مترادف گنجشک : چغوک، چوزه، عصفور، ملوچ، ملیج
گنجشک
مترادف گنجشک : چغوک، چوزه، عصفور، ملوچ، ملیج
فارسی به انگلیسی
sparrow
مترادف و متضاد
چغوک، چوزه، عصفور، ملوچ، ملیج
فرهنگ فارسی
پرنده کوچکی است خاکی رنگ وحلال گوشت ازدسته سبکبالان، گنجشک وچغک وچغوک وچغووچکوک وچکک وچوک ومرگووونج هم گفته شده
( اسم ) ۱ - پرنده ایست کوچک از راست. سبکبالان و از دست. مخروطی نوکان که خانواد. خاصی را بنام خانواد. گنجشگان بوجود میاورد . رنگ پر های جنس نر این پرنده تندتر و تیره تر از جنس ماده است . گنجشک از اقسام دانه ها و حشرات تغذیه مینماید . لانه اش را در شکاف دیوار ها و علفهای مزارع و سوراخ تن. درختان و هواکش بخاریهای قدیمی تعبیه میکند . این پرنده در اکثر نقاط دنیا میزید و در حدود ۳٠ گونه از آن شناخته شده است . اقسام گونه های گنجشک در نقاط مختلف ایران نیز فراوانند از قبیل گنجشک رنگین که پر های سرو گردن و شانه و دمش خاکی قهوه یی رنگ و پر های شکمش خاکی است . بالش نزدیک شانه سفید و بقیه آبی رنگ است . سرش نسبه درشت است و روی درختهای جنگل لانه میسازد و در بهار ۳ تا ۵ تخم در آن میگذارد و پس از آنکه دو هفته روی آنها خوابید جوجه هایش بیرون میایند . دیگر گنجشک کوهی است که در اماکن کوهستانی زندگی میکند . دیگر گنجشک چاهی است که در چاههای قنوات لانه میسازد . دیگر گنجشک طوق دار است چغک چغوک میلیچ ملوچ عصفور چوزه . ۲ - هر پرند. کوچک . یا ترکیبات اسمی : گنجشک تویی تویی گوی . طوطی . یا گنجشک چاهی . یکی از گونه های گنجشک . یا گنجشک رنگین . یکی از گونه های گنجشک . . یا گنجشک طوق دار . یکی از گونه های گنجشک . یا گنجشک کوهی . یکی از گونه های گنجشک . یا ترکیب فعلی : کله یا مغز گنجشک خوردن . پر حرف بودن : مگر مغز گنجشک خورده ای ? ( چقدر حرف میزنی ? ) یا گنجشکان . ( جمع گنجشک ) خانواده ایست از پرندگان گنجشک .
( اسم ) ۱ - پرنده ایست کوچک از راست. سبکبالان و از دست. مخروطی نوکان که خانواد. خاصی را بنام خانواد. گنجشگان بوجود میاورد . رنگ پر های جنس نر این پرنده تندتر و تیره تر از جنس ماده است . گنجشک از اقسام دانه ها و حشرات تغذیه مینماید . لانه اش را در شکاف دیوار ها و علفهای مزارع و سوراخ تن. درختان و هواکش بخاریهای قدیمی تعبیه میکند . این پرنده در اکثر نقاط دنیا میزید و در حدود ۳٠ گونه از آن شناخته شده است . اقسام گونه های گنجشک در نقاط مختلف ایران نیز فراوانند از قبیل گنجشک رنگین که پر های سرو گردن و شانه و دمش خاکی قهوه یی رنگ و پر های شکمش خاکی است . بالش نزدیک شانه سفید و بقیه آبی رنگ است . سرش نسبه درشت است و روی درختهای جنگل لانه میسازد و در بهار ۳ تا ۵ تخم در آن میگذارد و پس از آنکه دو هفته روی آنها خوابید جوجه هایش بیرون میایند . دیگر گنجشک کوهی است که در اماکن کوهستانی زندگی میکند . دیگر گنجشک چاهی است که در چاههای قنوات لانه میسازد . دیگر گنجشک طوق دار است چغک چغوک میلیچ ملوچ عصفور چوزه . ۲ - هر پرند. کوچک . یا ترکیبات اسمی : گنجشک تویی تویی گوی . طوطی . یا گنجشک چاهی . یکی از گونه های گنجشک . یا گنجشک رنگین . یکی از گونه های گنجشک . . یا گنجشک طوق دار . یکی از گونه های گنجشک . یا گنجشک کوهی . یکی از گونه های گنجشک . یا ترکیب فعلی : کله یا مغز گنجشک خوردن . پر حرف بودن : مگر مغز گنجشک خورده ای ? ( چقدر حرف میزنی ? ) یا گنجشکان . ( جمع گنجشک ) خانواده ایست از پرندگان گنجشک .
فرهنگ معین
(گُ جِ ) (اِ. ) پرنده ای است کوچک از راسته سبک بالان که خانوادة خاصی را به نام خانوادة گنجشکان به وجود می آورد، عصفور.
لغت نامه دهخدا
گنجشک. [ گ ُ ج ِ ] ( اِ ) پرنده ای باشد که عربان عصفور خوانند. ( برهان ). بنجشک. چغوک. ( آنندراج ). پرنده ای است از دسته سبکبالان با منقار مخروطی که جثه ای کوچک دارد و دانه خوار است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). وُنج. ( فرهنگ اسدی ) ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). خانگی. ( برهان ). چُغنَه یا چُغنِه. چُغُک. چُغو. چُغوک. چُکُک. چُگُک. چُکوک. چُتوک. جوکَک. مَرتَکو. مُرگو. رجوع به هر یک از کلمات مذکور در فرهنگهای فارسی و همین لغت نامه شود. ابوالصعو. ابومُحرِز. ابو مزاحم. ابویعقوب. صُفصُف. ( اقرب الموارد ). صیق. ( منتهی الارب ). فِرفِر یا فُرفُر. ( المنجد ). فُرفور. ( ناظم الاطباء ). نُفرور. ( اقرب الموارد ) :
گنجشک چگونه لرزد از باران
چون یاد کنم ترا چنان لرزم.
چنان کجا به هنر شیر برتر از روباه.
گفت گنجشک کی رسد به عقاب.
بین که گنجشک می نگیرد باز.
کز دم اژدها گریخته ام.
بیضه پروردن به گنجشکان گذار و ماکیان.
طعمه گنجشک مکن باز را.
به گنجشکی عقابی را که گیرد؟
بیچاره بر هلاک تن خویشتن عجول.
- کله یا مغز گنجشک خوردن ؛ پرحرف بودن : مگر مغز گنجشک خورده ای ؛ چقدر حرف می زنی.
- گنجشک روزی ؛ کسی که درآمد کم داشته باشد و با قناعت زندگی کند.
- گنجشک روزی بودن ؛ دست به دهن بودن. کردی خوردی زندگی کردن. روز نو و روزی نو. ( امثال و حکم دهخدا ). کم روزی و لب روزی بودن.
- || نادان بودن. در آذربایجان اکنون به این معنی معمول است.
- امثال :
به گنجشک گفتند منار به شکمت ( یا: به کونت ) گفت چیزی بگو که بگنجد.
گنجشک چگونه لرزد از باران
چون یاد کنم ترا چنان لرزم.
ابوالعباس.
همیشه تا به شرف باز برتر از گنجشک چنان کجا به هنر شیر برتر از روباه.
فرخی.
گفتم آتش رسد به هیبت اوگفت گنجشک کی رسد به عقاب.
عنصری.
به کم از قدر خود مشو راضی بین که گنجشک می نگیرد باز.
مسعودسعد.
نه نه شهباز چه که گنجشکم کز دم اژدها گریخته ام.
خاقانی.
بیضه بشکن مرغ گم کن تا بوی طاووس نربیضه پروردن به گنجشکان گذار و ماکیان.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 334 ).
مست مکن عقل ادب ساز راطعمه گنجشک مکن باز را.
نظامی.
به ذره آفتابی را که گیردبه گنجشکی عقابی را که گیرد؟
نظامی.
گنجشک بین که صحبت شاهینش آرزوست بیچاره بر هلاک تن خویشتن عجول.
سعدی ( طیبات ).
|| مرغ جوجه و مرغ کوچک. ( برهان ). || در دیلمان ، گوشتی که روی پرده بین سینه و شکم ( حجاب حاجز ) جانداران حلال گوشت است. این واژه از مصطلحات قصابان است. ( فرهنگ گیلکی تألیف منوچهر ستوده ص 215 ).- کله یا مغز گنجشک خوردن ؛ پرحرف بودن : مگر مغز گنجشک خورده ای ؛ چقدر حرف می زنی.
- گنجشک روزی ؛ کسی که درآمد کم داشته باشد و با قناعت زندگی کند.
- گنجشک روزی بودن ؛ دست به دهن بودن. کردی خوردی زندگی کردن. روز نو و روزی نو. ( امثال و حکم دهخدا ). کم روزی و لب روزی بودن.
- || نادان بودن. در آذربایجان اکنون به این معنی معمول است.
- امثال :
به گنجشک گفتند منار به شکمت ( یا: به کونت ) گفت چیزی بگو که بگنجد.
گنجشک . [ گ ُ ج ِ ] (اِ) پرنده ای باشد که عربان عصفور خوانند. (برهان ). بنجشک . چغوک . (آنندراج ). پرنده ای است از دسته سبکبالان با منقار مخروطی که جثه ای کوچک دارد و دانه خوار است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). وُنج . (فرهنگ اسدی ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). خانگی . (برهان ). چُغنَه یا چُغنِه . چُغُک . چُغو. چُغوک . چُکُک . چُگُک . چُکوک . چُتوک . جوکَک . مَرتَکو. مُرگو. رجوع به هر یک از کلمات مذکور در فرهنگهای فارسی و همین لغت نامه شود. ابوالصعو. ابومُحرِز. ابو مزاحم . ابویعقوب . صُفصُف . (اقرب الموارد). صیق . (منتهی الارب ). فِرفِر یا فُرفُر. (المنجد). فُرفور. (ناظم الاطباء). نُفرور. (اقرب الموارد) :
گنجشک چگونه لرزد از باران
چون یاد کنم ترا چنان لرزم .
همیشه تا به شرف باز برتر از گنجشک
چنان کجا به هنر شیر برتر از روباه .
گفتم آتش رسد به هیبت او
گفت گنجشک کی رسد به عقاب .
به کم از قدر خود مشو راضی
بین که گنجشک می نگیرد باز.
نه نه شهباز چه که گنجشکم
کز دم اژدها گریخته ام .
بیضه بشکن مرغ گم کن تا بوی طاووس نر
بیضه پروردن به گنجشکان گذار و ماکیان .
مست مکن عقل ادب ساز را
طعمه ٔ گنجشک مکن باز را.
به ذره آفتابی را که گیرد
به گنجشکی عقابی را که گیرد؟
گنجشک بین که صحبت شاهینش آرزوست
بیچاره بر هلاک تن خویشتن عجول .
|| مرغ جوجه و مرغ کوچک . (برهان ). || در دیلمان ، گوشتی که روی پرده بین سینه و شکم (حجاب حاجز) جانداران حلال گوشت است . این واژه از مصطلحات قصابان است . (فرهنگ گیلکی تألیف منوچهر ستوده ص 215).
- کله یا مغز گنجشک خوردن ؛ پرحرف بودن : مگر مغز گنجشک خورده ای ؛ چقدر حرف می زنی .
- گنجشک روزی ؛ کسی که درآمد کم داشته باشد و با قناعت زندگی کند.
- گنجشک روزی بودن ؛ دست به دهن بودن . کردی خوردی زندگی کردن . روز نو و روزی نو. (امثال و حکم دهخدا). کم روزی و لب روزی بودن .
- || نادان بودن . در آذربایجان اکنون به این معنی معمول است .
- امثال :
به گنجشک گفتند منار به شکمت (یا: به کونت ) گفت چیزی بگو که بگنجد .
طعمه ٔ باز به گنجشک نشاید دادن .
گاوبکش ! گنجشک هزارش یک من است .
گنجشک امسالی پارسالی را می خواهد درس بدهد ؛ یعنی ناآزموده ای میخواهد به شخص آزموده ای تعلیم بدهد. عوام گویند: «گنجشک امساله پارساله را گول میزند». (فرهنگ عوام ).
گنجشک با باز پرید، افتاد و ماتحتش درید .
گنجشک با زاغ و زیقش صد تاش یک من است .
گنجشک چیه (= چه هست ) که آبگوشتش به چی (چه ) باشه (= باشد).
گنجشکی در دست به که بازی در هوا :
ما درخور صید تو نباشیم ولیکن
گنجشک به دست است به از باز پریده .
گنجشک را آشیانه ٔ باز طلب کردن محال است . (تاریخ بیهقی از امثال و حکم ج 3 ص 1325).
گنجشک کی رسد به عقاب .
گنجشک گوشتالو توت درست فرومی برد چون بزرگ شد ارزن را پوست می کند .
گنجشک نر وماده را در هوا می شناسد ؛ یعنی حدت ذهنش زیاداست .
گنجشک نقد به از طاوس نسیه .
گنجشک یک پولی انااعطینا نمی خواند ، نظیر: کبوتر صد دیناری یاهو نمی خواند.
مثل گنجشک ؛ بسیار کوچک .
مثل گنجشک لندوک ؛ خرد و برهنه (لندوک ، پرنده ٔ خرد که هنوز پر برنیاورده ). (امثال و حکم ج 3 ص 1479).
مثل گنجشک تریاکی ؛ مثل گنجشک آموخته . رام و مطیع.
گنجشک چگونه لرزد از باران
چون یاد کنم ترا چنان لرزم .
ابوالعباس .
همیشه تا به شرف باز برتر از گنجشک
چنان کجا به هنر شیر برتر از روباه .
فرخی .
گفتم آتش رسد به هیبت او
گفت گنجشک کی رسد به عقاب .
عنصری .
به کم از قدر خود مشو راضی
بین که گنجشک می نگیرد باز.
مسعودسعد.
نه نه شهباز چه که گنجشکم
کز دم اژدها گریخته ام .
خاقانی .
بیضه بشکن مرغ گم کن تا بوی طاووس نر
بیضه پروردن به گنجشکان گذار و ماکیان .
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 334).
مست مکن عقل ادب ساز را
طعمه ٔ گنجشک مکن باز را.
نظامی .
به ذره آفتابی را که گیرد
به گنجشکی عقابی را که گیرد؟
نظامی .
گنجشک بین که صحبت شاهینش آرزوست
بیچاره بر هلاک تن خویشتن عجول .
سعدی (طیبات ).
|| مرغ جوجه و مرغ کوچک . (برهان ). || در دیلمان ، گوشتی که روی پرده بین سینه و شکم (حجاب حاجز) جانداران حلال گوشت است . این واژه از مصطلحات قصابان است . (فرهنگ گیلکی تألیف منوچهر ستوده ص 215).
- کله یا مغز گنجشک خوردن ؛ پرحرف بودن : مگر مغز گنجشک خورده ای ؛ چقدر حرف می زنی .
- گنجشک روزی ؛ کسی که درآمد کم داشته باشد و با قناعت زندگی کند.
- گنجشک روزی بودن ؛ دست به دهن بودن . کردی خوردی زندگی کردن . روز نو و روزی نو. (امثال و حکم دهخدا). کم روزی و لب روزی بودن .
- || نادان بودن . در آذربایجان اکنون به این معنی معمول است .
- امثال :
به گنجشک گفتند منار به شکمت (یا: به کونت ) گفت چیزی بگو که بگنجد .
طعمه ٔ باز به گنجشک نشاید دادن .
مغربی .
گاوبکش ! گنجشک هزارش یک من است .
گنجشک امسالی پارسالی را می خواهد درس بدهد ؛ یعنی ناآزموده ای میخواهد به شخص آزموده ای تعلیم بدهد. عوام گویند: «گنجشک امساله پارساله را گول میزند». (فرهنگ عوام ).
گنجشک با باز پرید، افتاد و ماتحتش درید .
گنجشک با زاغ و زیقش صد تاش یک من است .
گنجشک چیه (= چه هست ) که آبگوشتش به چی (چه ) باشه (= باشد).
گنجشکی در دست به که بازی در هوا :
ما درخور صید تو نباشیم ولیکن
گنجشک به دست است به از باز پریده .
سعدی .
گنجشک را آشیانه ٔ باز طلب کردن محال است . (تاریخ بیهقی از امثال و حکم ج 3 ص 1325).
گنجشک کی رسد به عقاب .
عنصری .
گنجشک گوشتالو توت درست فرومی برد چون بزرگ شد ارزن را پوست می کند .
گنجشک نر وماده را در هوا می شناسد ؛ یعنی حدت ذهنش زیاداست .
گنجشک نقد به از طاوس نسیه .
گنجشک یک پولی انااعطینا نمی خواند ، نظیر: کبوتر صد دیناری یاهو نمی خواند.
مثل گنجشک ؛ بسیار کوچک .
مثل گنجشک لندوک ؛ خرد و برهنه (لندوک ، پرنده ٔ خرد که هنوز پر برنیاورده ). (امثال و حکم ج 3 ص 1479).
مثل گنجشک تریاکی ؛ مثل گنجشک آموخته . رام و مطیع.
فرهنگ عمید
پرندۀ کوچک خاکی رنگ وحلال گوشت از دستۀ سبکبالان.
دانشنامه عمومی
گنجشک های راستینگنجشک های صخرهگنجشک صخره ای کمرنگMontifringilla
Hypocryptadius
چشم سفید دارچینی
گُنْجـِشْکْ به پرندگان خانوادهٔ گنجشکیان گفته می شود که خود در راستهٔ گنجشک سانان می گنجند. گنجشک خانگی معروفترین گونهٔ گنجشک است که در تعداد بسیار زیاد در تمامی قاره های جهان و بیشتر در مناطق شهری زندگی می کند. گنجشک ها را نزدیک ترین حیوان وحشی به انسان توصیف می کنند. گنجشک پرنده ای است کوچک با منقار کلفت و مخروطی و پاهای نسبتاً کوتاه که اغلب پر و بال رنگارنگ ندارد. گنجشکان بیشتر به صورت اجتماعی به سر می برند و به طور گروهی زاد و ولد می کنند. پروازی نیرومند دارند. در بیشتر گونه ها دودیسی جنسیتی (تفاوت نر و ماده) مشاهده می شود. در سوراخ های درختان، شکاف دیوار و صخره ها لانه می سازند. بیشتر از دانه ها و مواد گیاهی و گاه جانوری تغذیه می کنند.
فهرست زیر شامل گونه های گنجشک به تفکیک سرده است:
گنجشک معمولی به طول ۱۴ تا ۱۵ سانتیمتر است. گنجشک نر تارک خاکستری پررنگ پس گردن بلوطی، گلوی سیاه، گونه ها و سطح شکمی سفید مایل به خاکستری است. در پرواز خط بالی کوتاه و نسبتاً واضح و دمگاه خاکستری دارد. پرنده ماده و نابالغ فاقد سیاهی گلو، در سطح پشتی قهوه ای تیره و در سطح شکمی سفید چرک است.
Hypocryptadius
چشم سفید دارچینی
گُنْجـِشْکْ به پرندگان خانوادهٔ گنجشکیان گفته می شود که خود در راستهٔ گنجشک سانان می گنجند. گنجشک خانگی معروفترین گونهٔ گنجشک است که در تعداد بسیار زیاد در تمامی قاره های جهان و بیشتر در مناطق شهری زندگی می کند. گنجشک ها را نزدیک ترین حیوان وحشی به انسان توصیف می کنند. گنجشک پرنده ای است کوچک با منقار کلفت و مخروطی و پاهای نسبتاً کوتاه که اغلب پر و بال رنگارنگ ندارد. گنجشکان بیشتر به صورت اجتماعی به سر می برند و به طور گروهی زاد و ولد می کنند. پروازی نیرومند دارند. در بیشتر گونه ها دودیسی جنسیتی (تفاوت نر و ماده) مشاهده می شود. در سوراخ های درختان، شکاف دیوار و صخره ها لانه می سازند. بیشتر از دانه ها و مواد گیاهی و گاه جانوری تغذیه می کنند.
فهرست زیر شامل گونه های گنجشک به تفکیک سرده است:
گنجشک معمولی به طول ۱۴ تا ۱۵ سانتیمتر است. گنجشک نر تارک خاکستری پررنگ پس گردن بلوطی، گلوی سیاه، گونه ها و سطح شکمی سفید مایل به خاکستری است. در پرواز خط بالی کوتاه و نسبتاً واضح و دمگاه خاکستری دارد. پرنده ماده و نابالغ فاقد سیاهی گلو، در سطح پشتی قهوه ای تیره و در سطح شکمی سفید چرک است.
wiki: فیلم درام صامت هلندی است که سال ۱۹۱۶ منتشر شد.
wiki: گنجشک (فیلم ۱۹۱۶)
گنجشک (فیلم ۱۹۲۶). «گنجشک» (انگلیسی: Sparrows) یک فیلم در سبک درام به کارگردانی ارل براون است که در سال ۱۹۲۶ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به مری پیکفورد اشاره کرد.
wiki: گنجشک (فیلم ۱۹۲۶)
گنجشک (فیلم ۱۹۹۳). گنجشک (ایتالیایی: Storia di una capinera) فیلمی به کارگردانی فرانکو زفیرلی است که در سال ۱۹۹۴ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به آنجلا بتیس، ونسا ردگریو، والنتینا کورتس، فرانک فینلی و جان کستل اشاره کرد.
wiki: گنجشک (فیلم ۱۹۹۳)
گنجشک (فیلم ۲۰۰۸). «گنجشک» (انگلیسی: Sparrow (2008 film)) یک فیلم به کارگردانی جانی تو است که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به سیمون یام و کلی لین اشاره کرد.
۱۱ فوریه ۲۰۰۸ (۲۰۰۸-02-۱۱) (جشنواره بین المللی فیلم برلین)
۱۹ ژوئن ۲۰۰۸ (۲۰۰۸-06-۱۹) (Hong Kong)
۱۱ فوریه ۲۰۰۸ (۲۰۰۸-02-۱۱) (جشنواره بین المللی فیلم برلین)
۱۹ ژوئن ۲۰۰۸ (۲۰۰۸-06-۱۹) (Hong Kong)
wiki: گنجشک (فیلم ۲۰۰۸)
گنجشک (فیلم ۲۰۱۰). «گنجشک» (انگلیسی: Sparrow (2010 film)) فیلمی در ژانر ترسناک و اسلشر است که در سال ۲۰۱۰ منتشر شد.
۲۳ اکتبر ۲۰۱۰ (۲۰۱۰-10-۲۳) (London premiere)
۲۳ اکتبر ۲۰۱۰ (۲۰۱۰-10-۲۳) (London premiere)
wiki: گنجشک (فیلم ۲۰۱۰)
گنجشک (فیلم ۲۰۱۵). «گنجشک» (انگلیسی: Sparrows (2015 film)) یک فیلم است که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد.
۲۰۱۵ (۲۰۱۵)
۲۰۱۵ (۲۰۱۵)
wiki: گنجشک (فیلم ۲۰۱۵)
دانشنامه آزاد فارسی
گنجشک (sparrow)
هر یک از اعضای خانواده ای از پرندگان کوچک برّ قدیم، از راستۀ گنجشک سانان. پرندگان این خانواده منقاری کوتاه و کلفت دارند. این اسم به طور خاص به اعضای مختلف جنس Passer، در خانوادۀ گنجشک، راستۀ گنجشک سانان اطلاق می شود. بسیاری از اعضای خانوادۀ زردپرۀ برّ جدید (قارۀ امریکا)، شامل سسک ها، پری شاهرخ ها، و زردپرهها نیز گنجشک نامیده می شوند، گنجشک آواز خوان شمال امریکا Melospiza melodia از آن جمله است.گونه ها. گنجشک خانگی Passer domesticus دارای پرهایی با نشان های قهوه ای سیاه است. سینه و ابروی نرها سیاه است. گنجشک خانگی جذاب نیست، اما باهوش و سازش پذیر است. عادات لانه سازی اش نامرتب، و جیک جیکش شاد است. این پرنده از هر خرده مادۀ در دسترس برای لانه سازی استفاده می کند. از نظر غذایی همه چیزخوار است. در بهار و تابستان از حشرات و لارو آن ها، و در زمستان از دانه ها تغذیه می کند. متوسط اندازۀ جمعیت دسته های گنجشک در بریتانیا از ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۴، به میزان یک سوم کاهش یافت. گربه، اتومبیل و آفت کش ها مهم ترین عوامل این کاهش اند. گنجشک درختی Passer montanus یگانه گونۀ بریتانیایی، پرنده ای کوچک تر است و در سواحل غرب اسکاتلند و انگلستان یافت می شود. گنجشک پرچین یا صعوۀ جنگلی Prunella modularis گونه ای از خانواده صعوه، و از وابستگان بلبل و توکاها است. تعداد گنجشک های درختی، از اواخر دهه ۱۹۶۰، حدود ۸۹ درصد کم شده است. در ایران، یازده گونۀ متفاوت گنجشک یافت می شود که اندازۀ کوچک ترین آن ها (گنجشک رودخانه) ۱۲ سانتی متر و بزرگ ترینشان (گنجشک برفی)۱۷.۵ سانتی متر است.
هر یک از اعضای خانواده ای از پرندگان کوچک برّ قدیم، از راستۀ گنجشک سانان. پرندگان این خانواده منقاری کوتاه و کلفت دارند. این اسم به طور خاص به اعضای مختلف جنس Passer، در خانوادۀ گنجشک، راستۀ گنجشک سانان اطلاق می شود. بسیاری از اعضای خانوادۀ زردپرۀ برّ جدید (قارۀ امریکا)، شامل سسک ها، پری شاهرخ ها، و زردپرهها نیز گنجشک نامیده می شوند، گنجشک آواز خوان شمال امریکا Melospiza melodia از آن جمله است.گونه ها. گنجشک خانگی Passer domesticus دارای پرهایی با نشان های قهوه ای سیاه است. سینه و ابروی نرها سیاه است. گنجشک خانگی جذاب نیست، اما باهوش و سازش پذیر است. عادات لانه سازی اش نامرتب، و جیک جیکش شاد است. این پرنده از هر خرده مادۀ در دسترس برای لانه سازی استفاده می کند. از نظر غذایی همه چیزخوار است. در بهار و تابستان از حشرات و لارو آن ها، و در زمستان از دانه ها تغذیه می کند. متوسط اندازۀ جمعیت دسته های گنجشک در بریتانیا از ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۴، به میزان یک سوم کاهش یافت. گربه، اتومبیل و آفت کش ها مهم ترین عوامل این کاهش اند. گنجشک درختی Passer montanus یگانه گونۀ بریتانیایی، پرنده ای کوچک تر است و در سواحل غرب اسکاتلند و انگلستان یافت می شود. گنجشک پرچین یا صعوۀ جنگلی Prunella modularis گونه ای از خانواده صعوه، و از وابستگان بلبل و توکاها است. تعداد گنجشک های درختی، از اواخر دهه ۱۹۶۰، حدود ۸۹ درصد کم شده است. در ایران، یازده گونۀ متفاوت گنجشک یافت می شود که اندازۀ کوچک ترین آن ها (گنجشک رودخانه) ۱۲ سانتی متر و بزرگ ترینشان (گنجشک برفی)۱۷.۵ سانتی متر است.
wikijoo: گنجشک
نقل قول ها
گنجشک
• «اما هرکه را آزمایی به کردار آزمای نه به گفتار که گنجشکی به نقد به که طاووسی به نسیه.» -> قابوس نامه
• «مثل آهو خویشتن را از کمند و مانند گنجشک از دست صیاد خلاص کن.» -> انجیل عهد عتیق، امثال سلیمان - ۶، ۵
• «سنگ مفت، گنجشک مفت»• «صدتا گنجشک با زاق و زوقش نیم منه»• «گنجشک امسالی می خواهد به گنجشک پارسالی آوازخواندن یاد بدهد.»• «گنجشک با باز پرید افتاد و ماتحتش درید.»• «گنجشک در دست بهتر از لک لک روی بام است» -> ضرب المثل آلمانی
• «گنجشک روزی بودن.»• «گنجشک لندوک توت را درسته قورت می ده.»• «گنجشک را رنگ کردن و عوض سهره جا زدن.»• «گنجشک را رنگ می کند و به جای بلبل (قناری) می فروشد.»• «گنجشک نقد به از طاووس نسیه.»• «مثل گنجشک غذا خوردن.»• «یک گنجشک در دست بهتر از ده گنجشک روی درخت است.» -> ضرب المثل عربی
• «ابله آن گرگی که او نخجیر با شیر افکند// احمق آن صعوه که او پرواز با عنقا کند» -> منوچهری دامغانی
• «اگر عنقا ز بی برگی بمیرد// شکار از خیل گنجشکان نگیرد» -> سعدی
• «بسی نماند که در عهد رای و رایت او// به یک مقام نشینند صعوه و شاهین» -> سعدی
• «تا صعوه به منقار نگیرد دل سیمرغ// تا پشه نکوبد به لگد خُرد سر پیل» -> منجیک ترمذی
• «چو شاهین باز ماند از پریدن// ز گنجشکش لگد باید چشیدن» -> نظامی
• «گربه مسکین اگر پر داشتی// تخم گنجشک از زمین برداشتی» -> سعدی
• «ما در خور صید تو نباشیم ولیکن// گنجشک بدست است به از باز پریده» -> سعدی
• «اما هرکه را آزمایی به کردار آزمای نه به گفتار که گنجشکی به نقد به که طاووسی به نسیه.» -> قابوس نامه
• «مثل آهو خویشتن را از کمند و مانند گنجشک از دست صیاد خلاص کن.» -> انجیل عهد عتیق، امثال سلیمان - ۶، ۵
• «سنگ مفت، گنجشک مفت»• «صدتا گنجشک با زاق و زوقش نیم منه»• «گنجشک امسالی می خواهد به گنجشک پارسالی آوازخواندن یاد بدهد.»• «گنجشک با باز پرید افتاد و ماتحتش درید.»• «گنجشک در دست بهتر از لک لک روی بام است» -> ضرب المثل آلمانی
• «گنجشک روزی بودن.»• «گنجشک لندوک توت را درسته قورت می ده.»• «گنجشک را رنگ کردن و عوض سهره جا زدن.»• «گنجشک را رنگ می کند و به جای بلبل (قناری) می فروشد.»• «گنجشک نقد به از طاووس نسیه.»• «مثل گنجشک غذا خوردن.»• «یک گنجشک در دست بهتر از ده گنجشک روی درخت است.» -> ضرب المثل عربی
• «ابله آن گرگی که او نخجیر با شیر افکند// احمق آن صعوه که او پرواز با عنقا کند» -> منوچهری دامغانی
• «اگر عنقا ز بی برگی بمیرد// شکار از خیل گنجشکان نگیرد» -> سعدی
• «بسی نماند که در عهد رای و رایت او// به یک مقام نشینند صعوه و شاهین» -> سعدی
• «تا صعوه به منقار نگیرد دل سیمرغ// تا پشه نکوبد به لگد خُرد سر پیل» -> منجیک ترمذی
• «چو شاهین باز ماند از پریدن// ز گنجشکش لگد باید چشیدن» -> نظامی
• «گربه مسکین اگر پر داشتی// تخم گنجشک از زمین برداشتی» -> سعدی
• «ما در خور صید تو نباشیم ولیکن// گنجشک بدست است به از باز پریده» -> سعدی
wikiquote: گنجشک
گویش اصفهانی
تکیه ای: mârinǰe
طاری: mârenǰi
طامه ای: mârenǰi
طرقی: merenǰin
کشه ای: merenǰin
نطنزی: mâronǰi
واژه نامه بختیاریکا
بِنگِشت؛ چُسین؛ چُسِنَک؛ چُسوک؛ مِلیچ
جدول کلمات
ونج, مرگو, تز_ونج
پیشنهاد کاربران
گیلکی :چی چی نی &ملجه
چلگ
گنجشک به گویش جهرمی :بجشک
در گویش همدانی گنجشک میلیچ گفته میشه
ورکاک
مرگو
ونج
بزبان یزدی: چغرک
اسامی گنجشک در زبان لری
بنگشت
بنجشت
ونجشت
ملیچک
بنگشت
بنجشت
ونجشت
ملیچک
گنجشک : این کلمه را درزبان بختیاری بِنجِشک تلفظ می کنند وبه بچه گنجشک تیله بنجشک می گویند این کلمه در تلفظ مردم ورامین جَنگوشک می باشد که سرنخی از ریشه این کلمه به ما می دهد ونشان می دهد که ریشه معنای این کلمه پرنده جنگنده می باشد زیرا نوع نر
این پرنده کوچک در فصل بهار اقدام به جنگهای شدیدی با دیگر رقبای خود می کند بخش نخست این کلمه جنگ و بخش دیگر گوشک است که با واژه قاش سومری وقوش ترکی به معنای پرنده درارتباط می باشد. در زبان ترکی به گنجشک سَرْچَه ( سهرچه ) گفته می شود که با واژه سهره نوعی پرنده ارتباط ریشه ای دارد.
این پرنده کوچک در فصل بهار اقدام به جنگهای شدیدی با دیگر رقبای خود می کند بخش نخست این کلمه جنگ و بخش دیگر گوشک است که با واژه قاش سومری وقوش ترکی به معنای پرنده درارتباط می باشد. در زبان ترکی به گنجشک سَرْچَه ( سهرچه ) گفته می شود که با واژه سهره نوعی پرنده ارتباط ریشه ای دارد.
گنجشک را در زبان پارسی پهلوی �وینجشک� می گفتند که هم ریشه با واژه انگلیسی wing است و به معنی �بال زننده� می باشد.
همچنین نام پرنده �فنچ� ( در انگلیسی finch ) نیز از همین ریشه است. واژه دیگری که از ریشه wing ساخته شده است، واژه هندی �پنکه� است که به معنی �بال� می باشد.
صدای /و/ در بسیاری از واژه های زبان پارسی پهلوی وقتی به پارسی نوین رسید به /گ/ دگرگون گشت؛ مانند:
وینجشک > گنجشک
ویستاخ > گستاخ
ورز > گُرز
وراز > گراز
ورک > گرگ
وتر > گذر
وِل > گُل
ورم > گرم
ویناس > گناه
ویشات > گشاد
ویشتاسب > گشتاسب
همچنین نام پرنده �فنچ� ( در انگلیسی finch ) نیز از همین ریشه است. واژه دیگری که از ریشه wing ساخته شده است، واژه هندی �پنکه� است که به معنی �بال� می باشد.
صدای /و/ در بسیاری از واژه های زبان پارسی پهلوی وقتی به پارسی نوین رسید به /گ/ دگرگون گشت؛ مانند:
وینجشک > گنجشک
ویستاخ > گستاخ
ورز > گُرز
وراز > گراز
ورک > گرگ
وتر > گذر
وِل > گُل
ورم > گرم
ویناس > گناه
ویشات > گشاد
ویشتاسب > گشتاسب
تز
با سلام
اینکه در گویش کردی کلهری ، گنجشک را مه لیوچگ گویند ازین سبب است که مه ل یعنی جاندار و بیوچک یعنی کوچک نتیجتا: مه لیوچگ یعنی جاندار کوچک.
چکوله هم همین معنی را دارد.
اینکه در گویش کردی کلهری ، گنجشک را مه لیوچگ گویند ازین سبب است که مه ل یعنی جاندار و بیوچک یعنی کوچک نتیجتا: مه لیوچگ یعنی جاندار کوچک.
چکوله هم همین معنی را دارد.
هرچیزی که چین دارد ترکیست؟؟؟؟😂😳😂
با چه سندی میگویید؟؟؟سند تاریخی یا کهن دارید؟؟؟نه، چون زبان تورکی زبانی جدید است وریشه ی باستانی ندارد.
چین در فارسی به معنی چیدن است که در ترکی میشود= درماخ که خود درماخ هم ریشه ی فارسی دارد و از دریدن و درندگی می آید.
این ادعایی که شما دارید را هرکسی می تواند بکند. واژه ی چین و چیدن که در زبان فارسیست کاملا پارسی است.
شما یک روز میگویید، هرواژه ی ای چین داشته باشد ترکیه، سپس میگویید هرواژه ای باز داشته باشد ترکیه، یا میگویید آز داشته باشد ترکیه و . . . . . . بدون داشتن هیچ سندی.
و این خود نمایانگر کمبود و ضعف بیش از اندازه ی زبان ترکیست
《سخن مفت هم خریدار ندارد》
با چه سندی میگویید؟؟؟سند تاریخی یا کهن دارید؟؟؟نه، چون زبان تورکی زبانی جدید است وریشه ی باستانی ندارد.
چین در فارسی به معنی چیدن است که در ترکی میشود= درماخ که خود درماخ هم ریشه ی فارسی دارد و از دریدن و درندگی می آید.
این ادعایی که شما دارید را هرکسی می تواند بکند. واژه ی چین و چیدن که در زبان فارسیست کاملا پارسی است.
شما یک روز میگویید، هرواژه ی ای چین داشته باشد ترکیه، سپس میگویید هرواژه ای باز داشته باشد ترکیه، یا میگویید آز داشته باشد ترکیه و . . . . . . بدون داشتن هیچ سندی.
و این خود نمایانگر کمبود و ضعف بیش از اندازه ی زبان ترکیست
《سخن مفت هم خریدار ندارد》
تز. . . . عصفور. . . . ونج. . . . ملوچ. . . . ملیج. . . . چوزه. . . . چکک. . . .
صعوه
کلمات دیگر: