مترادف بهار : آبسال، آبسالان، بهاران، ربیع، نوبهار ، شکوفه، بت خانه، بتکده
متضاد بهار : پاییز
spring
(تلفظ: bahār) فصل اول سال ؛ (در گیاهی) شکوفه درختان خانوادهی مرکبات ؛ گیاهی زینتی ؛ (به مجاز) دورهی شادابی هر چیز؛ (در قدیم) (به مجاز) سبزه و علف ؛ (در قدیم) (در موسیقی ایرانی) یکی از دستگاهها یا ادوار ؛ (در سنسکریت) (در قدیم) بتخانه و بتکده .
آبسال، آبسالان، بهاران، ربیع، نوبهار ≠ پاییز
۱. آبسال، آبسالان، بهاران، ربیع، نوبهار ≠ پاییز
۲. شکوفه
۳. بتخانه، بتکده
( ~.) ( اِ.) بتخانه ، بتکده .
(بَ) [ په . ] ( اِ.) اولین فصل سال شامل سه ماه : فروردین ، اردیبهشت و خرداد.
دادن ( ~. دَ) (مص ل .) در فصل بهار، با لشکر در جایی اقامت کردن .
بهار. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان است که در بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع است و دارای 355 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بهار. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فرق است که در بخش مرکزی شهرستان قوچان واقع است . دارای 629 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بهار. [ ب َ ] (اِخ ) ملک الشعراء محمدتقی بن ملک الشعراء محمدکاظم صبوری . شاعر بزرگ عصر ما (1266 -1330 هَ .ش .). وی در عین حال شاعر و محقق و نویسنده و استاد دانشگاه و روزنامه نگار و مرد سیاست بود. بهار در شعر شیوه ٔ فصیح قدما را به نیکوترین صورتی بیان کرده . در ضمن از زبان متداول لغات و تعبیرات و اصطلاحاتی را در اشعار خود بعاریت گرفته است . وی شعر را وسیله ٔ بیان مقاصد گوناگون قرار داده و با اطلاعی که از زبان پهلوی داشت به ایجاد ترکیبات جدید و استعمال مجدد برخی از لغات متروک توفیق یافت . دیوان بهار دردو مجلد بطبع رسیده . از آثار تحقیقی او تصحیح و تحشیه ٔ «تاریخ سیستان » و «مجمل التواریخ والقصص » و تألیف «سبک شناسی » در سه جلد است . (فرهنگ فارسی معین ).
بهار. [ ب َ ] (اِخ ) نام جزیره ای خوش آب و هوا. (برهان ) (ناظم الاطباء).
بهار. [ ب َ ] (ع اِ) هر چیز خوب و خوش نما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هر چیز نیکو و روشن . (آنندراج ). || سرسینه ٔ اسب و سپیدی در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
بهار. [ ب ِ ] (اِ) بمعنی تنگ بار است که عبارت از یک تای بار است . (برهان ) (ناظم الاطباء). یک تنگ بار. (آنندراج ) (جهانگیری ).
بهار. [ ب ُ ] (ع اِ) بت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فرستوک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پرستو. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ماهیی است سپید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پنبه ٔ واخیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پنبه ٔ دانه برآورده . (آنندراج ). پنبه ٔ حلاجی شده . (از اقرب الموارد). || چیزی است که بدان وزن میکنند، و آن سه صد رطل است یا چهارصد یا ششصد یا هزار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آلتی است از آلات وزن و آن سه صد رطل یا چهارصد یا ششصد یا هزاررطل است . (آنندراج ). مقدار سیصد رطل یا هزار رطل . (رشیدی ). || تنگ بار که چهارصد رطل باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (رشیدی ). || آوندی است که به ابریق ماند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ظرفی است مانند ابریق . (آنندراج ). || متاع دریا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ابوشکور.
فردوسی .
(ویس و رامین ).
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
مسعودسعد.
خاقانی .
خاقانی .
حافظ.
حافظ.
شمسی (یوسف و زلیخا).
(یادداشت بخط مؤلف بدون ذکر نام شاعر).
شمسی (یوسف و زلیخا).
شمسی (یوسف و زلیخا).
فرخی .
منوچهری .
(ویس و رامین ).
(ویس و رامین ).
ناصرخسرو.
(از جوینی ).
نظامی .
نظامی .
سعدی .
سعدی .
فرخی .
فردوسی .
فرخی .
منوچهری .
(ویس و رامین ).
اسدی .
معروفی .
فرخی .
فرخی .
فرخی .
سنایی .
نظامی .
بهار. [ ب ِ ] (اِخ ) ایالتی در هند. در شمال شرقی دکن که در بخش شرقی دشت گنگ واقع است و دارای 40219000 تن سکنه میباشد. کرسی آن پتنه . محصول عمده ٔ آنجا برنج ، نیشکر و پنبه است . (فرهنگ فارسی معین ). نام ولایتی است در هندوستان . (برهان ). ملکی است معروف در هندوستان . (غیاث ). ولایتی است معروف از هندوستان . (رشیدی ). نام ولایتی است از ملک هندوستان بر شرقی دهلی که دارالملک آنرا نیز بهار خوانند چون از آنجا بگذرند به بنگاله رسند. (آنندراج ).
۱. از فصول چهارگانۀ سال برابر با سه ماه اول سال خورشیدی ایرانی (فروردین، اردیبهشت، خرداد) که درختان سبز و خرم میشوند و گیاهان میرویند؛ نوبهار؛ بهاران.
۲. (زیستشناسی) = بابونه
۳. (زیستشناسی) شکوفۀ درختان، بهویژه درخت نارنج: بهارِ نارنج.
۴. [مجاز] دوران شکوفایی: بهار زندگی.
۵. (موسیقی) یکی از دوایر ملایم.
۱. بتخانه؛ بتکده.
۲. آتشکده: ◻︎ بهاری دلافروز در بلخ بود / کز او تازهگل را دهن تلخ بود (نظامی۵: ۹۱۸).
تکیه ای: bâhâr
طاری: bâhâr
طامه ای: vâhâr
طرقی: bâhâr
کشه ای: bâhâr
نطنزی: bâhâr
۱شکوفه ی مرکبات ۲فصل بهار