مترادف لین : روان، نرم
متضاد لین : خشن، زبر
روان، نرم ≠ خشن، زبر
لین . (اِ) نام آوازی به یونانی که در مصر و فینیقیه و قبرس و غیره نیز خوانده میشده است . (ایران باستان ج 1 ص 514).
لین . (اِخ ) نام شهری به اتازونی (ماساچوست ). دارای 98000 تن سکنه .
(از معجم البلدان ).
لین . (اِخ ) نام بزرگترین قریه ٔ واقع در کوره ٔ بین النهرین میان موصل و نصیبین . (از معجم البلدان ).
لین . (اِخ ) نام دهی است به مرو. محمدبن نصربن الحسن بن عثمان المزنی اللینی ، متوفی به سال 233 هَ . ق . منسوب بدانجاست . (از معجم البلدان ).
لین . (ع اِ) ج ِ لونة. || ج ِ لینة. (منتهی الارب ).
مولوی .
سعدی .
سعدی .
سعدی .
لین . [ ل َ ] (ع ص ) نرم . لَیِّن . (یا لین مخففةً خاص است در مدح ). ج ، لینون ، اَلیناء. مقابل غلیظ و درشت . لَدن .
- هین لین (و یشدد) ؛ چیزی اندک و نرم و سست و فروهشته . ج ، اَلیناء. (منتهی الارب ).
لین . [ ل َ ] (ع مص ) لیان . لینة. نرم گردیدن . (منتهی الارب ). نرم شدن . (تاج المصادر) (زوزنی ).
لین . [ ل َی ْ ی ِ ] (ع ص ) نرم . لَین . ج ، لینون ، اَلیناء. (منتهی الارب ). سهل . لینة. لدن . قُلا. مقابل خشن ، چنانکه لدن مقابل صلب است . و رجوع به صلب شود.
- قول ٌ لین ؛ گفتاری نرم .
- لین الجانب ؛ سست کمان .
- لین العریکة ؛ نرم خوی . لدن الخلیقة.
- هین لین ؛ نرم و سست و فروهشته . (منتهی الارب ).
|| روان . || مقابل قوی (در موسیقی ) .
نرم؛ ملایم.
نرم.
نرم شدن؛ نرمی.
۱از توابع ولوپی قائم شهر ۲از روستاهای آلاشت سوادکوه