کلمه جو
صفحه اصلی

لبیک


مترادف لبیک : آری، بلی

فارسی به انگلیسی

here am i! yes, here am i

here am I, yes


مترادف و متضاد

آری، بلی


فرهنگ فارسی

کلمهای که درپاسخ آوازدهنده ودرمقام تلبیه و، اجابت میگویند، یعنی قبول میکنم، اطاعت کردن امری
اجابت بادترا ایستاده ام فرمان ترا توضیح گاهی بعد لبیک لفظ سعدیک نیز میاید و منعش چنین باشد : یاری میدهم یاری دادنی و این کلمه ایجاب است . هرگاه مخدومی خادمی را بطلب ندا کند خادم در جواب گوید : لبیک و حاجیان نیز این لفظ را در مقام عرفات مکر میگوید : بلیک حجاج بیت الحرام بمدفون یثرب علیه السلام . ( سعدی . کلیات ) پس گفتم : ای قاسم . گفت : لبیک . گفتم : تندرستی و هستی ? گفت : هستم . دعوت حق را لبیک اجابت گفتن . مردن . یا لبیک زدن . ( مصدر ) جواب دادن . لبیک گفتن : آمد سوی مکه از عرفات زده لبیک عمره از تعظیم . ( ناصر خسرو ) یا لبیک زنان . در حال لبیک گفتن : آمد بدیار یار پویان لبیک زنان وبیت گویان . ( نظامی ) یا لبیک گفتن . لبیک زدن جواب دادان : هیچکسی از آن حضرت لبک اجابتی نگفت و اندیشه اعانتی نکرد . یا لبیک گویان . در حال گفتن لبیک : کعبه استقبالشان فرموده هم در بادیه پس همه ره با همه لبیک گویان آمده . ( خاقانی )
اجابت باد تو را

فرهنگ معین

(لَ بَّ ) [ ع . ] (شب جم . ) امر تو را اطاعت می کنم (ذکری که حاجیان در مراسم حج تکرار می کنند ) .

لغت نامه دهخدا

لبیک. [ ل َب ْ ب َ ] ( ع صوت ) اجابت بادترا. ایستادم به فرمانبرداری. ایستاده ام فرمان ترا.مطیع ترا. ای اَنا مقیم ُ علی طاعتک و خدمتک ؛ اینک من در طاعت و خدمت ایستاده ام. نک من. اینک من. || آری. بلی. صاحب آنندراج گوید:... گاه بعد لبیک لفظ سعدیک نیز می آید و معنیش چنین باشد یاری میدهم یاری دادنی و این کلمه ایجاب است هرگاه مخدومی خادمی را به طلب ندا کند خادم در جواب گوید لبیک و حاجیان نیز این لفظ را در مقام عرفات بار بار میگویند. ( آنندراج ) : پس گفتم ای قاسم : گفت لبیک. گفتم تندرستی و هستی. گفت هستم. ( تاریخ بیهقی ص 173 ).
موکب طاهری آواز برآوردبلند
هر سویی از ظفر و نصرت لبیک بخاست.
مسعودسعد.
حج مپندار گفت لبیکی
جامه مفکن به آتش از کیکی.
سنایی.
انجم ماه وش آماده حج آمده اند
تا خواص از همه لبیک مثنا بینند ( ؟ ).
خاقانی.
تیغ از تو و لبیک نهانی از من
زخم از تو و تسلیم جوانی از من.
خاقانی.
پس از میقات حج و طوف کعبه
جمار و سعی ولبیک و مصلی.
خاقانی.
به لبیک حجاج بیت الحرام
به مدفون یثرب علیه السلام.
سعدی.
هر دمش صد نامه صد پیک از خدا
یاربی زد شصت لبیک از خدا.
مولوی.
- دعوت حق را لبیک اجابت گفتن ؛ مردن.
- لبیک و سعدیک ؛ اسعاداً بعد اسعاد.

فرهنگ عمید

۱. (فقه ) ذکری که حاجیان در مراسم حج در صحرای عرفات تکرار می کنند.
۲. [قدیمی] کلمه ای که در پاسخ آوازدهنده و در مقام تلبیه و اجابت می گویند.

دانشنامه عمومی

اجابت، انجام دادن، ایستادن به فرمانبرداری.


دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:تلبیه

پیشنهاد کاربران

مثلا لبیک یا مهدی یعنی بله ای مهدی!

لَبِیک -
ایستاده ام به فرمان تو، مطیع تواَم، گوش به فرمانم - چَشم، قبول کردن، پذیرفتن، آره، بله!

حاضرم، آماده ام، گوش به زنگ!

آتش به فرمان!

مطیع، حلقه به گوش!

فرمان تو راست


وقتی میگیم لبیک یعنی من حاظرم وقتم مالم و تخصصم رو و هر چیزی که دارم برای کسی که گفتم لبیک در طبق اخلاص بزارم

گوش به فرمان بودن

فرمانبر

بهترین نوع پاسخ در زبان عربی مانند جانِ دلم.

به معنای آری گفتن یا قبول کردن فرمان و اطاعت است

لبیک:ایستاده ام به فرمان تو، تحت فرمان شما هستم


کلمات دیگر: