مترادف مانا : باقی، پایا، پایدار، جاوید، ماندنی ، شبیه، مثل، همانند، مانند، ماننده، ظاهر
متضاد مانا : زوال پذیر، فانی
abiding, durable, retentive
(تلفظ: mānā) (صفت از ماندن) ماندنی ، پایدار ؛ (در پهلوی) به معنی مانند و مانند بودن است .
۱. باقی، پایا، پایدار، جاوید، ماندنی ≠ زوالپذیر، فانی
۲. شبیه، مثل،
صفت ≠ زوالپذیر، فانی
باقی، پایا، پایدار، جاوید، ماندنی
ویژگی جسم در وضعیت سکون از دید ناظر
[ فر. ] (اِ.) نیروی مستقل مادی و روحانی که در همه جا پراکنده است و در همة شعارها و موجودات و اشیاء مقدس شرکت دارد.
(اِ.) 1 - (ص .) شبیه ، مانند، نظیر. 2 - (ق .) ادات تشبیه و تردید: گویی ، پنداری .
مانا. (اِ) به زبان زند و پازند خدای عزوجل است . (برهان ). نام خدای عزوجل است (از ژند نوشته شد). (فرهنگ جهانگیری ). به زبان ژند و پاژند نام ایزد تعالی است و صاحب دساتیر «مونا» تصحیح کرده . (آنندراج ) (انجمن آرا). در فرهنگ دساتیر (ص 265) پس از نقل قول برهان گوید: «باید دانست که مونا بالوا و خدا را گویند». هزوارش مئونا، مونا . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
ازرقی (از فرهنگ جهانگیری ).
منطقی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
فردوسی .
فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 385).
خاقانی .
کسائی (ازلغت فرس اسدی چ اقبال ص 11).
فردوسی .
فردوسی .
فرخی .
فرخی .
منوچهری .
ناصرخسرو.
مسعودسعد.
مسعودسعد (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
سنائی .
سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
سوزنی (یادداشت ایضاً).
اثیر اخسیکتی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
(از سندبادنامه ص 162).
(از سندبادنامه ص 145).
عطار.
مولوی .
سعدی (گلستان ).
دهخدا.
مانا.(اِ) نیروی مستقل مادی وروحانی که همه جا پراکنده است و در همه ٔ شعارها و موجودات و اشیاء مقدس شرکت دارد. «دورکیم » مانا را خدایی می داند که مردم بدوی پرستش می کنند. خدایی است بی شخصیت و بی نام و بی تاریخ که در همه جا و همه ٔ اشیا پراکنده است . شکل مادی آن همان «توتم » است . ریشه ٔ علم و معرفت انسان به خدا و خدایان را در ادیان قدیم و جدید در مانا باید جستجو کرد. (فرهنگ فارسی معین ).
ماندنی تر - دارای ثبات و دوام همیشگی