کلمه جو
صفحه اصلی

مانا


مترادف مانا : باقی، پایا، پایدار، جاوید، ماندنی ، شبیه، مثل، همانند، مانند، ماننده، ظاهر

متضاد مانا : زوال پذیر، فانی

فارسی به انگلیسی

fixed, abiding, durable, retentive

abiding, durable, retentive


فرهنگ اسم ها

اسم: مانا (دختر، پسر) (فارسی) (تلفظ: mānā) (فارسی: مانا) (انگلیسی: mana)
معنی: ماندنی، جاوید، پایدار، همانند، ( صفت از ماندن )، ( در پهلوی ) مانند و مانند بودن، ( در پهلوی ) به معنی مانند و مانند بودن است

(تلفظ: mānā) (صفت از ماندن) ماندنی ، پایدار ؛ (در پهلوی) به معنی مانند و مانند بودن است .


مترادف و متضاد

۱. باقی، پایا، پایدار، جاوید، ماندنی ≠ زوالپذیر، فانی
۲. شبیه، مثل،


صفت ≠ زوال‌پذیر، فانی


باقی، پایا، پایدار، جاوید، ماندنی


فرهنگ فارسی

مثل، مانند، نظیر، به معنی هماناوگویی وپنداری نیزگفته شده
(اسم ) نیروی مستقل مادی و روحانی که در همه جا پراکنده است و در هم. شعارها و موجودات و اشیائ مقدس شرکت دارد . توضیح دورکیم مانارا خدایی میداند که مردم بدوی پرستش میکنند . خدایی است بی شخصیت و بی نام و بی تاریخ که در همه جا و هم. اشیا پراکنده است . شکل مادی آن همان توتم است . ریش. علم و معرفت انسان بخدا و خدایان را در ادیان قدیم و جدید درمانا باید جستجو کرد .
خدای عزوجل

ویژگی جسم در وضعیت سکون از دید ناظر


فرهنگ معین

[ فر. ] (اِ. ) نیروی مستقل مادی و روحانی که در همه جا پراکنده است و در همة شعارها و موجودات و اشیاء مقدس شرکت دارد.
(اِ. ) ۱ - (ص . ) شبیه ، مانند، نظیر. ۲ - (ق . ) ادات تشبیه و تردید: گویی ، پنداری .

[ فر. ] (اِ.) نیروی مستقل مادی و روحانی که در همه جا پراکنده است و در همة شعارها و موجودات و اشیاء مقدس شرکت دارد.


(اِ.) 1 - (ص .) شبیه ، مانند، نظیر. 2 - (ق .) ادات تشبیه و تردید: گویی ، پنداری .


لغت نامه دهخدا

مانا. (اِ) به زبان زند و پازند خدای عزوجل است . (برهان ). نام خدای عزوجل است (از ژند نوشته شد). (فرهنگ جهانگیری ). به زبان ژند و پاژند نام ایزد تعالی است و صاحب دساتیر «مونا» تصحیح کرده . (آنندراج ) (انجمن آرا). در فرهنگ دساتیر (ص 265) پس از نقل قول برهان گوید: «باید دانست که مونا بالوا و خدا را گویند». هزوارش مئونا، مونا . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).


مانا. (نف ) به معنی شبیه و نظیر و مثل و مانند آمده است . (برهان ) (از آنندراج ). مانند را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). صفت مشبه از «ماندن » و «مانستن ». ماننده . شبیه . (فرهنگ فارسی معین ) : دروغ به راست مانا به که راست به دروغ مانا. (قابوسنامه از امثال و حکم ج 2 ص 798).
فرو سنبی دل دشمن بدان کلک شهاب آیین
بدرانی صف لشکر بدان تیغ فلک مانا.

ازرقی (از فرهنگ جهانگیری ).


ضُبّار؛ درختی است مانا به درخت بلوط. (منتهی الارب ). قَسقاس ؛ گیاهی است مانا به کرفس . (منتهی الارب ). هُرار؛ بیماریی است مانا به وَرَم . (منتهی الارب ). || (ق ) همانا. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). همانا و البته . (ناظم الاطباء). به معنی تحقیق . (غیاث ). گاه به معنی یقین و جزم و ثبات آید و گاه به معنی شک و تردید . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
مانا عقیق نارد هرگز کس از یمن
همرنگ این سرشک من ودولبان تو.

منطقی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


سپهبد سوی ترکش آورد چنگ
کمان را به زه کرد تیر خدنگ ...
بلرزید برخود چو برگ درخت
به خود گفت مانا که برگشت بخت .

فردوسی .


مرا گفت مانا غلط کرده ای ره
به یک ره فتادی ز ره بر کرانی .

فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 385).


گرنه ردیف شعر مرا آمدی به کار
مانا که خود نساختی اسکندر آینه .

خاقانی .


مرا دلی است پر از ماجرای گوناگون
که نیست مخفی بر رای مولوی مانا.
کمال الدین اسماعیل (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || پنداری بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 11). به معنی گویی و پنداری نیز گفته اند. (برهان ). گویا و پنداری . (ناظم الاطباء). گویی . گوئیا. گویا. ظاهراً. علی الظاهر. پنداری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
چندین حریر و حله که گسترد بر درخت
مانا که برزدند به قرقوب و شوشتر.

کسائی (ازلغت فرس اسدی چ اقبال ص 11).


همی گفت مانا که دیو پلید
بر پهلوان بود کان خواب دید.

فردوسی .


چرا گل چدند از گلستان ما
نترسند مانا زفرمان ما.

فردوسی .


جز برتری ندانی گویی که آتشی
جز راستی نجویی مانا ترازوی .

فرخی .


بیابد هرکه اندیشد زگنجش برترین قسمت
خلایق را همه قسمت شد اندر گنج او مانا.

فرخی .


به راه ترکی مانا که خوبتر گویی
تو شعر ترکی بر خوان مرا و شعر غزی .

منوچهری .


دیگر روز بنالید و شب گذشته شد و آنجا دفن کردند و مانا که وی هزاران هزار فرسنگ رفته بود با رکاب سلطان ماضی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 461).
ای زنده شده به تو، تن مردم
مانا که چو پوردخت عمرانی .

ناصرخسرو.


جز با پریان نبوده ای گویی
وز آدمیان نزاده ای مانا.

مسعودسعد.


مانا جناب بستی با منعمان دهر
زین روی باشد از همگان اجتناب تو.

مسعودسعد (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


ز روح نامیه مانا که نسبتی دارد
ثنای او که فزاید همی به عمر ثناش .

سنائی .


موی بینی نکنی هیچ ولیکن مژه را
از برون می بکنی تا زدرون بنشانی
پوستین سازی مردیده ٔ خود را مانا
تا به دی نفسرد ار هیچ به صحرا مانی .

سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


سپید کارا کردی دلم به عشوه سیاه
به گازری در مانا نکونبردی راه .

سوزنی (یادداشت ایضاً).


مانا که خلد پرده ز رخسار برگرفت
یا ساده گشت ریش وَر دهر را عذار.

اثیر اخسیکتی .


مانا که باد نیسان داند طبیبی ایرا
سازدمفرح از زر مرجان و مشک اذفر.

خاقانی .


پیل آمد از هندوستان آورده طوطی بی کران
اینک به صحرا بی نشان طوطی است مانا ریخته .

خاقانی .


لب یار من شد دم صبح مانا
که سرد آتش عنبر افشان نماید.

خاقانی .


مانا که بهر تاختن مرکبان عقل
مهدی به عالم آمد و میدان تازه کرد.

خاقانی .


مانا که نبودیم به وصلش خرسند
کایزد چو بنات نعش مان بپراگند.

(از سندبادنامه ص 162).


مانا که ترا خاک ودیعت پذرفت
ای خاک ندانی که چه پذرفتستی .

(از سندبادنامه ص 145).


می بگذری و نپرسی از کارم
مانام به راه آسیا دیدی .

عطار.


بانگ زد بر روزن قصر او که کیست
این نباشد آدمی مانا پری است .

مولوی .


آن کس که مرا بکشت باز آمد پیش
مانا که دلش بسوخت برکشته ٔ خویش .

سعدی (گلستان ).


مر ترا در این مثل مانا شک است
که همه مردی به خانه کودک است .

دهخدا.


|| فوراً. فی الحال . || به شتاب و زودی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).

مانا.(اِ) نیروی مستقل مادی وروحانی که همه جا پراکنده است و در همه ٔ شعارها و موجودات و اشیاء مقدس شرکت دارد. «دورکیم » مانا را خدایی می داند که مردم بدوی پرستش می کنند. خدایی است بی شخصیت و بی نام و بی تاریخ که در همه جا و همه ٔ اشیا پراکنده است . شکل مادی آن همان «توتم » است . ریشه ٔ علم و معرفت انسان به خدا و خدایان را در ادیان قدیم و جدید در مانا باید جستجو کرد. (فرهنگ فارسی معین ).


مانا. ( اِ ) به زبان زند و پازند خدای عزوجل است. ( برهان ). نام خدای عزوجل است ( از ژند نوشته شد ). ( فرهنگ جهانگیری ). به زبان ژند و پاژند نام ایزد تعالی است و صاحب دساتیر «مونا» تصحیح کرده. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). در فرهنگ دساتیر ( ص 265 ) پس از نقل قول برهان گوید: «باید دانست که مونا بالوا و خدا را گویند». هزوارش مئونا، مونا . ( حاشیه برهان چ معین ).

مانا. ( نف ) به معنی شبیه و نظیر و مثل و مانند آمده است. ( برهان ) ( از آنندراج ). مانند را گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). صفت مشبه از «ماندن » و «مانستن ». ماننده. شبیه. ( فرهنگ فارسی معین ) : دروغ به راست مانا به که راست به دروغ مانا. ( قابوسنامه از امثال و حکم ج 2 ص 798 ).
فرو سنبی دل دشمن بدان کلک شهاب آیین
بدرانی صف لشکر بدان تیغ فلک مانا.
ازرقی ( از فرهنگ جهانگیری ).
ضُبّار؛ درختی است مانا به درخت بلوط. ( منتهی الارب ). قَسقاس ؛ گیاهی است مانا به کرفس. ( منتهی الارب ). هُرار؛ بیماریی است مانا به وَرَم. ( منتهی الارب ). || ( ق ) همانا. ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ). همانا و البته. ( ناظم الاطباء ). به معنی تحقیق. ( غیاث ). گاه به معنی یقین و جزم و ثبات آید و گاه به معنی شک و تردید . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
مانا عقیق نارد هرگز کس از یمن
همرنگ این سرشک من ودولبان تو.
منطقی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
سپهبد سوی ترکش آورد چنگ
کمان را به زه کرد تیر خدنگ...
بلرزید برخود چو برگ درخت
به خود گفت مانا که برگشت بخت.
فردوسی.
مرا گفت مانا غلط کرده ای ره
به یک ره فتادی ز ره بر کرانی.
فرخی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 385 ).
گرنه ردیف شعر مرا آمدی به کار
مانا که خود نساختی اسکندر آینه.
خاقانی.
مرا دلی است پر از ماجرای گوناگون
که نیست مخفی بر رای مولوی مانا.
کمال الدین اسماعیل ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || پنداری بود. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 11 ). به معنی گویی و پنداری نیز گفته اند. ( برهان ). گویا و پنداری. ( ناظم الاطباء ). گویی. گوئیا. گویا. ظاهراً. علی الظاهر. پنداری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
چندین حریر و حله که گسترد بر درخت
مانا که برزدند به قرقوب و شوشتر.

فرهنگ عمید

۱. مثل، مانند، نظیر.
۲. (قید ) همانا.
۳. (قید ) گویی، پنداری، شاید: آن کس که مرا بکشت باز آمد پیش / مانا که دلش بسوخت بر کشتهٴ خویش (سعدی: ۱۳۵ ).

دانشنامه عمومی

مختصات: ۱۱°۵۲′ شمالی ۳°۲۲′ غربی / ۱۱٫۸۶۷°شمالی ۳٫۳۶۷°غربی / 11.867; -3.367
باله
مانا شهری در شهرستان باگاسی در استان باله در بورکینافاسوی جنوبی است و جمعیت آن ۱۹۲۱ نفر است.

مانا (ابهام زدایی). مانا ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
مانا (اساطیر)
مانا (فیلم)

مانا (اساطیر). در اسطوره های پلی نزیایی، مانا (Mana) نیرویی فراطبیعی و فراگیر است که در جهان مرئی و نامرئی ساری و جاری است و دو جهان را نیز به هم مرتبط می کند. در برخی سنت های اساطیری پلی نزی، مانا به عنوان ماده و مایه ای دانسته می شود که برای جادو لازم است. برای پلی نزیایی ها مانا حکم قدرت و احترام و آبرو را داشت. افرادی که از مانا برخوردار بودند افراد قدرتمند و مهمی بودند. نه تنها افراد بلکه نهادها و دولت ها و اشیای غیرزنده نیز می توانند مانا داشته باشند.
Keesing, Roger. 1984. Rethinking mana. Journal of Anthropological Research 40:137-156.
در باور بومیان هاوایی، بسته به کارهایی که انجام می دهیم می توانیم مانا به دست آورده یا مانا از دست بدهیم. نیاکان مردم هاوایی هم چنین بر این باور بودند که جزیره مولوکای نسبت به جزیره های همسایه خود مانای قدرتمندتری دارد.

مانا (فیلم). مانا (فیلم) فیلمی به کارگردانی و نویسندگی علیرضا رزازی فر ساختهٔ سال ۱۳۸۷ است.موضوع راجع به ایدز
رویا نونهالی
نگین صدق گویا
مریم کاویانی
کیکاوس باکیده
نگار عابدی
نسیم ادبی

ماندنی تر - دارای ثبات و دوام همیشگی


فرهنگستان زبان و ادب

{stationary} [فیزیک] ویژگی جسم در وضعیت سکون از دید ناظر

واژه نامه بختیاریکا

مَهنا

پیشنهاد کاربران

ماندگار و ماندنی
نام خدای عزوجل

ماندگار ، و در معنای پهلوی به معنای مانند


معنا / معنی / مانند

"مانا" نام یک فرشته ی مقرب به درگاه الهی در دین زرتشت
"مانا" نام یک فرقه در هندوستان که خدا را با نام روح مانا می شناسند و ستایش میکنند. اگر در این فرقه کسی خشنود ویا ناراحت شود می گویند:عملی انجام داده ای که روح مانا از تو خشنود و یا ناراحت است

مانا. از بن "مضارع ماندن + ا " تشکیل شده و صفت مشبهه ساخته است. به معنای همیشگی و جاویدان و ماندنی است.
مثال : امیدوارم همیشه مانا باشید.
( فیزیک ) ماندنی؛ ویژگیِ جسم و یا حالت در وضعیتِ سکون از دید ناظر. مترادفِ این واژه در زبان انگلیسی Stationary می باشد. در اینجا کلمهٌ سکون به مفهوم علمی و جامع آن به کار رفته است.
برای مثال، آونگ یک ساعت دیواری که به صورت دقیق در حال یک حرکت متناوبی می باشد، در یک حالت مانا می باشد، اگر چه این حالت یک حالتِ سکونِ مطلق نمی باشد.

ماندگار

جاویدان. پایدار. به یاد ماندنی

مانا
. نامی است دخترانه اصیل و ایرانی به معنی "ملکه عشق " .

مانا به معنی ماندنی و ماندگار و لقب خدای عزووجل

فهمیده هوشیار و خوب

مانا به معنا ماندگار است و یونانی ها نام دیگر خدا را مانا میدانند.

مانا نام یکی از فرشتگان خدا بوده و بدلیل قدرت مند بودن آن فرشته برخی مانا را ستایش می کردند .

مانا به معنای ملکه ی عشق

بسیار زیبا و ماندگار

مانا حکومت کوردی بوده که در غرب و شمال غربی ایران حکومت رانی میکردن که از شهرهای مهم آن شهر سقز کنونی است بر خلاف دوستان که میگن، ریشه آن کاملا کوردی است و بیشتر برای دختر استفاده میشه و به معنی جاوید و پایدار است

مانا به معنی خدای خوبی ها و خدای مطلق میباشد خدای تمام خدایان خدایی ماندگار

مانیسا : Manisa مانیسا اسم دخترانه باریشه فارسی است . مانیسا به معنی بانوی اندیشمند و متفکر است . مانیسا : ( مانی = مانی ( در لغت ) به معنی �اندیشمند� است؛ سا = مانند ومثل و همچون وهمانند . مانیسا = مانی : ماندن و زندگی جاودانه سا به معنی مثل � شبیه . مانیسا = مانیسا به معنی مثل زندگی زیبا و بانوی جاوید و پایدار و ماندنی . *****

مانیا : /māniyā/ مانیا اسم دختر باریشه فارسی است . مانیا به معنی 1 - ( در پارسی باستان ) خانه، سرای؛ 2 - ( در پهلوی ) برابر با واژه ی مان به معنی خانه و مسکن؛ 3 - ( در یونانی، mania ) شیدایی، عشقِ شدید، شوقِ مفرط، شیفتگی؛ 4 - ( اَعلام ) 1 ) نام زن زِنیس حاکم ولایت اِاُلی جزو ایالات تحت فرماندهی فرناباذ [سردار بزرگ ایران در زمان اردشیر دوم هخامنشی] ؛ 2 ) مانیا اسکو دوسکا معروف به ماری کوری، فیزیک دان شهیر فرانسوی.

مانا : /mānā/ مانا اسم دخترانه با ریشه فارسی است . مانا به معنای ( صفت از ماندن ) 1 - ماندنی، پایدار؛ 2 - ( در پهلوی ) مانند و مانند بودن.

همیشه ماندگار و نام یک دین

مانا نام یکی از حکومت های تشکیل شده در آذربایجان است که از اتحادیه تورکان در منطقه آذربایجان تشکیل شده است اولین حکومت دمکرات است که در آن از اتحادیه تورکان تشکیل یافته است، صرفا نام یک اتحادیه است مثل حکومت تورکان ماد

زیبا ترین اسم و به معنی ( ( ( ( ( ( ( ملکه ی عشق ) ) ) ) ) ) )

هدیه با شکوه خداوند


مرداد:
امرداد نام پنجمین ماه سال و روز هفتم هر ماه در گاهشماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا امرتات، در پهلوی امرداد و در فارسی امرداد گفته شده که کلمه ای است مرکب از سه جزء:
اول ( ا ) ادات نفی به معنی نه، دوم ( مرتا ) به معنی مردنی، نیست و نابود شدنی و سوم ( تات ) که پسوند و دال بر مونث است. بنابر این امرداد یعنی بی مرگی و آسیب ندیدنی یا جاودانی. پس واژه ( مرداد ) به غلط به کار برده می شود. در ادبیات مزدیسنا امرداد یکی از امشاسپندان است که نگهبانی نباتات با اوست. در مزدیسنا شخص باید به صفات مشخصه پنج امشاسپند دیگر که عبارتند از:
نیک اندیشی، صلح و سازش، راستی و درستی، فروتنی و محبت به همنوع، تامین آسایش و امنیت بشر مجهز باشد تا به کمال مطلوب همه که از خصایص امرداد است نایل گردد.

معنی مرداد و در واقع “امرداد” را می توان معادل اسم مانا ( اسم دختر ) به معنی ماندگار نیز دانست.

مانا : /mānā/ مانا ( صفت از ماندن ) 1 - ماندنی، پایدار؛ 2 - ( در پهلوی ) مانند و مانند بودن.

مانا اسم لری دخترانه به معنی زنده وجاودان وماندنی و پایدار وماندگار است.

اسم مانا مورد تایید ثبت احوال کشور برای نامگذاری دختر است.

مانا در زبان کردی به معنی ماندگاری است. از سوی دیگر اسم یکی از دولتهای قدیمی به پایتختی ایزیرتو نزدیک شهر بوکان می باشد. ماناها پس از تشکیل دولت ماد بعلت هم نژادی در آنها قاطی شدند.
لازم می دانم به دوستی که بالا کامنت گذاشته مانا حکومت تورکان بوده عرض کنم تورکان هزار سال هست اومدن ایران. قبل از ورود ترکان به تبریز این شهر در دست حکومت روایان کردنژاد بوده.

مانا فعل دعایی است
بن مضارع اد
مان اد= ماناد که مانا هم گفته میشه

مننا[۱] ( ماننا ) در آغاز هزارهٔ یکم پیش از میلاد یکی از کوچکترین تشکیلات دولتی لولویی و کوتی بود و جدا از اتحادیه قبایل ماد وجود داشت. ضمنا اون دوستمون که گفته تبریز در دست کرد نژاد بوده باید بگم که اقوام اورارتویی که احتمالا اجداد تورکان آذربایجانی باشند و لولوبی ها و مانا ها قبل مهاجرت کرد ها ماد ها به ایران در منطقه آذربایجان و اطراف آن ساکن بودند

مانا به معنای پایدار به کار نمی رود.
مشابه، همانند

مانا ( Mana ) : [اصطلاح بازی کامپیوتری] نواری در منوی شخصیت بازی است که میزان منبع استفاده از جادو را نشان میدهد. اگر یک بازی تخیلی را تجربه کرده باشید، در بسیاری از آن ها این نوار Mana مشاهده می شود. با هربار استفاده از جادو از مقدار Mana کم خواهد شد. بازی League Of Legends مثالی است که در آن هر شخصیت برای جنگ به Mana نیاز دارد.

مانا شهری در شهرستان باگاسی در استان باله در بورکینافاسوی جنوبی است و جمعیت آن ۱۹۲۱ نفر است

ماندگار، پایدار

مانا همه این معانی گفته شده میدهد اما دوستی که گفت تبریز دست نیاکان اورارتو بوده و ان دوست دیگر که گفت دست کردان بوده هردو درست گفتند نیاکان هردو در آذربایجان بودند اما انان ترک نبودند آذربایجان و منطقه بیشترش در دست کردان بوده اما کرد به معنی عشایر پارسی بوده و در هیچ متنی بجز این معنی نداره - حتی مصحح بدلیسی در ۱۵۹ سال پیش گفته به عشایر غیر عرب و غیر ترک میگویند اما از بی شرفی روسیانه خود نگفته عشایر پارسیند - در خود استان فارس نیز بیشترشون عشایر بودن و کردان فارس مشهور بودن - و البته میدانیم ماننا که شاهان ارارتو و اشور نام بدند پارسی بودن اصلا گفتند ماننا در پارس بود پارس

مانا به معنی ماندگار ماندنی
و لعقب خدا و ملکه عشق


مانا ( Mana ) :در زبان آرامی مندایی به معنی روح و روان است

اسم دخترانه : مانا - مانیدا - مانیا
اسم مشترک دخترانه و پسرانه : بمانی
اسم پسرانه : ماندگار - مانی
مانا - مانیا - مانیدا - ماندگار - مانی - بمانی از اسمهای زیبا با ریشه لری است .

مهرانا


کلمات دیگر: