کلمه جو
صفحه اصلی

گناه


مترادف گناه : اثم، بزه، تقصیر، جرم، جنایت، حرج، خبط، خطا، ذنب، زلت، سیئه، کبیره، معصیت، منکر

متضاد گناه : حسنه

فارسی به انگلیسی

sin, crime, fault, conviction, error, evil, guilt, immorality, misdeed, offense, stumble, transgression, wrong, sinful

sin, crime


conviction, crime, error, evil, fault, guilt, immorality, misdeed, offense, sin, stumble, transgression, wrong


فارسی به عربی

اثم , تجاوز , جریمة , جنحة , ذنب , لائمة , مخالفة

مترادف و متضاد

offense (اسم)
توهین، حمله، رنجش، دلخوری، تجاوز، یورش، اهانت، گناه، بزه، تقصیر، لغزش، هجوم، قانون شکنی

blame (اسم)
سب، سرزنش، گناه، عتاب، اشتباه، مذمت

transgression (اسم)
تجاوز، گناه، خطا، تخلف، سر پیچی، عصیان

fault (اسم)
چینه، گناه، اشتباه، عیب، نقص، خطا، تقصیر، نا درستی، کاستی، گسله، شکست زمین، حرج

sin (اسم)
گناه، عیب، خطا، بزه، حرج، فسق، عصیان، معصیت

guilt (اسم)
گناه، جرم، بزه، تقصیر، مجرمیت

crime (اسم)
گناه، جرم، جنایت، بزه، تبه کاری، تقصیر، بدکاری

vice (اسم)
گناه، عیب، فساد، بدی، فسق، منگنه، فسق و فجور، خلفه، خبث

misdeed (اسم)
گناه، جرم، بزه، بدکرداری، خلاف، بد رفتاری، سوء عمل

delict (اسم)
گناه، جرم

misdemeanor (اسم)
گناه، بزه، تخطی از قانون

اثم، بزه، تقصیر، جرم، جنایت، حرج، خبط، خطا، ذنب، زلت، سیئه، کبیره، معصیت، منکر ≠ حسنه


فرهنگ فارسی

معصیت و بزه، کاربد، بزه، عمل زشت، نافرمانی، معصیت، جرم، گنه نیزمیگویند
( اسم ) ۱ - جرم خطا بزه اثم . ۲ - سهو غلط . ۳ - جفا ظلم جمع : گناهها گناهان : عادت ملوک عجم چنان بودی که از سر گناهان در گذشتندی الا از سه گناه ... یا ترکیبات اسمی : گناه بزرگ . معصیت کبیره . یا گناه خرد . معصیت صغیره . یا گناه ناکرده . جرمی که مرتکب نشده باشند : الله بنگیرد بمثقال یک ذره گناه ناکرده و بی ثواب نگذارد مثقال یک ذره طاعت بنده ... یا مرد گناه . گناهکار : اگر چه نداری گنه نزد شاه چنان باش پیشش که مرد گناه . یا ترکیبات فعلی : گناه کسی را از کسی خواستن . عفو او را از وی خواستار شدن . یا گناه کسی را شستن . از او غیبت کردن .

فرهنگ معین

(گُ ) [ په . ] (اِ. ) بزه ، کار بد.

لغت نامه دهخدا

گناه. [ گ ُ ] ( اِ ) پهلوی ویناس ( گناه ، خراب کردن )، ایرانی باستان ظاهراً ویناسه ( سانسکریت ویناسه ) [ انقراض ، زوال ]، ارمنی ونَس از ویناس ، شکل جنوب غربی ظاهراً ویناته ، معرب آن جناح ، کردی گوناح و گوناه ، بلوچی گوناس. بزه. جرم.خطا. معصیت. اثم. تقصیر. قصور. غلط. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). بزه. نافرمانی. پای لغزه. آرد. چم. تباهکاری. تبهکاری : اَصر یا اِصر یا اُصر. اَطیر. جریمه ، جُرم. جَریره. جُناح. ( منتهی الارب ). جَنایت. ( ناظم الاطباء ). حَرَج. ( منتهی الارب ). حَوب. ( ترجمان القرآن ). حَوبه یا حُوبه. ( منتهی الارب ). خاطئة. ( ترجمان القرآن ). خَطاء، خِطَاء؛ و خَطَاء گناه بی قصد. ( منتهی الارب ). خَطیئه ذَنب. ( ترجمان القرآن ). رِجس : زَلَّت ؛گناه و خطای بی اراده. زِلّیلی ̍. سَیِّئه. ( ناظم الاطباء ). طَبَع. ( منتهی الارب ). عُرَّه. ( منتهی الارب ). عِصیان. ( ناظم الاطباء ). فتنه ، گناه ورزی. قِفوَه. کِبر. لَغو. ( منتهی الارب ). مُعَرَّه. ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ). وِزر. ( ترجمان القرآن ) ( دهار ) :
هر آن کریم که فرزنداو بَلاده بود
شگفت باشد و آن از گناه ماده بود.
رودکی.
تا کیخدای گناه نکند کس زنان را به گناه نگیرد. ( ترجمه تفسیر طبری ).
بدو گفت تو دور باش از گناه
جهان را همه چون تن خویش خواه.
فردوسی.
به مازندران ماند طاوس شاه
همی گفت کاین بود از من گناه.
فردوسی.
به می نیز گستاخ گشتم به شاه
به پیر و جوان از می آید گناه.
فردوسی.
به گنه روی سیه گردد و سوگند خورم
کآن بت من بهمه عمر نکرده ست گناه.
فرخی.
سر نگونسار ز شرم و روی تیره ز گناه
هر یکی با شکم حامل و پرماز لبی.
منوچهری.
گناه دوست عاشق دوست دارد
ز بهر آنکه تا زو درگذارد.
( ویس و رامین ).
گناه بوده بر مردم نهفتن
بسی نیکوتر از نابوده گفتن.
( ویس و رامین ).
پس از وی کار دیگر شد که مرو بگذشت و در بعض مرا گناه بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ).
اگرچه نداری گنه نزد شاه
چنان باش پیشش که مرد گناه.
اسدی.
وگر گناه نخواهد ز ما و ما بکنیم
نه بنده ایم خداوند را که قهاریم.
ناصرخسرو.

گناه . [ گ ُ ] (اِ) پهلوی ویناس (گناه ، خراب کردن )، ایرانی باستان ظاهراً ویناسه (سانسکریت ویناسه ) [ انقراض ، زوال ]، ارمنی ونَس از ویناس ، شکل جنوب غربی ظاهراً ویناته ، معرب آن جناح ، کردی گوناح و گوناه ، بلوچی گوناس . بزه . جرم .خطا. معصیت . اثم . تقصیر. قصور. غلط. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بزه . نافرمانی . پای لغزه . آرد. چم . تباهکاری . تبهکاری : اَصر یا اِصر یا اُصر. اَطیر. جریمه ، جُرم . جَریره . جُناح . (منتهی الارب ). جَنایت . (ناظم الاطباء). حَرَج . (منتهی الارب ). حَوب . (ترجمان القرآن ). حَوبه یا حُوبه . (منتهی الارب ). خاطئة. (ترجمان القرآن ). خَطاء، خِطَاء؛ و خَطَاء گناه بی قصد. (منتهی الارب ). خَطیئه ذَنب . (ترجمان القرآن ). رِجس : زَلَّت ؛گناه و خطای بی اراده . زِلّیلی ̍. سَیِّئه . (ناظم الاطباء). طَبَع. (منتهی الارب ). عُرَّه . (منتهی الارب ). عِصیان . (ناظم الاطباء). فتنه ، گناه ورزی . قِفوَه . کِبر. لَغو. (منتهی الارب ). مُعَرَّه . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). وِزر. (ترجمان القرآن ) (دهار) :
هر آن کریم که فرزنداو بَلاده بود
شگفت باشد و آن از گناه ماده بود.

رودکی .


تا کیخدای گناه نکند کس زنان را به گناه نگیرد. (ترجمه ٔ تفسیر طبری ).
بدو گفت تو دور باش از گناه
جهان را همه چون تن خویش خواه .

فردوسی .


به مازندران ماند طاوس شاه
همی گفت کاین بود از من گناه .

فردوسی .


به می نیز گستاخ گشتم به شاه
به پیر و جوان از می آید گناه .

فردوسی .


به گنه روی سیه گردد و سوگند خورم
کآن بت من بهمه عمر نکرده ست گناه .

فرخی .


سر نگونسار ز شرم و روی تیره ز گناه
هر یکی با شکم حامل و پرماز لبی .

منوچهری .


گناه دوست عاشق دوست دارد
ز بهر آنکه تا زو درگذارد.

(ویس و رامین ).


گناه بوده بر مردم نهفتن
بسی نیکوتر از نابوده گفتن .

(ویس و رامین ).


پس از وی کار دیگر شد که مرو بگذشت و در بعض مرا گناه بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ).
اگرچه نداری گنه نزد شاه
چنان باش پیشش که مرد گناه .

اسدی .


وگر گناه نخواهد ز ما و ما بکنیم
نه بنده ایم خداوند را که قهاریم .

ناصرخسرو.


از توبه و از گناه آدم
توهیچ ندانی ای برادر.

ناصرخسرو.


سوی او تاب کز گناه بدوست
خلق را پاک بازگشت و مآب .

ناصرخسرو (دیوان ص 34).


اگر گناه از خداست ، بنده را عذاب چراست . (خواجه عبداﷲ انصاری ). این چهارپایان زبان بسته بی گناهند. (قصص الانبیاء ص 136). عادت ملوک عجم چنان بودی که از سر گناهان درگذشتندی الا از سه گناه ، یکی آنکه راز ایشان آشکاراکردی ... (نوروزنامه ). اصحاب حزم گناه ظاهر را عقوبت مستور... جایز نشمرند. (کلیله و دمنه ). جایی که گناه بزرگ بود پوشیده نماند. (کلیله و دمنه ). و بر گناه اندک عقوبت بسیار فرماید. (کلیله و دمنه ).
بود گناه من آنک با تو یگانه شدم
نیست به از آب چشم هیچ گنه شوی تر.

خاقانی .


از تو و بیداد تو ننالم کاوّل
دل به تو من دادم و گناه مرا بود.

خاقانی .


هر حدیثی گناه میشمرد
پس حدیث از گناه میگوید.

خاقانی .


هیچ نکرده گناه تاکی باشم بگوی
خسته ٔ هر ناحفاظ بسته ٔ هر ناسزا.

خاقانی .


مجرم را به گناه عقوبت نفرمودن چنان باشد که بیگناه را معاقب داشتن . (مرزبان نامه ). هرکه را دوست داری گناه او ترا گناه ننماید و عیب او تو را عیب ننماید. (از فیه مافیه ).
بیندیش ازآن بنده ٔ پرگناه
که از خواجه آبق شود چندگاه .

سعدی .


کمال سر محبت ببین نه نقص گناه
که هرکه بی هنر افتد نظر به عیب کند.

حافظ (دیوان چ قزوینی ص 127).


عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت .

حافظ (دیوان چ قزوینی ص 56).


نکرد گریه ٔ ما در دل فلک تأثیر
عاشق ار بر رخ معشوق نگاهی بکند
به گمانم نه چنان است گناهی بکند.

نراقی .


در مستی اگر ز من گناهی آید
شاید که دلت سوی جفا نگراید.

شمسی طبسی .


- امثال :
به پیر و جوان از می آید گناه .

فردوسی .


دلاور بود در سخن بیگناه .

سعدی .


سر بیگناه پای دار میرود سر دار نمی رود .
که بر بیگناهان نیاید گزند .

فردوسی .


گناه آدمی رسمی قدیم است .

نظامی (از امثال و حکم ص 1323).


گناه از بنده و عفو از خداوند .

(از امثال و حکم ص 1323).


گناه از کوچک است و بخشش از بزرگ . (امثال و حکم ص 1323).
گناه بخت من است این گناه دریا نیست .

(از امثال و حکم ص 1323).


گناه بزرگ است مر مرد را
نینگیختن از عدو گرد را.

ادیب (از امثال و حکم ص 1323).


گناه بوده بر مردم نهفتن
بسی نیکوتر از نابوده گفتن .

ویس و رامین (از امثال و حکم ص 1323).


گناهی به عذری نباشد گران .

فردوسی (از امثال و حکم ص 1323).


گناه بی بی به گردن کنیز است .

(از امثال و حکم ص 1323).


گناه تخم چه باشد زمین چو قابل نیست .

صائب (از امثال و حکم ص 1323).


گناه تو کنی و هم تو نیز گیری خشم
پس این قضای شه و مست باشد این بنگر.

عنصری (از امثال و حکم ص 1323).


گناه دگری بر تو نخواهند نوشت .

حافظ (از امثال و حکم ص 1323).


گناه دوست عاشق دوست دارد
ز بهر آنکه تا زو درگذارد.

(ویس و رامین از امثال و حکم ص 1323).


گناه کردن پنهان به از عبادت فاش .

سعدی (از امثال و حکم ص 1323).


گناهی که بخشیده باشی ز بن
سخن زآن دگر باره تازه مکن .

اسدی (از امثال و حکم ص 1324).


گناهی میکنی باری کبیره . (امثال و حکم ص 1323).
ناکرده گناه در جهان کیست بگو .

خیام .


هر کس را به گناه خود گیرند .
نظیر: گناه دیگری را پای دیگری نمی نویسند.
- گناهان بزرگ ؛ معاصی کبیره .
- گناهان خرد ؛ معاصی صغیره .
- گناه بزرگ ؛ کبیره . (ترجمان القرآن ). گناه کبیره ، مانند: قتل ، زنا و غیره .
- گناه خرد ؛ گناه صغیر. لمم . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ).
- گناه صغیر ؛ گناه خرد.
- گناه کسی از کسی خواستن ؛ شفاعت او کردن . (آنندراج ) :
در آن وقت نومیدی آن مرد راست
گناهم ز دادار داور بخواست .

سعدی (بوستان از آنندراج ).


- گناه کسی را شستن ؛ کنایه از غیبت کردن .

فرهنگ عمید

۱. کار بد، عمل زشت.
۲. بزه، جرم.
۳. نافرمانی.
۴. معصیت.
* گناه ورزیدن: (مصدر لازم ) گناه کردن، مرتکب گناه شدن.

۱. کار‌ بد؛ عمل زشت.
۲. بزه؛ جرم.
۳. نافرمانی.
۴. معصیت.
⟨ گناه ورزیدن: (مصدر لازم) گناه کردن؛ مرتکب گناه شدن.


دانشنامه عمومی

گناه یا معصیت در ادیان ابراهیمی به معنای نقض اراده و قانون خداوند است. و در اصطلاح مذهبی به معنی خلاف است.به باور پیروان گروهی از ادیان انسان جزای گناه را یا در این جهان و یا در جهانی دیگر می بیند.
تکبر که در داستان سجده نکردن ابلیس به آدم مدل شده و به رانده شدن ابلیس از بارگاه الهی منجر می شود.
حرص که در داستان فریب خوردن آدم و حوا از ابلیس مدل شده و به رانده شدن آن ها از بهشت انجامید.
حسد که در داستان هابیل و قابیل مدل شده و به کشته شدن هابیل توسط قابیل می انجامد.
گناهان اولیه که ریشهٔ سایر گناهان دانسته شده اند عبارتند از:
تقسیم بندی های دیگری بر گناهان اولیه، مثلاً ۷ تایی نیز وجود دارد.
هفت گناه کبیره در الهیات مسیحی گناهانی هستند که ارتکاب آن ها مجازات دوزخ را به دنبال خواهد داشت.

دانشنامه آزاد فارسی

(یا: معصیت) در لغت به معنای بزه، نافرمانی و تبهکاری و مُعَرَّب آن جُناح است. در اصطلاح، سرپیچی از اوامر خداوند، اعم از اعتقادی، قلبی و عملی، است. به عنوان مثال، شرک از گناهان اعتقادی، کبر از گناهان قلبی، و شرب خمر از گناهان عملی است. در قرآن واژۀ گناه با عباراتی چون اثم، معصیت، زلّه، ذنب، حُوب، و جناح و... بیان شده است. جناح ازجمله لغات فارسی است که در قرآن راه یافته و ۲۴بار استعمال شده است. گناهان به دو دسته کبیره و صغیره تقسیم می شوند. بعضی گفته اند همه گناهان از آن جهت که در پیشگاه خداوندِ بزرگ واقع می شوند، بزرگ و کبیره اند و نتیجه گرفته اند که گناه صغیره معنای درستی ندارد. علمای اسلامی در پاسخ گفته اند که هرچند عصیان و تمرّد از سوی انسانی که مربوب خداوند است بزرگ و کبیره است، اما این مقایسه، بین انسان و پروردگار اوست، نه بین یک معصیت با معصیت دیگر، پس منافات ندارند که تمامی گناهان به اعتبار اول کبیره باشند، و به اعتبار دوم، بعضی کبیره باشند و بعضی صغیره. در قرآن تصریح شده است که اگر انسان از کبائر اجتناب ورزد خداوند از سیئات او چشم پوشی می کند (نساء، ۳۱) از این آیه به صراحت معلوم می شود که گناهان، بزرگ و کوچک دارند بعضی نسبت به بعضی دیگر بزرگ اند. سؤالی که این جا مطرح می شود این است که چگونه می توان گناهان کبیره را از صغیره بازشناخت؟ در پاسخ گفته اند که گناهان کبیره را از شدّت نهی از آن ها می توان شناخت. اصرار در نهی، شدت نهی، مانند این که دربارۀ آن ها به آتش وعده داده شده باشد و امثال آن نشان دهندۀ بزرگی گناه است. بعضی عوامل موجب می شوند گناه صغیره به گناه کبیره تبدیل شود از آن جمله است تکرار صغیره، خشنودی از گناه، کوچک شمردن گناه، بی اعتنایی نشان دادن نسبت به امر خدا و آشکارساختن گناه در بین مردم. از نظر قرآن، همه گناهان جز شرک قابل بخشایش است (نساء، ۴۸۰) و اعمال نیک و پسندیده موجب بخشودگی اعمال ناپسند است (انّ الحسنات یُذْهِبنَ السّیئات؛ هود، ۱۱۴) بخشش گناهان کبیره در گرو توبۀ نَصوح است یعنی این که آدمی به طور قاطع از ارتکاب آن ها پشیمان شود. در گناه، مختار بودن انسان و مجبور نبودنش برای ارتکاب به گناه، و نیز عمدی بودن آن شرط است. بنابراین، آن جا که انسان از روی اجبار و اضطرار یا غیرعمد مرتکب گناهی می شود، معذور است. در مسیحیت گناهان به دو دسته گناهان مرگبار و گناهان بخشودنی تقسیم شده اند که با مختصر تفاوتی معادل گناهان کبیره و صغیره هستند. در مذهب کاتولیک، گناه بخشودنی را می توان در خلوت خود نزد خدا اعتراف کرد، ولی گناه کبیره را باید نزد کشیش اعتراف کرد. امروزه کلیسای کاتولیک برای سنجش بزرگی گناه به نیت شخص در هنگام ارتکاب آن توجه می کند. مسیحیان، برخلاف مسلمانان، به گناهکاری ذاتی یا جبلّی انسان معتقدند و از این رو وی را نیازمند نجات به واسطۀ مصلوب شدن عیسای مسیح می دانند و توبه تاوانی است که گناهکار در زمین برای گناهش می پردازد. در حالی که مسیحیان و یهودیان هر دو به قصۀ نافرمانی آدم و حوا در باغ عدن اعتقاد دارند، تعبیرهای ایشان از آن متفاوت است. دین یهود ریشه یابی ارتباط گسستۀ انسان با خدا را در آن می بیند و الهیات مسیحی گناهکاری ذاتی انسان را از آن نتیجه می گیرد و می گوید گناه آدم و حوا میراثی است که فقط رسالت نجات بخش مسیح می تواند پاکش کند. کتاب مقدس یهود (عهد عتیق) شامل دعوت های بی شمار انبیا و زبوریان به توبه از گناهان و بازگشت به پیروی فرمان خداوند است. بسیاری از مصلحان مسیحی مانند جان ویکلیف و پروتستان هایی همچون مارتین لوتر و ژان کالون منکر وجود گناه بخشودنی بودند و هر گناهی را، هرچند کوچک، مرگبار و سزاوار آتش جهنم می دانستند. در اغلب ادیان شرق آسیا چنین تعابیری از گناه وجود ندارد. در ادیان هندو و بودا، «کارما» نتیجۀ ناگزیر اعمال انسان اعم از خوب یا بد است و تجسد بعدی هر فردی را کارمای او رقم می زند. آیین دائو/تائو به طور کلی تلاش برای عمل برخلاف دائو (جریان عالم) را بیهوده و رنج آور می داند.

نقل قول ها

گناه
• «هرکسی که گناه می کند بردهٔ گناه است.»، یوحنا ۸:۷ -> عیسی
• «گناهی که تو را پشیمان کند بهتر از کار نیکی است که تو را به خود پسندی وادارد.» نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۶ -> علی بن ابی طالب
• «آفریده را فرمان بردن نشاید آنجا که نافرمانی آفریننده لازم آید .» (در اصل: لا طاعةَ لمخلوق فی معصیة الخالق)ترجمه های دیگر: «هیچ آفریده ای را حقِّ فرمانبری از دیگری ندارد آنجا که نافرمانی آفریدگار باشد.»• نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۶۵ -> علی بن ابی طالب
• « خیر و خوبی آن نیست که مال و فرزندت بسیار شود، بلکه خیر آن است که دانشت فراوان گردد و صبرت بزرگ مقدار شود، و در پرستش پروردگار در میان مردم سرفراز باشی. پس اگر کاری نیک کردی خدا را سپاس گویی و اگر گناه ورزیدی از او آمرزش جویی، و در دنیا خیری نیست جز دو کس را: یکی آن که گناهانی ورزید و به توبه آن گناهان را در رسید، و دیگری آن که در کارهای نیکو شتابید.» نهج البلاغه، کلمات قصار، ۹۴ -> علی بن ابی طالب
• «نماز گناهان را می زداید چنان که برگ را از درخت بزدایند، و گناهان را از گناهکار می گشاید، چنان که بند از کسی بگشایند.»نهج البلاغه، خطبه ۱۹۹ -> علی بن ابی طالب
• به همان اندازه که گناه را در درون خود کوچک بشماری آن گناه نزد خداوند بزرگ می شود، و هر چه یک گناه را در درون خود بزرگ به حساب آوری آن گناه نزد خداوند کوچک می شود. کتاب :سیر اعلام النبلاء ج (۸) ص (۴۲۷) -> فضیل بن عیاض
• «بهترین ثواب راستی و بدترین گناه دروغ است.» -> زرتشت
• «کسی که از صحنه گناه غایب باشد، ولی در دل به آن راضی باشد، همچون کسی است که در صحنه گناه بوده است.» -> عبدالله بن مسعود
• «دلت گر به راه خطا مایلست// ترا دشمن اندر جهان خود دلست.»

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] گناه به معنای خلاف است و در اسلام هر گونه کاری که برخلاف فرمان خداوند باشد گناه است.
«گناه» عملی است که با اراده و رضایت الهی در تضاد بوده ، با ایجاد نوعی " تاریکی" معنوی در نفس انسان، آدمی را از خدای متعال که "نور" آسمانها و زمین است، دور می‏سازد و به عبارت دیگر، موجب بازماندن وی از کمال و قرب به خدا می‏گردد.

معیار اتصاف فعل به گناه
تعیین این که چه چیزی گناه است و چه چیزی ثواب از طریق کتاب و سنت مقدور است، زیرا در بسیاری از موارد، گناه بودن عملی قابل تشخیص عقلانی نیست و خدای متعال است که این موارد را به اقتضای علم و حکمت مطلق خود، از طریق وحی و دین، برای بشر بیان نموده است.

اقسام گناه
عالمان اسلامی گناهان را بر دو گونه تقسیم نموده اند: گناهان کبیره (بزرگ) و گناهان صغیره این تقسیم بندی از قرآن و روایات سرچشمه گرفته است ؛

گناهان کبیره و قرآن
...

[ویکی شیعه] گناه، در اصطلاح دینی به معنای نافرمانی از خداوند و انجام دادن کاری است که خداوند از آن نهی کرده یا ترک کاری است که خداوند به انجام آن فرمان داده است. گناه می تواند عملی مانند قتل، گفتاری مانند غیبت و نظری مانند شرک باشد.
گناه تقسیمات مختلفی دارد که در قرآن کریم و روایات معصومین به آنها اشاره شده و از جمله تقسیم معاصی به صغیره و کبیره است. کفر، ناامیدی از رحمت خدا، کشتن عمدی مؤمن، تهمت زدن به زن پاک، گریختن از جهاد، خوردن مال یتیم، نافرمانی پدر و مادر، رباخواری و شراب خواری از جمله گناهان کبیره هستند.
بنابر آموزه های دینی، برخی گناهان دارای آثار ویژه ای هستند از جمله مانع شدن از استجابت دعا، نباریدن باران، تبدیل نعمت به نقمت، از بین بردن آبرو و شتاب یافتن مرگ.

[ویکی اهل البیت] «معصیت» و نافرمانی حضرت حق (جل و اعلی) در روایات معصومین علیهم السلام، «گناه» نامیده شده و از روایات استفاده می گردد که هر معصیتی چه نوع اثراتی در نفس انسان و در عبادات و معنویات و اثرات وضعی آن در زندگی روزمره انسان به جا می گذارد، ولذا اگر دقت در این نوع روایات شود مؤمنین متوجه اثرات وضعی معصیت در نفس و امورات دنیا و عالم برزخ و قیامت می گردند.
گناه و نافرمانی خدا، آثار سوئی در انسان گذاشته و او را در زندگی دچار مشکلات و گرفتاری های متعددی می کند. از آن جمله به این موارد که بر اساس روایات اهل بیت علیهم السلام است، اشاره می گردد:
ایجاد مشکلات و مصائب و امراض بواسطه گناه
گناه رزق و روزی را کم می کند.
گناه شهرهای آباد را از بین می برد.
گناه جلوی آمدن باران را می گیرد.
گناه جدید درد و مرض جدی می آورد

واژه نامه بختیاریکا

شُقُل زُمِت

جدول کلمات

حرج, وزر, اثم, بزه_ زیف

پیشنهاد کاربران

سییه

داوانه. روانی

حرج

فسق

اشتباه _ خطا

وزر

گناه: گناه در پهلوی وناس winās و وناه wināh بوده است.
( ( گرت زین بد آید ، گناه من است ؛
چنین است و این دین و راه من است ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 209 )
گناه با واژه هندواروپایی neḱ به معنای نابودی خاموشی مردگی ویرانی همریشه است. لغت neḱ در اوستایی بدل به وناس ( ویناس ) winās و وناه wināh ( همریشه با نعش ) شده ویناس از دو قسمت : وی = به سوی / نابودی معنی می دهد وناه هم که امروزه گناه گفته می شود از دو قسمت :وی←گو=اندر شدن ( به معنای وارد شدن ) به / ناه به معنی ویرانی و نابودساختگی معنی می دهد
پس معنی گناه می شود : وارد شدن در ویرانی و نابودی ( به عبارتی دیگر خود را در نابودی و هلاکت انداختن معنی می دهد .
واژه ی " گناه " فارسی ، پس از سیر در زبان های غیر ایرانی با تغییر لهجه به شکل " جنحه " در آمده و دوباره به زبان فارسی بازگشته است و امروزه با همان شکل تغییر یافته در زبان فارسی کاربرد دارد .

زیف

گُناه -
پارسی باستان: ویناس ( هینیس ) :
وی ( هی ) : بِسوی، بِسمت، بِطرف
ناس ( نیس ) : نیستی و نابودی، فساد و تباهی، خرابی و ویرانی
یعنی کاری که ما را به سمت نیستی و نابودی می کشاند
( ( سپس به گونه وَنا در اوستا بکار گرفته شد! ) )

ولی خود واژه گناه:
از ریشه پارتی ( پَهلوانیگ ) : گُناگ یا gan یعنی از بین بردنی یا تباه شدگی روح که از ویژگی های اهریمن هست، گرفته شده است!



کلمات دیگر: