کلمه جو
صفحه اصلی

گویش


مترادف گویش : لهجه

فارسی به انگلیسی

dialect, idiom, language, speech, talk, tongue

مترادف و متضاد

dialect (اسم)
لهجه، گویش، زبان محلی

فرهنگ فارسی

گوش:گفتن، گفتار، کلام، سخن
( اسم ) ۱ - گفتن گفتار . توضیح شهرستانی در کتاب الملل و النحل در بحث از آیین زردشت گویش را در ردیف منش و کنش آورده و نیز صدرالدین ترک. اصفهانی در ترجم. فارسی آن کتاب همین کلمه را نقل کرده . ۲ - لهجه . ۱ - دو تا شدن قامت خمیده شدن : بر در مقصور. روحانیم گوی شده قامت چوگانیم . ( نظامی ) ۲ - سربر زانو نهادن و بمراقبه فرو رفتن .
گویشه . گویسه

گونه‌ای از یک زبان که در تلفظ و واژگان و دستور با گونۀ معیار همان زبان تفاوت دارد


فرهنگ معین

(یِ ) (اِمص . ) گفتن ، گفتار.

لغت نامه دهخدا

گویش . [ گ َ ] (اِ) گویشه . گویس . گویسه . (برهان ). گودوش . گودوشه . گاودوش .گاودوشه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به معنی گویس است که ظرف و انای دوغ و ماست باشد. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ سروری ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ).


گویش . [ ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از گفتن . در فرهنگ دساتیر (صص 264-265) به معنی تکلم کردن و سخن گفتن آمده است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مکالمه . گفتگو. گفتار. || مقاله . (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ مقاله . (برهان ).


گویش. [ ی ِ ] ( اِمص ) اسم مصدر از گفتن. در فرهنگ دساتیر ( صص 264-265 ) به معنی تکلم کردن و سخن گفتن آمده است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). مکالمه. گفتگو. گفتار. || مقاله. ( ناظم الاطباء ). ترجمه مقاله. ( برهان ).

گویش. [ گ َ ] ( اِ ) گویشه. گویس. گویسه. ( برهان ). گودوش. گودوشه. گاودوش.گاودوشه. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). به معنی گویس است که ظرف و انای دوغ و ماست باشد. ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ سروری ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ).

فرهنگ عمید

۱. (زبان شناسی ) لهجۀ خاصی از یک زبان.
۲. گفتن.
۳. (اسم ) [قدیمی] گفتار، کلام، سخن.

دانشنامه عمومی

گویشیا لهجه به شکل هایی از یک زبان گفته می شود که تفاوت هایی آوایی یا دستوری دارند اما استفاده کنندگانِ دو گویش متفاوت (گویش ورانِ متفاوت) هم چنان بتوانند سخن یکدیگر را درک کنند.
اگر وجه ممیزهٔ بین دو زبان گونهٔ یک زبان عمدتاً در سطح واژگان و تا حدودی در سطح ساختار (نحو) باشد، این دو گونه دو گویش متفاوت از یک زبانند.
گویش بر چهار دسته است:
زبان گونه ها

فرهنگستان زبان و ادب

{dialect} [زبان شناسی] گونه ای از یک زبان که در تلفظ و واژگان و دستور با گونۀ معیار همان زبان تفاوت دارد

پیشنهاد کاربران

فرق زبان، گویش و لهجه:
هر کشوری واسه خودش یک زبان رسمی دارد، هر زبان دارای گویش های منطقه ای متفاوت و هر گویش متناسب با نوع شهر دارای لهجه های خاصی هست.
زبان: متناسب با نوع کشور:
مثلاً: ترکیه استانبولی، ایران پارسی ( فارسی ) ، آمریکا اَمریکنی، انگلیس بریتیش و. . .
گویش: متناسب با نوع منطقه و دارای تفاوت های آوایی، واژگانی و دستوری با زبان همون کشور یا زبان کشورهای دیگر است:
مثلاً: منطقه آذربایجان دارای گویش ترکی ( آذری )
منطقه لرستان، دارای گویش لُری
منطقه کردستان، دارای گویش کُردی
لهجه: متناسب با نوع شهر و دارای شباهت آوایی، واژگانی و دستوری و تفاوت بسیار کمی با گویش دارد:
مثلاً: گویش فارسی دارای لهجه های خاصی مثل: اصفهانی، شیرازی، یزدی، کرمانی و. . .
گویش ترکی دارای لهجه های خاصی مثل: ارومیه، تبریز، اردبیل، زنجان، قزوین، خوی، مراغه، سرعین، شیراز و. . .
مثال: وقتی یه آذری که دارای گویش ترکی است در تهران فارسی حرف بزند، لهجه ی خاصی پیدا می کند و بهش میگن لهجه داری داداش، این لهجت منو کُشته!

گویش در زبان انگلیسی بهguage بدل شده که در واژه ی language آن را می بینیم language در اصل landguage بوده به معنی گویش سرزمینی یا زبان و گویش منطقه ای که امروزه آن را در زبان انگلیسی به زبان ترجمه می کنند .

لهجه . . . .


کلمات دیگر: