملکت پدررا بخواستیم. ( تاریخ بیهقی ). و بشنوده باشد خان... که چون پدر ما... گذشته شد ما غایب بودیم از تخت ملک. ( تاریخ بیهقی ). بر خان پوشیده نیست که حال پدر ما امیر ماضی بر چه جمله بود. ( تاریخ بیهقی ). امیر... داند که ما را بجای پدر است و مهمّات بسیار در پیش داریم. ( تاریخ بیهقی ). گفت جان پدر تو نیز اگر بخفتی به از آنکه در پوستین خلق افتی. ( گلستان ).
- مثل پدر ؛ مهربان چون پدر. و پدرِ پدر و پدرِ مادر؛ جَدّ.
|| یکی از اقانیم ثلاثه ، نزد ترسایان. اَب. || آدم ابوالبشر. || پدر پریان ؛ جان . || پدر شدن ؛ اُبُوّت.
- امثال :
پدر کشته کی میکند آشتی .
ترکیبها:
برادر پدر. ( فردوسی ). بی پدر. پدر بر پدر. هم پدر. ( فردوسی ). رجوع به همین کلمات شود.

پدر. [ پ ِ رُ ] ( اِخ ) نام پنج پادشاه کشور پرتقال. پدرُی اول دالکانتارا امپراطور برزیل پسر ژان ششم پادشاه پرتقال مولد او به کلوز نزدیک لیسبون بسال 1798م. و وفات در سنه 1834 در لیسبون. وی در 1807 م. هنگامی که خاندان سلطنتی پرتقال مجبور به ترک آن کشور شدند به برزیل رفت و پس از بازگشت خاندان خود به اشبونه در ریودُژانیرو بماند و سپس به امپراطوری برزیل انتخاب شد ( 1822 م. ) و بعد از انقلابی که در ششم آوریل 1831 در ریودُژانیرو درگرفت تخت امپراطوری را به پسرش داد و به پرتقال بازگشت و در اینجا دختر خود دُناماریا را که در مدت امپراطوری وی سلطنت پرتقال داشت و از سال 1828 برادرش دُن میگل میگوئل وی را از این مقام رانده بود، بار دیگر بر تخت سلطنت نشانید.

پدر. [ پ ِ رُ ] (اِخ ) (دوم ) دالکانتارا. وی پسر پدرُ اول بود که پس از پدر به امپراطوری برزیل رسید. ولادت وی به ریودُژانیرو بسال 1825 م .و وفات بپاریس به سال 1891 م . بود. کارهای وی یکی ایجاد کشتی رانی در آمازُن و دیگر اقدام به جلب مهاجرین در برزیل و دیگر منع خرید و فروش سیاهان و دیگر اعطاء آزادی به سیاهان برزیل و ترویج مشاغل عمومی است .وی سرانجام پس از بروز انقلاب شدیدی که از طرف جمهوری خواهان بسال 1889م . در برزیل روی داد از آن کشور خارج و از امپراطوری برزیل برکنار شد و به اشبونه رفت . پدرُی ِ دوم در ضمن سفرهائی که به اروپا کرده بود با بعض بزرگان علم و ادب خاصه با ویکتور هوگو آشنا گردید و بعضویت افتخاری آکادمی علوم فرانسه انتخاب شد.


پدر. [ پ ِ رُ ] (اِخ ) نام پنج پادشاه کشور پرتقال . پدرُی اول دالکانتارا امپراطور برزیل پسر ژان ششم پادشاه پرتقال مولد او به کلوز نزدیک لیسبون بسال 1798م . و وفات در سنه ٔ 1834 در لیسبون . وی در 1807 م . هنگامی که خاندان سلطنتی پرتقال مجبور به ترک آن کشور شدند به برزیل رفت و پس از بازگشت خاندان خود به اشبونه در ریودُژانیرو بماند و سپس به امپراطوری برزیل انتخاب شد (1822 م .) و بعد از انقلابی که در ششم آوریل 1831 در ریودُژانیرو درگرفت تخت امپراطوری را به پسرش داد و به پرتقال بازگشت و در اینجا دختر خود دُناماریا را که در مدت امپراطوری وی سلطنت پرتقال داشت و از سال 1828 برادرش دُن میگل میگوئل وی را از این مقام رانده بود، بار دیگر بر تخت سلطنت نشانید.


پدر. [ پ ِ دَ ] (اِ) (از پهلوی اَبی تَر) مردی که از او دیگری بوجود آمده است . باب . والِد. اَب . بابا. اَبَة :
بپذرفت مهران ستاد از پدر
بنام شهنشاه پیروزگر.

فردوسی .


نبیره سپهدار فغفور چین
پدر گرد خاقان باآفرین .

فردوسی .


بخوبی پری و بپاکی گهر
به پیکر سروش و بچهره پدر.

فردوسی .


پسر بد مر او را یکی خوبروی
هنرمند و همچون پدر کینه جوی .

فردوسی .


فرود آمد و [ کیخسرو ] پیش یزدان بخاک
بغلطید و گفت ای جهاندار پاک
ستمکاره ای کرد بر من ستم
مرا بی پدر کرد و با درد و غم
تو از درد و سختی رهانیدیم
بدین تاج و دولت رسانیدیم .

فردوسی .


تو ایرانیان را ز مام و پدر
بهی و ز تخت و ز گنج و گهر.

فردوسی .


بر نکونامی چونانکه بود
پدر مشفق بر نیک پسر.

فرخی .


برادر ما [ مسعود ] را بر آن داشتند که رسول ما را بازگردانید و رسولی با وی نامزد کردند با مشتی عشوه و پیغام که ولیعهد پدر وی است . (تاریخ بیهقی ) . ما امیرالمؤمنین را از عزیمت خویش آگاه کردیم و عهد خراسان و جمله مملکت پدررا بخواستیم . (تاریخ بیهقی ). و بشنوده باشد خان ... که چون پدر ما... گذشته شد ما غایب بودیم از تخت ملک . (تاریخ بیهقی ). بر خان پوشیده نیست که حال پدر ما امیر ماضی بر چه جمله بود. (تاریخ بیهقی ) . امیر... داند که ما را بجای پدر است و مهمّات بسیار در پیش داریم . (تاریخ بیهقی ). گفت جان پدر تو نیز اگر بخفتی به از آنکه در پوستین خلق افتی . (گلستان ).
- مثل پدر ؛ مهربان چون پدر. و پدرِ پدر و پدرِ مادر؛ جَدّ.
|| یکی از اقانیم ثلاثه ، نزد ترسایان . اَب . || آدم ابوالبشر. || پدر پریان ؛ جان ّ. || پدر شدن ؛ اُبُوّت .
- امثال :
پدر کشته کی میکند آشتی .
ترکیبها:
برادر پدر. (فردوسی ). بی پدر. پدر بر پدر. هم پدر. (فردوسی ). رجوع به همین کلمات شود.

فرهنگ عمید

۱. مردی که فرزند داشته باشد.
۲. سرپرست و بزرگ تر خانواده.
* پدربرپدر: پشت درپشت، جدبرجد، اباًعن جد: پدربرپدر پهلوان بوده ام / نگهدار تاج کیان بوده ام (فردوسی: لغت نامه: پدربرپدر ).

۱. مردی که فرزند داشته باشد.
۲. سرپرست و بزرگ‌تر خانواده.
⟨ پدربرپدر: پشت‌درپشت؛ جدبرجد؛ اباًعن‌جد: ◻︎ پدربرپدر پهلوان بوده‌ام / نگهدار تاج کیان بوده‌ام (فردوسی: لغت‌نامه: پدربرپدر).


دانشنامه عمومی

پدر یا بابا یکی از نسبت های خانوادگی است و به والد طبیعی یا اجتماعی مرد گفته می شود و از دید زیست شناختی، اجتماعی، فرهنگی، و مذهبی می تواند تعریف های گوناگونی داشته باشد.از دید زیست شناختی، در پستاندارانی مانند انسان، پدر اسپرمی را تولید می کند که با تخمک ترکیب شده و پس از لقاح، رویان (جنین) شکل می گیرد.از دید اجتماعی پدر به مردی که نقش اجتماعی پدری را انجام دهد نیز گفته می شود. امروزه پژوهش های بسیاری دربارهٔ اهمیت نقش پدری در رشد روانی و اجتماعی فرزندان انجام شده است.همچنین در گذشته به مرشدانی که می توانستند مریدی را تا مقام حقیقت برسانند بابا می گفتند.
روز پدر
مادر
به کشیش های مسیحی و گاه شبانان پدر نیز گفته می شود که باید در نظر داشت که هیچگونه ارتباطی به توضیحات فوق ندارد.
در طول تاریخ بشریت بنابر روایات و مکتوبات دینی تنها آدم و عیسی بدون پدر متولد شدند.

نقل قول ها

پدر (یا بابا) یکی از نسبت های خانوادگی است و به والد طبیعی یا اجتماعی مرد گفته می شود و از دید زیست شناختی، اجتماعی، فرهنگی، و مذهبی می تواند تعریف های گوناگونی داشته باشد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] پدر به معنای مردی است که دیگری از نطفه ی او- از طریق شرعی یا وطی به شبهه- به وجود آید یا صاحب شیر را گویند. از این عنوان در بسیاری از ابواب سخن رفته است، نظیر باب های طهارت، صلاة، زکات، خمس، صوم، حج، جهاد، تجارت و... .
عنوان پدر در اصطلاح فقها به دوگونه ی نسبی و رضاعی تقسیم می شود.
پدر نسبی
پدر نسبی- که به آن صاحب نطفه گفته می شود- عبارت است از؛ کسی که انسانی دیگر، از طریق معتبر شرعی همچون ازدواج دائم یا موقّت، ملک یا تحلیل و یا از طریق آمیزش به شبهه، از نطفه ی او تکوّن یافته باشد.←←← بنابراین به مردی که دیگری از طریق نا مشروع مانند زنا از نطفه ی او به وجود آمده است شرعا پدر گفته نمی شود؛ هر چند برحسب لغت و عرف به وی پدر می گویند.
پدر رضاعی
پدر رضاعی که صاحب شیر نیز نامیده می شود- عبارت است از؛ مردی که کودک از پستان همسر او شیر خورده باشد، به شرط آنکه شیر از آن خود مرد باشد.
انواع احکام پدر
...

[ویکی فقه] پدر (فقه). پدر به معنای مردی است که دیگرى از نطفه ی او- از طریق شرعی یا وطی به شبهه- به وجود آید یا صاحب شیر را گویند. از این عنوان در بسیارى از ابواب سخن رفته است، نظیر باب های طهارت، صلاة، زکات، خمس، صوم، حج، جهاد، تجارت و... .
عنوان پدر در اصطلاح فقها به دوگونه ی نسبی و رضاعی تقسیم مى شود.
پدر نسبی
پدر نسبى- که به آن صاحب نطفه گفته مى شود- عبارت است از؛ کسى که انسانى دیگر، از طریق معتبر شرعى همچون ازدواج دائم یا موقّت، ملک یا تحلیل و یا از طریق آمیزش به شبهه، از نطفه ی او تکوّن یافته باشد.←←← بنابراین به مردى که دیگرى از طریق نا مشروع مانند زنا از نطفه ی او به وجود آمده است شرعا پدر گفته نمى شود؛ هر چند برحسب لغت و عرف به وى پدر مى گویند.
جواهر الکلام ج۲۹، ص ۲۴۳- ۲۴۴.
پدر رضاعى که صاحب شیر نیز نامیده مى شود- عبارت است از؛ مردى که کودک از پستان همسر او شیر خورده باشد، به شرط آنکه شیر از آن خود مرد باشد.
انواع احکام پدر
...

[ویکی فقه] پدر (قرآن). پدر، مردی که از او فرزند به وجود آمده است.
(این نام، علاوه بر اطلاق بر پدر حقیقی انسان) به کسی که سبب ایجاد و یا صلاح و ظهور چیزی باشد نیز گفته می شود و به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم به همین سبب، پدر مؤمنان می گویند. به عمو و جد نیز پدر گفته می شود.
احکام پدر
بر عنوان پدر به جهات مختلف احکام گوناگونی مترتّب است.جهت اول: برخی از آنها بین هر دو نوع پدر (نسبی ورضاعی) مشترک است.بعضی مختص یکی از آن دو است.جهت دوم: برخی از احکام نیز بر پدر و جد پدری و برخی بر خصوص یکی از آن دو مترتّب است.جهت سوم: از سوی دیگر، پاره ای از احکام، اختصاص به پدر مسلمان دارد و پاره ای دیگر، مطلق است.جهت چهارم: بخشی از احکام، هم پدر را در بر می گیرد و هم مادر را، ولی بخشی دیگر از جهت عروض برخی عناوین همچون ولی و معیل تنها به پدر، تعلّق می گیرد.
عناوین مرتبط
احترام به پدر، ادب نسبت به پدر، اذیت پدر، استغفار برای پدر، اطاعت از پدر، پدر انسانها، چشم روشنی پدر، حق پدر، خلوتگاه پدر، مسئولیت پدر.

گویش اصفهانی

تکیه ای: buwâ
طاری: pey
طامه ای: pey
طرقی: pey / bâvâ
کشه ای: pey / bâvâ
نطنزی: pey


واژه نامه بختیاریکا

بَو؛ بَوو ( بَو ) بَوِه

جدول کلمات

والد

پیشنهاد کاربران

dad papa father

در زبان لری بختیاری به معنی
پدر
با تلفظ pethar.
حرف د خوانده نمی شود


پ::پاینده
کسی که زندگی را می پاید
*مراقبت می کند *
در::بیرون. در منزل

پدر ::پادر



در انگلیسی
فاذر father

ابوی

پِدَر - از مصدر پاییدن - در اصل پایدر یا پادر بود، که به مُرور زمان تغییر یافت.
در: پسوند نگهبانی و. . . فارسی اوستایی است!
father برگرفته شده از فارسی است!
پایه و اساس خانواده، شالوده و بنیاد ( بنیان ) خانواده - پرورش دهنده خانواده، نان آور و روزی دهنده خانواده، سرپرست خانوار!

پدر: پیِ یا پی در که مساویس با یک کسی که از پشتش یا پیش که همان صلب است در آمدیم. دو کسی که از پی یا چربی که همان منی است در آمدیم و بوجود آمدیم.
در ضمن در فارسی بعضی کلمات حذف می شوند مانند پدر که پیدر بوده یا سپس که سهپس بوده است که احتمالا برای ادای بهتر حذف می شوند.

واژه پدر کوتاه شده واژه آپا دار اپا به معنی بالا ودار به معنی درخت است اپادار به معنی بالا درخت شما در شجره نامه اگه نگاه کنید پدر در بالا و فرزندان به صورت شاخه هستند

میخواهم شهر زیبا در باره پدر


Dad or father

بابا

Dad , fother or papa

در پارسی باستانی پیتا

پدر واژه اوستایی آن Patar که از Pat ar ساخته شده و به چم کسی که کار او نگه داری و پائیدن از خانه است. در زبان آلمانی به شکل Vater نوشته می شود چون زبان پارسی از آلمانی بسیار کهن تر است این واژه را با حرف[ P ] می نویسند که لاتین آن هم همینطور است مانند پدر روحانیPater در کلیسای کاتولیک. مادر واژه اوستایی آن Matar که از دو بخش Mat ar تشکیل شده , بخش دوم در اصل نام کنند کار را بیان می کند. چون کار مادر در خانه این بوده که آنرا آرایش و زیور می کرده و مادر به چم زیور کننده است. در زبان آلمانی به آن Mutter می گویند. برادر واژه اوستایی آن Bratar است. در گذشته کار برادر در خانه این بوده که کارهایی مانند هیزم آوردن برای سوخت تنور ویا گرم کردن خانه بیاورد [ بار آور ] به چم برادر است. می رسیم به واژه دختر واژه اوستایی آن Dukhtar که از دو بخش دوخت و آر تشکیل شده و به کسی می گویند که کارش دوشیدن پستان گاو و گوسفند و دیگر چهار پایان اهلی در خانه بوده است. آلمانی آن می شود Tochter با توجه به مفهوم این اعضای خانواده بوسیله زبان اوستا می شود پی برد که سیستم جامعه در آنزمان دامپروری و کشاورزی بوده و پدر و مادر برادر و خواهر چه نقشی در خانه داشته و دین زرتشت بسیار کهن است.


با بچه ای که هنوز زبان باز نکرده اینگونه حرف میزنند:

بَ بَ، بابا= پدر
مَ مَ، ماما=مادر
دَ دَ=خواهر
گَ گَ =برادر
پَ پَ=پدربزرگ
نَ نَ=مادر بزرگ

زمانی که بچه بزرگ می شود خانواده خود را اینگونه صدا میزند:

بو ( بُُ ) ، بواَ، بَوَ=پدر
دا، دی، دایه، دالکه=مادر
دَده، دَدی=خواهر
گَ گه، گَ یه، گَ گو، گَ وو= برادر
پاپا، باوا=پدربزرگ
نَنه=مادربزرگ

زمانی که بخواهد بستگی خود با خانواده را بگوید:

پدر
مادر
خواهر
برادر
پاپا
ننه، داگَپ ( گَپ به مَنای بزرگ )

پدر به ترکی: آتا ، دَدَه
امروزه در زبان ترکی برای خطاب کردن پدر از کلمات: آتا جان، آتا، آقاجان، آقا، باباجان، بابا استفاده می شود.
نسلهای قبلی برای خطاب کردن پدرشان از کلمات: داداش و حتی عمی ( عمو ) نیز استفاده می نمودند.

اتا

پدر :اصل این کلمه اَب یا ابای عربی می باشد و در زبان سومری این کلمه آدا و درترکی آتا در انگلیسی دَدی در زبان چینی و فارسی بابا در زبان کره ای بابوجی شده است و کلمه پدر تحریف واژه آپاتِر به معنای دارنده خصلت پدری می باشد .

پدر:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "پدر " می نویسد : ( ( پدر در پهلوی پتر pitar بوده است این واژه را با father در انگلیسی vater در آلمانی pere در فرانسوی و padre در اسپانیایی می توان سنجید. ستاک واژه به معنی پاس و مراقبت کردن است که در پاس و پاییدن مانده است. " پاییدن" در پهلوی پادن pādan است و بُن کنون آن پای . پادن در پهلوی هم در معنی مراقبت کردن به کار می رفته است و هم در معنی پایدار ماندن؛ معنای نخستین در پارسی مردمی مانده است مثل" بپا " و معنای دومین در پارسی ادبی و رسمی مثل پایدار . ) )
( ( نباشد جز از بی پدر دشمنش
که یزدان به آتش بسوزد تنش ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 210 )
واژه ی father ( آفریننده، پدر ) انگلیسی همان واژه ی فاطر ( آفریننده ی ) عربی می باشد که در قرآن از اسامی خداوند است : "الحْمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ"؛سپاس خدایی را که آسمان ها و زمین را به وجود آورد.
سوره فاطر آیه 1
باید اضافه کرد از انحرافات بعضی از ادیان از جمله یهود این بوده که اعتقاد داشتند آفریننده اصلی انسان همان پدر و مادر است و خداوند دیگر در آن نقشی ندارد خداوند فقط آدم و حوا را آفریده و دنبال کار خود رفته قران کریم در سوره فاطر به این انحر افات فکری آنها جواب داده و می فرماید آفریننده اصلی خود خداوند است اوست که فاطر آسمان ها و زمین است و بر تمام اجزای عالم نظارت دارد.


اب، ابو، باب، بابا، والد، قاید

pop
خطاب به پدران مسن

پدر ؛در اصل ( پاد ؛آر ) از ترکیب ( پاد ) به معنی نگهبانی و حفاظت و پسوند ( آر ) مخفف ( آ ور ) ورویهم به معنی حفاظت کننده است

پدر=otosan

پدر به اینگلیسی می شود : dad 👨 ♥

پدر یعنی بابا یعنی اب
روز پدر مبارک باد

《 پارسی را پاس بِداریم》
پِدَر
واژه ای پارسی وَ هَم ریشه با :
اِنگلیسی : father
آلمانی : Vater ( فاتِر می گویَند )
ایتالیایی : padre
اِسپانیایی :padre
فَرانسَوی : pere ( پی یِر می گویَند که دَر بَرخی گویِش هایِ ایران زَمین پی یَر گُفته می شَوَد. )
نامِ peter هَم به مینه یِ پِدَر اَست.
نامِ گَشتاره ی ( سَیّاره ء ) ژوپیتِر jupiter :
jupiter : ju - piter
ju = مَن ، زو ، زَ ، ایز ، ایش ( ایشان ) پارسیِ باستان
piter = پِدَر
jupiter = پِدَرِ مَن مانَندِ madona = بانویِ/ مادَرِ مَن
ریشه شِناسی :
پِدَر : پِد - اَر
پِد = پاد ، پَد ( پَدافَند ) : نِگه بان ، پاس بان ، پایَنده ، پاییدَن ، پاسیدَن
- اَر = پَس وَندِ کُنَندِگی
پِدَر = کَسی که اَز خانِواده نِگه بانی میکُنَد یا آن را می پایَد یا می پاسَد ( مُحافِظَت وَ مُراقِبَت می کُنَد )

یا حق
این شعر و موسیقی مورد علاقه پدر خدا بیامرزم بود
https://www. aparat. com/v/KrRTx/

گمون کنم با واژه پاپا یا همون بابا در زبان فرانسوی هم ریشه باشه

حالا معنی پدر هر چی میتونه باشه ولی نمیشه برای مترادف سرپرست خانوار گفت، هر چند که توی ایران مرد سرپرست خانواره ولی تو خیلی از کشورا مثل فنلاند، نروژ، سوئد، آمریکا، بریتانیا، آلمان، فرانسه و غیره این سنت رو ندارن، پس غلطه!!!

قهرمان


کلمات دیگر: