کلمه جو
صفحه اصلی

مانوی


مترادف مانوی : پیرو آئین مانی، وابسته به مانی، مانی گرا

برابر پارسی : پیروان مانی، مانیگر، زندیک

فارسی به انگلیسی

manichaean

Manichaean


مترادف و متضاد

پیرو آئین‌مانی، وابسته به مانی، مانی‌گرا


فرهنگ فارسی

پیرو آیین مانی
(صفت ) منسوب به مانی پیرو آیین مانی جمع : مانویون مانویین .
نام شهری ایست به روم

فرهنگ معین

(نَ ) (ص نسب . ) پیرو دین مانی .

لغت نامه دهخدا

مانوی. [ ن َ وی ] ( ص نسبی ) منسوب به مانی. ( ناظم الاطباء ). در نسبت به مانی ، منانی گویند و قیاس مانوی است چنانکه در نسبت به حران حرنانی گویند و قیاس حرانی است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
سرایهایش چو ارتنگ مانوی پرنقش
بهارهاش چو دیبای خسروی بنگار.
فرخی.
باغی نهاده هم بر او با چهار بخش
پرنقش و پرنگار چو ارتنگ مانوی.
فرخی.
|| کسی که پیرو مانی نقاش باشد. ( ناظم الاطباء ). پیرو آیین مانی. ج ، مانویان و مانویون. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
و اندر سمرقند جایگاه مانویان است و ایشان را نغوشاک خوانند. ( حدود العالم ).
به بت پرستی بر مانوی ملامت نیست
اگرچه صورت او صورتی است در ار تنگ.
فرخی.
بس نپاید تا به روشن روی و موی تیره گون
مانوی را حجت آهرمن و یزدان کند.
عنصری ( یادداشت به خطمرحوم دهخدا ).
حدیث رقعه توزیع بر تو عرضه کنم
چنانکه عرضه کند دین به مانوی منوی.
منوچهری.
وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری
درخواستم این حجت و پرسیدم بی مر.
ناصرخسرو.
و رجوع به مانی و مانویه شود.

مانوی. ( اِخ ) نام شهری است به روم. ( از فهرست ولف ) :
وزان شارسان سوی مانوی راند
که آن را جهاندیده مینوی خواند.
فردوسی.

مانوی . (اِخ ) نام شهری است به روم . (از فهرست ولف ) :
وزان شارسان سوی مانوی راند
که آن را جهاندیده مینوی خواند.

فردوسی .



مانوی . [ ن َ وی ] (ص نسبی ) منسوب به مانی . (ناظم الاطباء). در نسبت به مانی ، منانی گویند و قیاس مانوی است چنانکه در نسبت به حران حرنانی گویند و قیاس حرانی است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
سرایهایش چو ارتنگ مانوی پرنقش
بهارهاش چو دیبای خسروی بنگار.

فرخی .


باغی نهاده هم بر او با چهار بخش
پرنقش و پرنگار چو ارتنگ مانوی .

فرخی .


|| کسی که پیرو مانی نقاش باشد. (ناظم الاطباء). پیرو آیین مانی . ج ، مانویان و مانویون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
و اندر سمرقند جایگاه مانویان است و ایشان را نغوشاک خوانند. (حدود العالم ).
به بت پرستی بر مانوی ملامت نیست
اگرچه صورت او صورتی است در ار تنگ .

فرخی .


بس نپاید تا به روشن روی و موی تیره گون
مانوی را حجت آهرمن و یزدان کند.

عنصری (یادداشت به خطمرحوم دهخدا).


حدیث رقعه ٔ توزیع بر تو عرضه کنم
چنانکه عرضه کند دین به مانوی منوی .

منوچهری .


وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری
درخواستم این حجت و پرسیدم بی مر.

ناصرخسرو.


و رجوع به مانی و مانویه شود.

فرهنگ عمید

۱. مربوط به آیین مانی: سنگ نوشته های مانوی.
۲. پیرو آیین مانی.

دانشنامه عمومی

مانوی ممکن است به چیزهای مختلفی اشاره کند:
آیین مانوی
خط مانوی
مانوی (شهر)، شهری در روم

دانشنامه آزاد فارسی

(پارتی) منظور از زبان مانوی، پارتی مانوی است که در آثار کشف شده از تُرمان در ترکستان چین به دست آمده است. معروف است که مار اَمّو، شاگرد مانی که به خط و زبان پارتی تسلط داشت، این زبان را رواج داد. خط مانوی را مانی از پالمیری ـ آرای، زادگاه خود گرفت و برای پارتی به کار برد. برخی از آثار مانوی نیز به خط سغدی است که برای شناختن وضعیت آوایی پارتی حائز اهمیت است. در اینجا منظور از زبان مانوی، زبان پارتی نوشته شده به خط مانوی است. زبان پارتی شامل دورة میانة متقدم، از نیمه های قرن 2پ م تا آغاز قرن 3م، و دورة میانة متأخر است.
50010800

پیشنهاد کاربران

و صرع طفل را مانوی خوانند. ( کفایةالتعلیم )

دکتر کزازی واژه ی " مانکی" را در نوشته های خود به جای واژه ی "مانوی " بکار برده است.
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 217. )


کلمات دیگر: