کلمه جو
صفحه اصلی

تاج خروس

فارسی به انگلیسی

amaranth, cockscomb, velvet flower

amaranth


cockscomb


comb, cockscomb


مترادف و متضاد

prince's feather (اسم)
تاج خروس، تزئین برجسته پشت صندلی

tumbleweed (اسم)
تاج خروس

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- تک. گوشت سرخی که روی سر خروس است : خوچ خوچه خود خروج خود خروه . ۲ - گیاهی است از تیر. اسفناجیان که یکساله و دارای گلهای کوچک است . رنگ گلهایش اکثر قرمز و گاهی نیز سبز است . گلها تشکیل سنبله ای را دهند که در بعضی از انواع شبیه تاج خروس است ( وجهتسمیه ) . کاس. گل دارای ۳ تا ۵ کاسبرگ رنگین است زلف عروسان عرف الدیک .

فرهنگ معین

(خُ ) (اِمر. ) گیاهی یک ساله با گل های سرخ که بلندی آن به یک متر می رسد و ا نواع مختلف دارد.

لغت نامه دهخدا

تاج خروس . [ ج ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تکه ٔ گوشت سرخی که روی سر خروس است . (فرهنگ نظام ). پاره ای گوشت سرخ ، برهنه از پر که بر سر خروس است . گوشت پاره ٔ سرخ و مضرس که بر فرق خروس برآمده است . خوچ . خوچه . خودخروج . خود خرده . (برهان ):
عرف . تاج خروس . معرفه ؛ تاج خروس . (منتهی الارب ). رجوع به تاج شود.


تاج خروس . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) گلی است که برگهای کلفت و قرمز مثل تاج ِ خروس دارد و نام دیگرش بستان افروز و عبهر است . (فرهنگ نظام ). گلی است سرخ رنگ که در دیارما [ هند ] آنرا کلفه گویند. (غیاث اللغات ). گل یوسف ؛ گل بستان افروز را گویند که گل تاج خروس باشد و بعضی گل زرد را گفته اند. ضومر؛ گل بستان افروز است و آنرا تاج خروس هم می گویند، بوئیدن آن عطسه آورد. اماریطن . حوراسفند. طروقون . صریرا. (برهان ). دج الامیر. زلایف الملوک . گل حلوا. زلف عروسان ، تاج خروس که برگ پای گلهای کوچک آن رنگین و بزرگ میشوند و چون تشکیل سنبله های بزرگ میدهند اقسام آن رابرای زینت میکارند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 275). || تاج خروس عادی ، نوعی است از تاج خروس . || تاج خروس رشته ای نوعی است از تاج خروس .


تاج خروس. [ ج ِ خ ُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تکه گوشت سرخی که روی سر خروس است. ( فرهنگ نظام ). پاره ای گوشت سرخ ، برهنه از پر که بر سر خروس است. گوشت پاره سرخ و مضرس که بر فرق خروس برآمده است . خوچ. خوچه. خودخروج. خود خرده. ( برهان ):
عرف. تاج خروس. معرفه ؛ تاج خروس. ( منتهی الارب ). رجوع به تاج شود.

تاج خروس. [ خ ُ ] ( اِ مرکب ) گلی است که برگهای کلفت و قرمز مثل تاج ِ خروس دارد و نام دیگرش بستان افروز و عبهر است. ( فرهنگ نظام ). گلی است سرخ رنگ که در دیارما [ هند ] آنرا کلفه گویند. ( غیاث اللغات ). گل یوسف ؛ گل بستان افروز را گویند که گل تاج خروس باشد و بعضی گل زرد را گفته اند. ضومر؛ گل بستان افروز است و آنرا تاج خروس هم می گویند، بوئیدن آن عطسه آورد. اماریطن . حوراسفند. طروقون. صریرا. ( برهان ). دج الامیر. زلایف الملوک. گل حلوا. زلف عروسان ، تاج خروس که برگ پای گلهای کوچک آن رنگین و بزرگ میشوند و چون تشکیل سنبله های بزرگ میدهند اقسام آن رابرای زینت میکارند. ( گیاه شناسی گل گلاب ص 275 ). || تاج خروس عادی ، نوعی است از تاج خروس. || تاج خروس رشته ای نوعی است از تاج خروس .

فرهنگ عمید

گیاهی یک ساله با برگ های درشت و گل های سرخ رنگ که بلندیش تا نیم متر می رسد و یک نوع از آن برگ هایش سرخ رنگ است و گل های ارغوانی دارد، بوستان افروز، گل حلوا، گل یوسف.
* تاج خروس دم روباهی: (زیست شناسی ) نوعی تاج خروس که دارای گل های دراز و آویزان است.
* تاج خروس مخملی: (زیست شناسی ) نوعی تاج خروس که گل هایش به هم پیوسته و شبیه تاج خروس است.

گیاهی یک‌ساله با برگ‌های درشت و گل‌های سرخ‌رنگ که بلندیش تا نیم‌متر می‌رسد و یک نوع از آن برگ‌هایش سرخ‌رنگ است و گل‌های ارغوانی دارد؛ بوستان‌افروز؛ گل حلوا؛ گل یوسف.
⟨ تاج‌خروس دم‌روباهی: (زیست‌شناسی) نوعی تاج‌خروس که دارای گل‌های دراز و آویزان است.
⟨ تاج‌خروس مخملی: (زیست‌شناسی) نوعی تاج‌خروس که گل‌هایش به‌هم‌پیوسته و شبیه تاج خروس است.


دانشنامه عمومی

تاج خروس (نام علمی: Amaranthus retroflexus) نام یک گونه از سرده تاج خروس است.

دانشنامه آزاد فارسی

تاجْ خُروس (Amaranthus)
جنسی متعلق به تیرۀ تاج خروس، شامل گیاهی یک ساله، با گل آذین های مجتمع کروی، و گل های پلی گام و تک پایه. در آب و هوای گرمسیری و معتدل یافت می شود. این جنس بیش از هفت گونه دارد که در همۀ ایران انتشار دارند. تاج خروس سنبله ای (Amaranthus caudatus) و تاج خروس سلطنتی(Amaranthus hypochondriacus) گیاهانی یک ساله و مقاوم اند که آن ها را در باغچه می کارند.

گویش اصفهانی

تکیه ای: tâǰxerus
طاری: tâǰ
طامه ای: tâǰ
طرقی: tâǰ
کشه ای: tâǰ
نطنزی: tâǰ


جدول کلمات

لالکا, کرت, ذال

پیشنهاد کاربران

یل

در فرهنگ معین به معنی لالکا اشاره شده

کرت - کل - یل

خوچ ، بلوچ

کل

به گیاه تاج خروس در زبان ترکی بِچه قیزدیران ( be�əqızdıran ) می گویند


کلمات دیگر: