جرمی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جرمی . [ ج َ ] (اِخ ) عمروبن سلمة مکنی به ابوبرید. او را صحبتی است . (از لباب الانساب ).
جرمی . [ ج َ ] (ص نسبی ) نسبت است به جرم که قبیله ای است در یمن . (از لباب الانساب ).
جرمی . [ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن اسحاق بن ابوحمیصه معروف به ابن ابی العلاء مکنی به ابوعبداﷲ. او اخباری و یکی از علمای نحو و لغت بود و از نظر نیکویی ضبط، خطی مرغوب داشت . (از فهرست ابن الندیم ).
جرمی . [ ] (اِخ ) صالح بن اسحاق مکنی به عمر. از فضلا و اهل ادب و لغت بود. (از محاسن اصفهان مافروخی ص 35). و زرکلی در اعلام خود آرد: جرمی ، مردی فقیه و عالم بنحو و لغت و از مردم بعرة و ساکن بغداد بود. او راست : 1- السیر. 2- کتاب الابنیه . 3- غریب سیبویه . 4- کتاب فی العروض . (از اعلام زرکلی چ جدید ج 3 ص 274). وی مولای بجیلةبن انمار بود. نحو را از اخفش و کتاب سیبویه و لغت رااز ابوزید و اصمعی فراگرفته است . از اوست : کتاب القوافی . کتاب التثنیه و الجمع. کتاب الغرخ . کتاب مختصرنحو المتعلمین . کتاب الابنیة و التصریف . (یادداشت مؤلف ). صاحب لباب الانساب آرد: وی در بغداد با فرا مناظره کرد. گویند: او از موالی بجیلة بود و بدین جهت که بجرم سکونت گزید او را جرمی گفتند و نیز گوید: از موالی جرم بود. نزد اخفش و جز او تحصیل کرد و لغت رااز ابوعبیدة و ابوزید و اصمعی و همعصران آنان فراگرفت و یونس بن حبیب را دریافت ولی سیبویه را درک نکرد.او مردی متدین و پارسا و نیک دین بود و از روات بشمار می رفت و بسال 125 هَ . ق . درگذشت . (از لباب الانساب ). و رجوع به الموشح ص 196 و قاموس الاعلام ترکی شود.
جرمی . [ ] (اِخ ) نام شهری است که دارالملک جرکز است و این مملکت در اقلیم ششم قرار دارد. (از نزهة القلوب ج 3 ص 267).
جرمی . [ ج َ ] (اِخ ) عبداﷲبن زید بصری مکنی به ابوقلابة. از تابعان بزرگ قدر بود. وی بسال 104 هَ . ق . در حالی که دست و پا و چشم خود را از دست داده بود و خدای را حمد و سپاس میکرد در عریش مصر درگذشت . (از لباب الانساب ).
جرمی . [ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت از بخش سلوانا از شهرستان ارومیه . این ده در دوازده هزاروپانصدگزی شمال باختری سلوانا در مسیر راه ارابه رو ارومیه در دره واقع شده و محلی سردسیر و سالم است . و هشتاد تن سنی مذهب و کردزبان سکنه دارد. آب آن از رود برده سور تأمین میشود و محصول آنجا توتون و غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است . راه ارابه رو و پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
جرمی . [ ج ِ ] (اِخ ) سعیدبن حیدر مکنی به ابوعبداﷲ. از فقها بود و از ابویعقوب یوسف بن ایوب همدانی استماع حدیث کرد و بسال پانصد وچهل و اندی از هجرت در جرم درگذشت . (از لباب الانساب ).
سر ببالین چو نهم غیر دو چشم تر من
نیست یاری که دمی گریه کند بر سر من .
(از مجالس النفائس ص 160).
جرمی .[ ج ِ ] (ص نسبی ) منسوب به جرم که نام جایی است در ایران . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). منسوب است به جرم ازبلاد بدخشان در آن سوی ولوالج . (از انساب سمعانی ).
جرمی. [ ج َ ] ( ص نسبی ) نسبت است به جرم که قبیله ای است در یمن. ( از لباب الانساب ).
جرمی. [ ] ( اِخ ) نام شهری است که دارالملک جرکز است و این مملکت در اقلیم ششم قرار دارد. ( از نزهة القلوب ج 3 ص 267 ).
جرمی. [ ج ُ ] ( اِخ ) ملا جرمی. از شاعران بود. صاحب مجالس النفائس آرد: از مردم بخارا است. وی مرد بیقید است. و تعینی ندارد. این مطلع از اوست :
سر ببالین چو نهم غیر دو چشم تر من
نیست یاری که دمی گریه کند بر سر من.
جرمی. [ ج ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان دشت از بخش سلوانا از شهرستان ارومیه. این ده در دوازده هزاروپانصدگزی شمال باختری سلوانا در مسیر راه ارابه رو ارومیه در دره واقع شده و محلی سردسیر و سالم است. و هشتاد تن سنی مذهب و کردزبان سکنه دارد. آب آن از رود برده سور تأمین میشود و محصول آنجا توتون و غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است. راه ارابه رو و پاسگاه ژاندارمری دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
جرمی. [ ] ( اِخ ) احمدبن محمدبن اسحاق بن ابوحمیصه معروف به ابن ابی العلاء مکنی به ابوعبداﷲ. او اخباری و یکی از علمای نحو و لغت بود و از نظر نیکویی ضبط، خطی مرغوب داشت. ( از فهرست ابن الندیم ).
جرمی. [ ج ِ ] ( اِخ ) سعیدبن حیدر مکنی به ابوعبداﷲ. از فقها بود و از ابویعقوب یوسف بن ایوب همدانی استماع حدیث کرد و بسال پانصد وچهل و اندی از هجرت در جرم درگذشت. ( از لباب الانساب ).
جرمی. [ ] ( اِخ ) صالح بن اسحاق مکنی به عمر. از فضلا و اهل ادب و لغت بود. ( از محاسن اصفهان مافروخی ص 35 ). و زرکلی در اعلام خود آرد: جرمی ، مردی فقیه و عالم بنحو و لغت و از مردم بعرة و ساکن بغداد بود. او راست : 1- السیر. 2- کتاب الابنیه. 3- غریب سیبویه. 4- کتاب فی العروض. ( از اعلام زرکلی چ جدید ج 3 ص 274 ). وی مولای بجیلةبن انمار بود. نحو را از اخفش و کتاب سیبویه و لغت رااز ابوزید و اصمعی فراگرفته است. از اوست : کتاب القوافی. کتاب التثنیه و الجمع. کتاب الغرخ. کتاب مختصرنحو المتعلمین. کتاب الابنیة و التصریف. ( یادداشت مؤلف ). صاحب لباب الانساب آرد: وی در بغداد با فرا مناظره کرد. گویند: او از موالی بجیلة بود و بدین جهت که بجرم سکونت گزید او را جرمی گفتند و نیز گوید: از موالی جرم بود. نزد اخفش و جز او تحصیل کرد و لغت رااز ابوعبیدة و ابوزید و اصمعی و همعصران آنان فراگرفت و یونس بن حبیب را دریافت ولی سیبویه را درک نکرد.او مردی متدین و پارسا و نیک دین بود و از روات بشمار می رفت و بسال 125 هَ. ق. درگذشت. ( از لباب الانساب ). و رجوع به الموشح ص 196 و قاموس الاعلام ترکی شود.