کلمه جو
صفحه اصلی

قلاده


مترادف قلاده : طوق، گردن بند، یوغ، تا، عدد

برابر پارسی : یوغ، زنجیر، بند، گِش

فارسی به انگلیسی

choke collar, dog collar, leash, (dogs) collar

(dog's) collar


choke collar, collar, dog collar, leash


عربی به فارسی

گردن بند


مترادف و متضاد

dog collar (اسم)
طوق، قلاده، قلاده سگ

طوق، گردن‌بند، یوغ


تا، عدد


۱. طوق، گردنبند، یوغ
۲. تا، عدد


فرهنگ فارسی

گردن بند، گلوبند، آنچه بگردن آویزان کنند
( اسم ) آنچه بگردن آویزند گردن بند گلو بند جمع : قلائد ( قالاید ) : و از آن عقدی ترتیب افتاد که قلاده جید دولت نظام الملکی ... تواند بود .

فرهنگ معین

(قَ دَ یا دِ ) [ ع . قلادة ] (اِ. ) ۱ - گردن بند. ۲ - زنجیری که بر گردن حیوانات یا مجرمین می بندند. ۳ - واحدی برای شمارش گربه س انان .

لغت نامه دهخدا

قلادة. [ ق ِ دَ ] (اِخ ) زمخشری گوید: کوهی است از کوههای قبلیة. (معجم البلدان ).


قلادة. [ ق ِ دَ ] (اِخ ) شش ستاره که قوس نامیده میشوند. (اقرب الموارد). در منتهی الارب در ماده ٔ «ب ل د» آرد: بلدة، یکی از منازل قمر میان نعائم و معد ذابح و گاهی از آن عدول کرده به قلاده میرود.


قلادة. [ ق ِ دَ ] (ع اِ) گردن بند.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حمیل . (ناظم الاطباء).ج ، قلائد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) :
شیر هم شیر بود گرچه به زنجیر بود
نبرد بند قلاده شرف شیر ژیان .

فرخی .


و با لفظ بستن و کشیدن و گسستن مستعمل . (آنندراج ) :
دست سگ بانْت چون قلاده کشد
شیر گردون سگ معلَّم باد.

انوری (از آنندراج ).


صد دل به شکنج طره دربست
بر شیر ز مو قلاده بربست .

شیخ ابوالفیض فیاضی (از آنندراج ).


شیر سیه برهنه ز هر زرّ و زیوری
سگ را قلاده در گلو و طوق در دم است .

خاقانی .


- امثال :
زن سلیطه سگ بی قلاده است . (جامع التمثیل ).
قلاده به از سگ است . (امثال و حکم دهخدا از نفایس الفنون ). نظیر: الساجور خیر من الکلب . (امثال و حکم دهخدا) :
قلاده نیم گسل گشت و شیر خشم آلود
من ار ز خویش بگفتم کنون تو میدانی .

اخسیکتی (از امثال و حکم ).



( قلادة ) قلادة. [ ق ِ دَ ] ( ع اِ ) گردن بند.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). حمیل. ( ناظم الاطباء ).ج ، قلائد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) :
شیر هم شیر بود گرچه به زنجیر بود
نبرد بند قلاده شرف شیر ژیان.
فرخی.
و با لفظ بستن و کشیدن و گسستن مستعمل. ( آنندراج ) :
دست سگ بانْت چون قلاده کشد
شیر گردون سگ معلَّم باد.
انوری ( از آنندراج ).
صد دل به شکنج طره دربست
بر شیر ز مو قلاده بربست.
شیخ ابوالفیض فیاضی ( از آنندراج ).
شیر سیه برهنه ز هر زرّ و زیوری
سگ را قلاده در گلو و طوق در دم است.
خاقانی.
- امثال :
زن سلیطه سگ بی قلاده است . ( جامع التمثیل ).
قلاده به از سگ است . ( امثال و حکم دهخدا از نفایس الفنون ). نظیر: الساجور خیر من الکلب. ( امثال و حکم دهخدا ) :
قلاده نیم گسل گشت و شیر خشم آلود
من ار ز خویش بگفتم کنون تو میدانی.
اخسیکتی ( از امثال و حکم ).

قلادة. [ ق ِ دَ ] ( اِخ ) شش ستاره که قوس نامیده میشوند. ( اقرب الموارد ). در منتهی الارب در ماده «ب ل د» آرد: بلدة، یکی از منازل قمر میان نعائم و معد ذابح و گاهی از آن عدول کرده به قلاده میرود.

قلادة. [ ق ِ دَ ] ( اِخ ) زمخشری گوید: کوهی است از کوههای قبلیة. ( معجم البلدان ).

فرهنگ عمید

۱. گردن بند و گلوبند سگ و برخی جانوران دیگر.
۲. واحد شمارش برخی جانوران: دو قلاده یوزپلنگ.

دانشنامه عمومی

قَلّاده به گردن بندی گفته می شود که بر گردن حیوانات به ویژه سگ ها می آویزند. از واژه قلاده در معنای مجازی به عنوان واحد شمارش سگ سانان و گربه سانان هم استفاده می شود.
قلاده واژه ای در اصل سریانی به معنی گردن بند است.

واژه نامه بختیاریکا

گَلاده

پیشنهاد کاربران

قلاده =گالاده
قلاده=گولاده
البته این به زبان ترکی انگلیسی مخلوط هستش

گالاده یا گولاده
😂😉😉😉😊😊😊

Yoog یوغ

lead
افسار
قلاده

نشان


کلمات دیگر: