کلمه جو
صفحه اصلی

دکن

فرهنگ فارسی

ناحیه ایست بشکل شبه جزیره ای مثلث در جنوب هندوستان که پایتخت آن حیدر آباد است و تا قبل از تقسیم هندوستان نظام دکن بر آن حکومت میکرد و پس از استقلال هندوستان ایالتی از هند بشمار میرود.
جمع دکنائ .

لغت نامه دهخدا

دکن . [ دَ ] (ع اِ) رنگ «أدکن » و مایل به سیاهی . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). و رجوع به ادکن شود.


دکن . [ دَ ] (ع مص ) بر هم نهادن رخت را. (از منتهی الارب ). متاع خانه بر یکدیگر نهادن . (دهار). بر هم چیدن متاع را. (از اقرب الموارد).


دکن . [ دَ ک َ ] (اِ) قله ٔ کوه .(برهان ). صاحب جهانگیری می گوید: قله ٔ کوه را گویند،و بیت ذیل را از ناصرخسرو شاهد می آورد :
لرز لرزنده غضنفر در عرین
ترس ترسنده عقاب اندر دکن .
اما اگر شاهد این دعوی این بیت است بی شک لفظ و معنی هر دو غلط است ، چه کلمه در این جا «وکن » است با واو بجای دال ، جمع وکنة به معنی مأوای طیر در غیر عش ، و عربی است . (یادداشت مرحوم دهخدا). || به هندی ، به معنی جنوب باشد که در مقابل شمال است . (برهان ) (جهانگیری ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).


دکن . [ دَ ک َ ] (اِخ ) دکهن . ولایتی است در هند، و به اعتبار جهات چون در جنوب افتاده است «دکن » گویند،و هندیان با هاء (دکهن ) نویسند ولی در تلفظ هاء را نیارند. (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). ولایت و دیار معروف در هند، از طرف مشرق محدود است به دریا و ازمغرب به گجرات و از شمال به دیار سند و از جنوب به ارض چیناپَتَن . این ملک مشتمل است بر شش صوبه و هر صوبه محتوی بر بلاد بسیار و امصار بیشمار. و از اهالی اسلام ملوک بهمنیه در آن مدتها سلطنت داشته اند، پس ازایشان ملوک طوایف در آنجا حکمرانی کرده اند، و از بافته های نفیسه ٔ آن ولایت حریری به ایران می آورند که آنرا منسوب به دکن داشته دکنی نامیده اند. (از آنندراج ). ناحیه ای است بشکل شبه جزیره ای مثلث در جنوب هندوستان که پایتخت آن حیدرآباد است ، و تا قبل از تقسیم هندوستان ، نظام دکن بر آن حکومت میکرد و پس از استقلال هندوستان ایالتی از هند بشمار میرود. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به دایرةالمعارف فارسی شود :
چرا دلم نبود عاشق هوای دکن
که اندر اوست دو یارعزیز قبله ٔ من .

وصال شیرازی (از آنندراج ).


گفت سوگند می دهم سوگند
به سر تاج تخت گیر دکن .

ملک قمی (از جهانگیری ).



دکن . [ دَ ک َ ] (ع مص )مایل به سیاهی شدن جامه . (از منتهی الارب ). «ادکن » بودن چیزی . (از اقرب الموارد). رجوع به ادکن شود. || چرکین شدن پیراهن و «اغبر» شدن رنگ آن . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). و رجوع به اغبر شود.


دکن . [ دُ ] (ع ص ) ج ِ دَکناء. (اقرب الموارد). رجوع به دکناء شود.


دکن. [ دَ ] ( ع مص ) بر هم نهادن رخت را. ( از منتهی الارب ). متاع خانه بر یکدیگر نهادن. ( دهار ). بر هم چیدن متاع را. ( از اقرب الموارد ).

دکن. [ دَ ] ( ع اِ ) رنگ «أدکن » و مایل به سیاهی. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ). و رجوع به ادکن شود.

دکن. [ دَ ک َ ] ( ع مص )مایل به سیاهی شدن جامه. ( از منتهی الارب ). «ادکن » بودن چیزی. ( از اقرب الموارد ). رجوع به ادکن شود. || چرکین شدن پیراهن و «اغبر» شدن رنگ آن. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ). و رجوع به اغبر شود.

دکن. [ دَ ک َ ] ( اِ ) قله کوه.( برهان ). صاحب جهانگیری می گوید: قله کوه را گویند،و بیت ذیل را از ناصرخسرو شاهد می آورد :
لرز لرزنده غضنفر در عرین
ترس ترسنده عقاب اندر دکن.
اما اگر شاهد این دعوی این بیت است بی شک لفظ و معنی هر دو غلط است ، چه کلمه در این جا «وکن » است با واو بجای دال ، جمع وکنة به معنی مأوای طیر در غیر عش ، و عربی است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || به هندی ، به معنی جنوب باشد که در مقابل شمال است. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ).

دکن. [ دَ ک َ ] ( اِخ ) دکهن. ولایتی است در هند، و به اعتبار جهات چون در جنوب افتاده است «دکن » گویند،و هندیان با هاء ( دکهن ) نویسند ولی در تلفظ هاء را نیارند. ( از لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). ولایت و دیار معروف در هند، از طرف مشرق محدود است به دریا و ازمغرب به گجرات و از شمال به دیار سند و از جنوب به ارض چیناپَتَن. این ملک مشتمل است بر شش صوبه و هر صوبه محتوی بر بلاد بسیار و امصار بیشمار. و از اهالی اسلام ملوک بهمنیه در آن مدتها سلطنت داشته اند، پس ازایشان ملوک طوایف در آنجا حکمرانی کرده اند، و از بافته های نفیسه آن ولایت حریری به ایران می آورند که آنرا منسوب به دکن داشته دکنی نامیده اند. ( از آنندراج ). ناحیه ای است بشکل شبه جزیره ای مثلث در جنوب هندوستان که پایتخت آن حیدرآباد است ، و تا قبل از تقسیم هندوستان ، نظام دکن بر آن حکومت میکرد و پس از استقلال هندوستان ایالتی از هند بشمار میرود. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به دایرةالمعارف فارسی شود :
چرا دلم نبود عاشق هوای دکن
که اندر اوست دو یارعزیز قبله من.
وصال شیرازی ( از آنندراج ).
گفت سوگند می دهم سوگند
به سر تاج تخت گیر دکن.
ملک قمی ( از جهانگیری ).

دانشنامه عمومی

فلات دَکَن بزرگترین فلات کشور هندوستان است. که بخش عمده جنوب این کشور را شامل می شود. این فلات میان سه رشته کوه واقع شده و ۸ ایالت هند را دربر گرفته و خط ساحلی مثلث شکل شبه قاره هند را تشکیل می دهد.تصویر ماهواره ای فلات دکن   سبک دکنی در مینیاتور   شمسه ای از خط، حجاری بر روی سنگ، سده شانزدهم میلادی   کتاب نعمت نامه نصیرالدین شاهی (کتاب دستور آشپزی)   چشم اندازی از رودخانه های دکن منطقه ای در نزدیکی هامپی دهکده ای در شمال کارناتاکا   دورنمایی از منطقه آگستیمالی و تیرونلولی   نزدیکی حیدرآباد در آندرا پرادش، تپه هایی از تخته سنگ های گرانیتی یکی از ویژگی های مشترک در چشم اندازهای فلات دکن به شمار می رود.
مختصات: ۱۷° شمالی ۷۷° شرقی / ۱۷°شمالی ۷۷°شرقی / 17; 77
در گذشته به بخش جنوبی شبه قاره هند «دکن» گفته می شد و این بخش سرزمینی مستقل به شمار می رفت. نام «هندوستان» در آن زمان در مقابل «دکن» استفاده می شد که به سایر سرزمین های شبه قاره اشاره داشت.
به طور کلی به بخش جنوبی شبه قاره هند در جنوب رودخانه نارمادا، «دکن» گفته می شود. به معنای دقیق تر دکن فلاتی است محدود شده بین رودخانه های نارمادا و کریشنا، شامل کل ایالت ماهاراشترا و بخش هایی از ایالت های مادیا پرادش، چتیسگر، اوریسا، آندرا پرادش و کارناتاکا. ارتفاع متوسط آن در حدود ۲۰۰۰ فوت (۶۰۰ متر) می باشد. رودخانه های اصلی آن، گاداواری، کریشنا، و کاوری بوده و جریان رودها از شرق به غرب به سمت محدوده خلیج بنگال است.

دانشنامه آزاد فارسی

دَکَن (Deccan)
دَکَن
فلات آتشفشانی مثلث شکلی در شرق هند. بین تپه های ویندیا در شمال، و کوه های گات غربی و گات شرقی در جنوب گسترش یافته است. ارتفاع این فلات به ۷۵۰ متر می رسد و رودهای گودآوری، بیما، و کریشنا، آن را به سمت شرق زهکشی می کنند، این رودها دره هایی عمیق ایجاد کرده اند. پنبه، مهم ترین محصول خاک آتشفشانی این فلات به شمار می رود و کشت ارزن، گندم، و سایر غلات نیز در آن رواج دارد. دکن پس از فوران های ناشی از یک شکاف در اوایل دوران ترشیری و اواخر دوران کرتاسه تشکیل گردید؛ گدازههایی به ضخامت ۳هزار متر نزدیک بمبئی (مومبای) کشف شده اند.

گویش مازنی

/dakken/ امر به کردن – بکن - کنده کاری کن ۳فرو کن

۱امر به کردن – بکن ۲کنده کاری کن ۳فرو کن


پیشنهاد کاربران

درگویش تاتی دِکِن، دِفکِن به مغازه گفته میشود.


کلمات دیگر: