کلمه جو
صفحه اصلی

کشاورز


مترادف کشاورز : برزگر، برزیگر، حارث، دهقان، زارع، زراعت پیشه، فلاح، کشتکار، ورزکار

فارسی به انگلیسی

agriculturist, agronomist, farmer, husbandman

agriculturist, farmer


agriculturist, agronomist, farmer


فارسی به عربی

تابع , زوج , فلاح , مزارع , مهندس زراعی

مترادف و متضاد

agriculturalist (اسم)
کشاورز، دانشجوی دانشکدهء کشاورزی

farmer (اسم)
کشاورز، روستایی

peasant (اسم)
کشاورز، دهاتی، رعیت، روستایی

tiller (اسم)
کشاورز، جوانه، کشتکار، زارع، اهرم سکان کشتی

planter (اسم)
کشاورز، کشتار، زارع، صاحب مزرعه

agronomist (اسم)
کشاورز، برزشناس

agriculturist (اسم)
کشاورز، دانشجوی دانشکدهء کشاورزی

yeoman (اسم)
کشاورز، خرده مالک، مالک جزء

husband (اسم)
کشاورز، مرد، شوهر، شوی، گیاه پرطاقت

husbandman (اسم)
کشاورز، مرد کشاورز، سرپرست خانه

yeomanly (صفت)
کشاورز

برزگر، برزیگر، حارث، دهقان، زارع، زراعت‌پیشه، فلاح، کشتکار، ورزکار


فرهنگ فارسی

زارع، دهقان، بر گر، کشورزهم گفته شده
( صفت ) زراعت کننده زارع برزیگر : ( کشاورز یا مرد دهقان نژاد یکی شد بر ما بهنگام داد ) .

فرهنگ معین

(کِ وَ ) (ص فا. ) دهقان ، برزگر.

لغت نامه دهخدا

کشاورز. [ ک َ /ک ِ وَ ] ( نف مرکب ) دهقان. برزیگر. کشتکار. زراعت کننده. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). کشتمند. بَردِربَه. برزگر. مُحاقِل. زارع. حاقِل. حارث. اَکّار. مزارع. اِرّیس. بَیزار. حراث. تلم. تیاز. فَلاّح :
کشاورز و آهنگر و پای باف
چو بی کار باشند سرشان بکاف.
بوشکور بلخی.
کشاورز یا مردم پیشه ور
کسی کو به رزمت نبندد کمر.
فردوسی.
کشاورز جنگی شود بی هنر
نژاد و هنر کمتر آید به بر.
فردوسی.
کشاورز و دهقان سپاهی شدند
دلیران سزاوار شاهی شدند.
فردوسی.
کشاورز با مرد دهقان نژاد
یکی شد بر ما بهنگام داد.
فردوسی.
جمله کسان... بدیوان رفتند و حال باز نمودند که جمله کشاورزان... و هرکرا باز میخواستند بگرفتند. ( تاریخ بیهقی ).
بل کشاورز خدایست و در او کشت حکیمان
وندرو این جهلاشان مثلا چون خس و خارند.
ناصرخسرو.
مر دهقانان را و کشاورزان را بدین وقت حق بیت المال دادن آسان بود. ( نوروزنامه ). چنانکه غرض کشاورز در پراکندن تخم دانه باشد که قوت اوست. ( کلیله و دمنه ).
گشت ماهان ز بیم او لرزان
تخمی افکند چون کشاورزان.
نظامی.
اهل عالم همه کشاورزند
هرچه کارند همچنان دروند.
ابن یمین.
|| کافر. ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ) ( دهار ). || ( اِ مرکب ) زمین زراعت. ( ناظم الاطباء ). زمین برای کشت. مزرع. مزرعه.( یادداشت مؤلف ) :
در کشاورز دین پیغمبر
این فرومایگان خس و خارند.
ناصرخسرو.
چون کشاورز خوک و خار گرفت
تخم اگر بفکنی بود تاوان.
ناصرخسرو.
|| وقت و موسم زراعت و کشتکاری. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. زارع، دهقان، برزگر.
۲. [قدیمی] محل زراعت، مزرعه: در کشاورز دین پیغمبر / این فرومایگان خس وخارند (ناصرخسرو: ۴۷۳ ).

دانشنامه عمومی

کشاورز به فردی گفته می شود که برای تولید غذا و بهره برداری اقتصادی به کشت و کار در زمین های کشاورزی یا نگه داری دام های اهلی می پردازد. یک کشاورز ممکن است در زمین خود به عنوان مالک یا در زمین های افراد دیگر به عنوان کارگر مشغول به کار باشد.
اصطلاح کشاورز به کسی که در تولید محصولات زراعی، باغی، دامی و طیور فعال است، صدق می کند. محصولات کشاورزی می تواند تنها برای مصرف خانواده کشاورز یا جامعه تولید شود.
در بسیاری از جوامع اصطلاحات گوناگونی برای فعالین بخش های مختلف کشاورزی در نظر گرفته شده است؛ به عنوان مثال، به کسانی که برای بهره برداری اقتصادی از گاو، گوسفند و بز نگه داری می کنند، دام دار یا چوپان و به کسانی که در باغ ها فعال می باشند، باغ دار و به کسانی که در زمین های زراعی فعال می باشند، کشاورز گفته می شود.
کشاورز (شهر). کشاورز شهری در بخش کشاورز شهرستان شاهین دژ استان آذربایجان غربی است.

گویش اصفهانی

تکیه ای: kešâvarz
طاری: raɂyat / ra:yat
طامه ای: raɂyat / ra:yat
طرقی: raɂyat / ra:yat
کشه ای: raɂyat / ra:yat
نطنزی: raɂyat / ra:yat


واژه نامه بختیاریکا

چینا

جدول کلمات

آرکون, کدیور, اکار

پیشنهاد کاربران

دهقان

ورزگر

برزگر

کدیور

احتمالا از ترکیب کلمات کشت ، آب وبذر به تخفیف وتسهیل گفتار بوجود آمده است.

آکار

کدیور ، دهقان، برزگر، برزیگر، حارث، زارع، زراعت پیشه، فلاح، کشتکار، ورزکار


کلمات دیگر: