مترادف توسع : فراخی، گشادگی، فراخ شدن، گشاده شدن، گسترده شدن، وسعت یافتن
توسع
مترادف توسع : فراخی، گشادگی، فراخ شدن، گشاده شدن، گسترده شدن، وسعت یافتن
عربی به فارسی
اتساع دادن , گشاد کردن , بزرگ کردن , بسط دادن , بسط يافتن , منبسط شدن , پهن کردن , عريض کردن
تاخير , اتساع , اماس , بسط , انبساط
مترادف و متضاد
۱. فراخی، گشادگی
۲. فراخ شدن، گشاده شدن، گسترده شدن، وسعتیافتن
فرهنگ فارسی
فراخ شدن، گشاده شدن، فراخ نشستن، فراخی
( مصدر ) ۱ - گشاده شدن فراخ شدن . ۲ - فراخ نشستن . ۳ - ( اسم ) فراخی . ۴ - فراخ دستی . جمع : توسعات .
( مصدر ) ۱ - گشاده شدن فراخ شدن . ۲ - فراخ نشستن . ۳ - ( اسم ) فراخی . ۴ - فراخ دستی . جمع : توسعات .
فرهنگ معین
(تَ وَ سُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) فراخ گشتن ، وسعت یافتن .
لغت نامه دهخدا
توسع. [ ت َ وَس ْ س ُ ] ( ع مص ) فراخی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). خلاف تضیق در امر و مکان. ( از اقرب الموارد ). فراخی نمودن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || فراخ نشستن در مجلس. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || تفسح و افزونی دادن در نفقه. ( از اقرب الموارد ). || فراخ بودن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || به مجاز تکلم کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || فراخی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
۱. فراخ شدن، گشاده شدن.
۲. [قدیمی] فراخ نشستن.
۳. فراخی.
۲. [قدیمی] فراخ نشستن.
۳. فراخی.
دانشنامه اسلامی
پیشنهاد کاربران
گستردگی
کلمات دیگر: